گروههای تئاتر شهرستانهای ترکمن وگمیشان
گروههای تئاتر شهرستانهای ترکمن وگمیشان
1. گروه تئاتر آلادا :
سابقه:
این گروه ابتدا با نام دلتا (باهسته مرکزی سه نفره ) درسال 1379 وارد عرصه هنرهای نمایشی شد وسال بعد با افزایش تعداد هنرمندان فعال این گروه به آلادا (اندیشه) تغییر نام داد.
مرحوم بهروزایری تا سال1387 با اجرای 11 نمایش موفق سرپرستی گروه را به عهده داشت..پس از فقدان وی،علی رضا یلمه جایگزین گردید.
این گروه به دلیل اشتغال هسته مرکزی اش به حرفه تئاتر، مجری میان پرده های نمایشی مناسبتی در بخش خصوصی،ادارات و نهادهای دولتی و نیز جنگ های شاد درجشن های متنوع قوم ترکمن از" بندر ترکمن"دراستان گلستان تا "راز وجرگلان" در استان خراسان شمالی است.
اعضای آلادا علاوه براجرای نمایش های جدی وکمیک ، نقش عمده ای در تولید فیلمهای کوتاه وبلند مستند وسینمایی تولید شده در منطقه همچون سریال های تلویزیونی"قدرت"،" کارگاه علوی 2" و"ستایش"، فیلم های بلند سینمایی "یارش"، "آلماگل" و نیز فیلم های کوتاه "غروب من" ، "دنیاهی" ، "انعکاس"،"چرخ" ،"بن بست"،"مختومقلی" و ... داشته اند.
آیین نوروز در بین ترکمنان
آئین نوروز در بین ترکمنها
در بین ترکمنها ضرب المثل معروفی هست که میگوید: «ییلینگ گلهنی نوروزدان بللی» یعنی نوروز فرا رسیدن سال نو را نوید میدهد. این ضربالمثل نشانگر اهمیت والای عید نوروز در بین ترکمنهاست. نوروز، رسم و آئینی کهن و از دوران پیش از تاریخ در میان مردم ایران منجمله ترکمنها نیز شناخته شده بود. نوروز با طلوع خورشید در نخستین روز بهاری آغاز و به عنوان"تأزه ییل" جشن گرفته میشده است. جشنها و اعیاد در بین ترکمنها به مناسبتهای گوناگون از ویژگیهای خاصی برخوردارند و میتوان آنها را به چند دسته تقسیم کرد:
جواهری ناشناخته به اسم ترکمن صحرا
جواهری ناشناخته به اسم ترکمن صحرا:
استان گلستان با بیش از ۲۲ هزار کیلومتر مربع وسعت،
دارای ۹ شهرستان است که در همگی آنها، آثار تاریخی و جاذبه های طبیعی به
گونه ای نابرابر در مسیر گردشگران و بخصوص زائرانی که قصد عزیمت به مشهد
مقدس را از جاده شمال دارند، پراکنده شده است.مهمترین ویژگی استان گلستان
را علاوه بر طبیعت بکر و زیبایش، ساکنان بومی و اغلب ترکمن آن با آداب و
رسومی خاص تشکیل می دهند.
شگفت انگیزی شیوه زندگی ترکمن ها
معیشت
آنها و پیوند دیرینه شان با اسب در نوع خود جاذبه ای را برای گردشگران
داخلی و خارجی در استان گلستان فراهم کرده است.فراموش نکنیم که برخلاف دیگر
استان ها و شهرهای شمالی کشور، در استان گلستان نباید به دنبال لهجه های
گیلکی، مازندرانی، تالشی یا حتی شعباتی از آنها باشیم، چراکه اقوام ساکن در
این استان را اکثرا ترکمن های بومی استان یا ترکمن های کوچنده از نقاط
دیگر کشور به این منطقه تشکیل می دهند که به زبان ترکمنی سخن می
گویند.ترکمن صحرا و شهرستان گنبد کاووس، دو مرکز مهم اقامت ترکمن ها در
استان گلستان هستند.
به یاد گل شوره زار صحرا (شهید دکتر عظیم گل)
فراموش نمیکنم که ان روز چگونه پیکر نازنینت بر دستان عاشقانت به اوج می رفت
دکتر عظیم گل استطوره تلاش و خدمت به محرومین...
روزی که تو رفتی ...
فراموش
نمی کنم که آن روز چگونه پیکر نازنینت بر دستان عاشقانت به اوج می رفت.
یادم هست که آنروز چگونه حصارها ی جدایی بین مردم شکسته بود. همه یک تن شده
بودند و از خویش می گذشتند تا زیبا ترین اشکها را بر گونه های خود با یاد و
نام تو جاری سازند. چه آسان بغض های گره خورده در گلوها می شکست دیگر
فاصله ای نمانده بود، فرقی هم بین من و دیگری نبود ، آنقدر به هم نزدیک شده
بودیم که فراموشمان شده بود که تا دیروز بهانه هایی بود که ما را از هم
جدا می کرد ، در لابه لای سیل مشتاقانت چون قطره ای بی اختیار در حرکت بودم
بی خیال از گذرثانیه ها و غربت مکان ، من در ما خلاصه گشته بود ، سراغت را
از هر که می گرفتم در خویش می شکست و به زیبا ترین وازه ها معنایت می کرد .
ترا از خویش می دانست و من را غریبه ، که فرسنگها از دور دستها آمده بودم
تا شاید ترا از او جدا سازم . در سیل خروشان دلسوختگانت ، همه را آشنا
یافتم. همه را ، چه آنان که تا دیروز با تو بودند ، چه آنان که تا آن روز
بر تو بودند ، هر یک به کلامی و نگاهی با تو همراه می شدند و تنها این نام
زیبایت بود که پیوسته بر زبان جاری می گشت . ومن آنروز پیر مردی را دیدم که
ناتوان از همراهی با دیگران ، متحیر و بهت زده ، با چشمان اشکبارش رفتنت
را به نظاره نشسته بود، در حالی که قطرات زیبای اشکش را بدرقه راهت ساخته
بود بی صدا در خود می شکست و روزهایی را فریاد می کرد که با تو درد هایش را
تقسیم نموده بود .وآنسوتر کودک یتیمی که تلاش می کرد تصویر زیبای تو را در
میان خیل مردم بالاتر از همه نگه دارد تا محبت خود را به تو نشان داده
باشد . شاید او نیز تا آنروز در اندیشه خویش ، درس با مردم زیستن را از تو
سرمشق گرفته بود . و به فردایی می اندیشید که چون تو خود را وقف آنان نماید
. و بعد از آن روز بود که مادران صحرا زیباترین لالایی ها را با یاد و نام
تو در گوش فرزندان خویش زمزمه کردند تا آنان فراموش نکنند که روزی در شوره
زار این صحرا کسی می زیست که به زیباترین وجه گل وجودش را در راه خدمت به
مردم تقدیم کرد ، او که تا بود از جنس مردم بود و خود را آز آنان جدا نمی
دانست
و من نمی دانم چرا ؟ هنوز که هنوز است احساس می کنم آنگاه که ما
در هیاهوی گرم بودن ویا نبودن خویش با مردم لحظات را به تاریخ می سپاریم
حضور تورا در جمعممان احساس خواهیم نمود با آن لبخند زیبا و چهره دوست
داشتنیت ، در حالی که از آرزوها و امیدهایی سخن می گویی که تا دیروز تمام
آن را تک تکمان نیک به خاطر سپرده بودیم .
و امروز آنقدر در خویش فرو
رفته ایم که تا همین دیروز فراموش کرده بودم که هفت سال پیش وقتی به یاد تو
اندوه دل را، بی خیال از گذر زمان وزخمه دگران ، بر روی صفحه سپید کاغذ می
آوردم آنقدر اشک ریخته بودم که خویش را در تو و تو را در خود معنا کنم تا
از یاد و نام تو به آرام برسم .
وامروز، چه می شود کرد ؟! آنقدردر خود فرو رفته ایم که فرصت نمی کنیم سری به آلبوم خاطرات نه چندان دور خود بزنیم، تا یادمان نرود که چه روزگار نیکی را با تو سپری کرده ایم .حتی فراموش می کنیم دستی به تکرار عادت برای همسایه مان بالا ببریم که دیر زمانیست در نزدیکی منزل ما ماوا گرفته است . یاد و نامت هماره جاودان
.: بقیه در ادامه مطلب :.
کودکی فقیر (خواننده ای مشهور)
مقدمه
بار ديگر فرصتي دست داد تا يكي ديگر از شخصيت ها و اساتيد صاحب نام موسيقي تركمن را معرفي كنيم.اين بار كتاب زندگاني استاد مرحوم « خوجه بخشي » كه يكي از اساتيد صاحب نام موسيقي سنتي تركمن مي باشد، به علاقه مندان تقديم مي شود.
استاد مرحوم خوجه بخشي ساكن روستاي قره قاشلي بندر تركمن بوده و در طول زندگي خود بيش از صد ترانه در محافل شادي بخش مردم و در بخش تركمني راديو گرگان اجرا نموده است و او يكي از خوانندگان و نوازندگان بسيار معروف در بين مردم تركمن صحرا مي باشد.
زندگینامه محمد ولی کمینه
- 1260 هجری قمری، 1770- 1840 میلادی.
كمینه
یكی از شعرای بزرگ تركمن می باشد، او به سال 1190 هجری قمری در ناحیه سرخس
و در خانواده فقیری به دنیا می آید و زندگانی خود را با رنج و مشقت زیادی
می گذراند، نام شاعر محمد ولی ( مآمد ولی ) و كمینه لقب اوست، لقب كمینه
را شاعر به این خاطر برای خود برگزیده است كه خود را از همه كمتر و كوچكتر
می دانسته است. او تحصیلات ابتدایی خود را در مكتب خانه های سرخس به پایان
رسانیده و سپس در خیوه و بخارا به تحصیلات عالیه می پردازد و یكی از افراد
فاضل و در عین حال خوش سیمای زمان خود محسوب می شود. كمینه اولین بار با
دختری به نام (قربان بخت) ازدواج می كند، قربان بخت پس از 29 سال زندگی با
شاعر از دنیا می رود و این فقدان به شاعر بسی ناگوار می آید و به همین
مناسبت در شعری با عنوان (باریندا ) نهایت اندوه و تالم خود را ابراز می
دارد:
ترجمه :
بیست ونه سال با تو به سر بردم
بدون تو این جهان فانی برایم ارزشی ندارد ...
به ادامه مطلب بروید
محمد صفا برادر گمشده مختومقلی فراغی
مقدمه
این پژوهش در تکمیل اطلاعات مربوط به دولت محمد آزادی ، عارف بزرگ مشرق زمین و خانواده و فرزندان او صورت می گیرد .
امروزه همه پژوهشگران فرهنگ و ادب ترکمن درباره هر یک از افراد خانواده دولت محمد آزادی و خدمات آنان به فرهنگ و ادب ، دین و دیانت آشنا هستند ، خصوصا در مورد مختومقلی فراغی ، به عنوان سرآمد این خانواده که با سرودن اشعار ادیبانه و عارفانه خود ، به عنوان پدر ادبیات ترکمن لقب گرفته است ، اطلاعات کافی در اختیار دارند . اما در تمام نوشته های این پژوهشگران داخلی یا خارجی ، درباره محمد صفا ، برادر گمشده مختومقلی فراغی اطلاعاتی درست و کافی مشاهده نمی شود . در تمام کتابهای چاپ شده محمد صفا را برادر گمشده مختومقلی می دانند و بس ، و اطلاعات دیگری ندارند .
در این پژوهش ، خوانندگان عزیز برای اولین بار تا اندازه ای با چگونگی گم شدن محمد صفا و ادامه زندگی او و فرزندان او آشنا می شوند و بدین وسیله با نحوه اتصال این حلقه مفقود شده با بقیه خانواده دولت محمد ، آگاه خواهند شد ....
یاشماق (نوعی پوشش زنان ترکمن)
یاشماق
به معنای پوشاندن است. رو گرفتن عروس از بزرگتر های داماد که به نوعی
احترام گذاشتن می باشد، سنتی دیرینه در میان همه ی طوایف ترکمن ها موجود
است و گاه تفاوت هایی در نوع یاشماق بستن در بین آنها دیده می شود. به طور
مثال در میان نخور و گوگلان، یاشماق تمام صورت عروس را می گیرد و چهره او
دیده نمی شود. ولی در میان یموت ها و تکه ها یالیق عروس، دهان او را می
پوشاند و چهره عروس دیده می شود.
یاشماق یعنی تحمل و سکوت است و ...
به ادامه مطلب بروید
پوشش زنان و مردان ترکمن
الف: تن پوشها:
1- كوینك(kognek): زنان تركمن پیراهن های ابریشمی می پوشیدند كه غالباً به رنگ قرمز بوده و «قیرمیز كؤینك» (Ggrmgz.k) نام داشت و در قسمت یقه و سرآستین سوزن دوزی می شد.
این پیراهن، برشی ساده دارد و اغلب در رنگهای زرشكی، بنفش، قرمزو گاه گلدار انتخاب می شود. این نوع پیراهن آستین فراخ (بازیربغلی) دارد كه بصورت اوریپ بسوی مچ دست تنگ می شود. ضمناً یقة این پیراهن گرد و بدون برگردان بود و از جلو تا زیر سینه چاك دارد. دامن پیراهن نیز از زیر بغل تا به پائین (پهلو) بتدریج فراخ تر می شود.
2- چابیت (chabit): بالا پوشی بود كه زنان تركمنی بر روی پیراهن می پوشیدند. دختران برای دوران عروس شدن نیم تنه مخصوص تهیه می دیدند كه پر از سوزن دوزی و آویزه هایی از سكه و پولك های نقره بود.
این نوع لباس كه در حقیقت نوعی قبا می باشد. دارای یقة ساده و بدون برگردان می باشد و دارای قد بلند تا بالای ساق پا می باشد از پارچه های ابریشمی وگاه مخملی (با آستین) انتخاب می شود و بر این نوع قبا راسته و آزاد است. آستین های این قبا از زیر بغل تامچ دست به ملایمت باریك می شود. و در زیر بغل قبا زائده ای سه گوش (از جنس پارچه قبا) به آن می پیوندد. این لباس از حدود كمر به پایین اندكی به فراخی می گراید و در دو پهلوی آن دو چاك مشاهده می شود. لازم به توضیح است. كه بر مچ آستین و پیراهن یقه ها و كناره های آن (بویژه درجلوی سینه) تا انتهای دامن و اطراف آن و همچنین بر پیرامون چاك پهلوها، رودوزی ونقش بندی می شود.
ب- بالاق
بالاق (Balak) یا شلوار زنانه كه لیفه ای است با میان ساقی فراخ تر از میان ساقهای شلوار معمولی دمپای دوساق این نوع شلوار تنگ است و بر روی این دمپا نقش بندی و سوزن دوزی می كنند.
لازم به توضیح است كه بالا تنه شلوار را معمولا از جنس كرباس و مدخال به رنگ سفید انتخاب می كنند.
ج- كلاه و روسری
1 – بوریك (Borik) یا عرقچین كه مانند عرقچین مردان است. روی این كلاه گرد و صاف (بدون برجستگی) بود و دختران آن را با زینت آلات من جمله پولك و قبك ها می آراستند. دختران غالباً بوریك را بر سرگذاشته و از روسری استفاده نمی كردند.
2- توپبی (Topbi): وقتی دختر تركمن عروسی می كرد به جای بؤریك یا كلاه دخترانه پیشانی بندی را جایگزین می كردند. كلاه و سربند در میان تركمن ها دارای اهمیت ویژه ای است. كلاه و سربند نه تنها معرف طایفه است. بلكه همانطور كه گفته شد و موقعیت زنان ازدواج كرده یا دختران را مشخص می كند. زنان تكه، نخورلی و ساریق كلاه هایی به شكل مخروطی ناقص كه قاعده ی آن را بالا است و از نی و چوب جارو و ... ساخته می شود بر سر می گذازند. عروس بعد از عروسی كلاهی تزیین شده بر سر می گذارد كه یموتها آنرا «هاساوا» یا «خاوه» یا «آلین دانگی» (Alyndang) می گویند و گوگلان ها به آن (Topbi) یا توپی می نامند. روی كلاه را با روسری می پوشانند. و در بالای آن دستمال بزرگ از حریر و یا نخ به نام «قین قاج» می اندازند كه یك سر آن پشت سر افتاده و با سر دیگر دهان را می پوشانند كه «یاشماق» می گویند. در میان یموت ها، زنان پارچه پیشانی بندی كه «آلاندانگی» نام دارد به دور سر بر روی یك روسری نقش دار می بندند و گره می زنند. در میان طایفه نخورلی ها قبل از رفتن عروس به خانه شوهر تاج عروسی را (آلین دانگی) نام دارد واز نی های ریز بافته شده و بر روی آن پارچه كشیده اند و با زیور پیشانی به نام «آلین شای» زینت یافته بر سر عروس می گذارند. درمیان گوكلانها زنانی كه پا به سن می گذارند از كلاه كم ارتفاعی به رنگ سیاه استفاده می كنند. كه علامت تجربه است. وقتی زنی نوه اش عروسی می كند این پیشانی بند به رنگ سفید كه نشانه احترام و بزرگی است در می آید.
3- باش آتار(چأشو): در میان برخی از طوایف همچون یموت، روسریهای به نام چأشو (Ga:sew) رواج داشت كه خود بر چند نوع است از قبیل: اریش چأشو. المنچه چأشو، آتلاز چأشو، قارتما چأشو، و چأشو چارقد كه عموماً به روسری مربع شكل و ابریشمین اطلاق می شود. در میان برخی از تركمنان روسری بر دو قسم بود. یكی نسبتاً ضخیم با سوزن دوزی مفصل كه به آن كورته (kurte) می گفتند، و دیگری بافته ای از ابریشم نازك كه قینگاچ (Ggncac) نام داشت. این روسری بر دونوع بود كه قیرمزی قینگاچ و كله قینگاچ می گویند.
امروزه، زنان تركمن از روسری های معروف به نام چارقد كه دارای ریش پشمی است،استفاده میكنند كه در حال حاضر توسط تركمنهای مقیم خارج به این منطقه فرستاده و توسط دلالان فروخته می شود و حكایتهاپشت این بازار داغ چارقد یا تب چارقد بین بانوان جاری است! یالیق روسری نازكتری است، كه در داخل خانه و در عروسی ها می پوشند كه معمولا با لباس آنها هم رنگ باشد یالیق زنان تركمن امروزی بیشتر از هندوستان وارد بازار تركمن صحرا می شود.
آیاق قاب یا كُویش: كفش زنان تركمن را غالباً هنرمندان محلی می دوزند. كه از جنس چرم خام و با تزینات مختصر مهیا می شود، كفش های نظیر گل منچ لی، قیر ماكُویش با نوك برگردان و پاشنه های بلند در آن استفاده می شود.
6- آلادنگی / آلناقی
آلادنگی به نام های « توپ پی، آلین دنگی، هاثاوا » نیز شناخته می شود و معادل فارسی آن پیشانی بند است.
آلادنگی در گذشته از پارچه های قرمز و گلدار انتخاب می شد، ولی امروزه نوع آماده ی آن به صورت حلقه ای تهیه شده از جنس پلاستیک – که به دور آن پارچه ای ساده کشیده اند- در مغازه ها عرضه می شود.
آلادنگی را زیر روسری یا چارقد می گذراند تا آنها (روسری یا چارقد) را در سر محکم و ثابت نگه دارد و نشانه شوهر دار بودن صاحب آن است.
7- چاشو
چاشو در بین زنان ترکمن، حکم چادر را در بین زنان فارس دارد. این پوشش معمولا از جنس ابریشم است و در روزگاری نه چندان دور (حدود 50 سال پیش) مورد استفاده زنان مسن بود. چاشو انواعی دارد و عموما به شکل مربع است که آن را از وسط تا کرده، به شکل مثلث بر سر می انداختند.
انواع چاشو:
الف- اریش چاشو: از نخ های پشمی بافته می شود.
ب- چله چاشو: از نخ های ابریشمی بافته می شود.
ج- کنت چاشو: از نخ های پنبه ای بافته می شود.
د- گوکلن چاشو: از نخ های ابریشمی بافت قبیله گوگلان.
و- المینچه چاشو.
ه- آطلاس / اطلس چاشو.
ی- قارتما چاشو.
تنها کاربرد چاشو های ابریشمی در زمان حال، تزئین تابوت مرده است، بدن طریق که چاشو را تا گورستان بر روی مرده پهن می کنند و فلسفه ی آن، تقدیس ابریشم در نزد ترکمن ها است.
8- چارقد
چارقد روسری منقش به طرح ها و رنگ های متنوع و گران قیمتی است که ریشه های کناری آن را پورچیک می نامند و معمولا در بیرون از خانه استفاده می کنند به طوری که آلادنگی در زیر آن قرار می گیرد.
زنان ترکمن برای استفاده از چارقد- که حدود 5/1 متر مربع و به شکل مربع است آن را از وسط تا می کنند و به شکل مثلث بر سر می اندازند.
9- چاروود
روپوشی بود پالتو مانند که حاشیه های دامن، یقه و سر آستین ها را سوزن دوزی می کردند. این پوشش، مخصوص زمستان و به هنگام راه رفتن به مهمانی بود و از پارچه های مخمل به رنگ های سبز یا آبی یا قرمز دوخته می شد.
امروزه استفاده از چاروود منسوخ شده است و جز در بقچه های مادر بزرگ ها یا مجموعه نمایشگاه ها در جای دیگر یافت نمی شود.
10- دؤن
دؤن پوشاکی است با برشی ویژه و از جنس ابریشم که به دست زنان ترکمن بافته می شود. دؤن بر دو قسم است:
الف- گی ییم دؤن: پوششی است معمولی با حاشیه های پولک دوزی شده که در مواقع عادی یا مهمانی های معمولی بر تن می کنند.
ب: قرمز دؤن: که باش دؤن نیز خوانده می شود و مخصوص دخترانی است که عروس می شوند. بدین ترتیب که در روز عروس کشان، آن را بر سر عروس می اندازند تا به خانه ی داماد منتقل کنند.
دخترات ترکمن، حواشی قرمز دؤن را با نخ و سوزن، منقش می کنند. آن گاه با سکه های نقره ای، پولک های رنگین و زیور آلات، زینت می دهند.
11- بؤروک / عرق چین
بوروک کلاهی است دخترانه که تاخیه یا تایخا نیز می گویند. از نوع ساده آن، پسرها و مردها در هنگام خواندن نماز استفاده می کنند. بوروک از جنس پارچه است و به وسیله دختران، سوزن دوزی می شود و نقش های مختلف دارد.
الف- نقش تابستان ب- نقش کؤرت ج- نقش تیرانا
دختران ترکمن- که آنها را به علت استفاده از بؤروک « بوروکلی قیز » می نامند. به محض ازدواج، بوروک را کنار می گذارند و آلادنگی را جایگزین آن می کنند.
از بوروک به شکل های زیر استفاده می کنند:
الف- ساده و بدون هیچ نوع تزیینی
1- زمانی که پسرها و مردها نماز می گذارند.
2- زمانی که مردی به مکه ی معزمه شرفیاب می شود و می خواهد از دستار سر، که مخصوص حاجی هاست، استفاده کند. در این صورت، دستار را به دور بوروک می پیچند و مانند عمامه بر سر می گذارند.
ب- به شکل تزیینی
1- تزیین بوروک با سکه های نقره، پولک، قبه/ دپه بند و سایر زیور آلات.
2- دختران هنگام نامزد شدن، بر قبه ی بوروک، پر نصب می کردند که اوتاغا نامیده می شود. بدین جهت، دختران نامزد دار اوتاغی قیز نامیده می شدند. این دختران در آرایش موهای خود از قبه های نقره ای استفاده می کردند که آن را ساچ قبه می گویند. آسیق، ساچلیق، ساچ باغ، ساچ منجوق، از دیگر زیور آلات زنان و دختران برای آرایش موست. (برای اطلاعات بیشتر درباره این زیورآلات به بخش پوشاک و زیور آلات مراجعه کنید.)
لباس مردانه
1 – دُون(don) : لباس اصیل تركمنی ردای بلندی بوده كه از ابریشم دوخته می شود. و تا زیرزانوان می رسید و «دُون» نام دارد. دون بنابه رنگ و نوع بافت بر دو نوع است. اگر از ابریشم كاملا قرمز رنگ دوخته می شود. «قیزیل دُون» یا «قیرمیز دُون» و اگر از ابریشمی دوخته می شد كه رنگ آن متمایل به زرد بوده و بافت پارچه آن یكنواخت نمی شد. در واقع رنگارنگ و راه راه باشد، «قارمادُون»(Garmadon) نام دارد. این لباس بدون یقه برگردان، با آستین های راسته (بدون زیربغلی) كه بجای آن در انتهای آستین و بالا تنه (دو نخ تافته سیاه و سفید یا تیره و روشن) وجود دارد كه به زیبایی این لباس می افزود. بر كمردُون، كمربندی از شال (گاه آراسته به نقره) می بستند كه به آن قوشاق(Ghushagh) و یا «تورمه شال» (Torme shal) می گویند. دو ور(دو راسته ی) دون برروی هم قرار می گیرد و با بندینك و گاه با كمربندی چرمی و پهن نگاه داشته می شود.
2- چأكمن: (chakmen): بالا پوشی است بلندتر از كتهای كنونی كه از كُرك شتر تهیه می شود. چأكمن تهیه شده از كرك ظریف و مرغوب را «اینچه چأكمن» و چأكمنی كه از كُرك زبر تهیه می شود یوغین چأكمن می نامند.
3- اوچمك یا سیلكمه: (ochmak):همان پوستین كه در هوای سرد استفاده می گردد و بنابه نوع پوستی كه از آن تهیه می شود، انواع مختلف دارد. و همانگونه كه ذكر گردید از پوست بره ی قره كول (5-6ماهه) و پوست گوسفند كه به رنگ زرد در می آورند،تهیه می گردد.
پوستین را از پوست گوسفند، پوست بره، آستین تنگ و دراز و دامنش تازیر زانو می رسد. در جلو پوستین دكمه و یاقلاب نیست ناچارا وقتی كه می پوشند با دو دست جلوی دامنش را می گیرند. تا از هم باز نشود. اگر آن را از پوست بره بدوزند «سلیكمه اوچمك» می نامند. پوستین دوزی به عهدة مردان است و زنان نیز همكاری می كنند.ابتدا برای دوختن هر پوستین، باید پنچ، شش پوست گوسفند یا هفت،هشت پوست. بره را تهیه می كنند. بعد از پوست كندن حیوان روی پوست آرد جو و نمك و دوغ می ریزند. شش هفت روز در آفتاب می ماند. و وقتی پوست خشك شد با خشت و آجر می مالند. و وقتی كه آنرا تكان دادند. كمی پوست انار ساییده شده و رنگ قرمز به رویش می ریزند و آب می پاشند و بعد از یك روز پوست را با دست می مالند تا نرم شود و بعد از برش می دوزند.
4- كوینك (kognek)
پیراهنی ساده و فاقد یقه بوده و با یقه ی كوتاه و مدور و بدون دگمه، با آستین هایی بلند كه به جای دگمه، بندهایی در آن به كار می رفت. پیراهن دیگری نیز دوخته می شد كه آن هم ساده منتها دارای یقه ی كج یا كناری بود. این یقه با سوزن دوزی های مفصلی زینت داده می شد و سر آستین نیز گلدوزی می شد.
ب- جولبار = جولبار همان شلوار مردانه عبارت از تنبان گشادی كه رشته ای پنبه ای لیفه ای آن را تشكیل می داد و سر آن گاه با « هوتاز» (hotaz) یا منگوله می آراستند.
ج – كلاه ها:
1 – تلپك (telpek) كلاه پوستی با پشم های نسبتاً بلند كه انواع گوناگون داشت كه عبارتنداز: 1- دو مه تلپك. 2- بوخار تلپك. 3- شپیرما تلپك
2- بوریك (Borik) یا عرقچین كه غالباً با نقوش گوناگون سوزن دوزی می شد و در برخی لهجه ها تاخیا (Tahga) یا تایخه (Taga) خوانده می شد.
د- كفش
1 – چكمه (Gekme): اصلی ترین پا پوش مردان، چكمه های بلند چرمی بانوك برگردان بود و در تركمنی نیز ادیك نام داشت.
چاریق (Gargk):نوعی پا پوش كه چوپانان از پوست گاو تهیه می كردند كه مخصوص استفاده در صحرا و خاك نرم است.دولاق (Dolak): قبل از پوشیدن چارق، پارچه ای دستباف دور پاتاساق می پیچیدند كه حكم محافظ و یا جوراب را داشت و دولاق نامیده می شد.
2- چپك (Gepek) یا یلكن (Yelken) پاپوش تابستانی بود كه از پوست شتر تهیه می شود و شبیه سرپایی های امروزین سبك و راحت می باشد.
زیور آلات و آرایش لباس های مردانه به تنوع و تعدد زیور زنان نبود و تنها منحصر به آرایش كمربند و كناره های «دون» و نیز سوزن دوزی «بوروك» بود.
چاکمن
بالا پوشی است بلندتر از کت های معمولی و انواعی دارد:
الف) اینچه چاکمن: که از کرک نرم شتر تهیه می شود، بدین جهت جنس آن، مرغوب و ظریف است.
ب) یوغین چاکمن: که از کرک زبر شتر تهیه می شود.
جولبار/ شلوار
این پوشاک را مردان کهنسال، در روزهای جشن و از بالای تنبان می پوشیدند، جولبار، برشی معمولی داشت و از دو قسمت اصلی درست می شد:
الف) قسمت اصلی: که قوزک پاها را می پوشانید.
ب) خشتک: که برشی نزدیک به ذوذنقه ی دو قلو داشت. این نوع شلوار به وسیله ی نخی پنبه ای به نام اوچقورباق/ بند تنبان به دور کمر محکم می شد که از درون لیفه ی شلوار عبور می دادند و گاهی نیز به دو انتهای اوچقورباق به عنوان زینت، منگوله ای به نام هوتوز می بستند.
پارچه ی جولبار معمولا به رنگ نیلی بود و گوگ ماووت/ ماهوت آبی نامیده می شد.
بالاق/ تنبان
بالاق نیز مانند شلوار برشی ساده داشت، اما مردان مسن از پارچه ای سفید و برای جوان تر ها از پارچه های سبز و نیلی استفاده می شد.
أوچمک
این پوشش را فارسی زبان ها پوستین می گویند و مخصوص استفاده در فصل زمستان است که از پوست گوسفند یا بره تهیه می شود و بخش بیرونی آن را با استفاده از رنگ های طبیعی به رنگ زرد در می آوردند.
آستین پوستین، بلند و از شانه به سمت مچ دست باریک می شود اما قسمت جلوی آن بدون قلاب یا دکمه است. برای بستن جلوی سینه از قوشاق یعنی دستاری که به دور کمر می پیچند استفاده می شود. أوچمک انواعی درد و معروف ترین آن ثیلکمه أوچمک است.
پالتون / پالتو
پالتون نیز همچون اوچمک در زمستان ها مورد استفاده قرار می گیرد. روپوشی است از پارچه های راه راه که به صورت دامنی بلند با آستین های صاف و سوراخی در سر آستین ها دوخته می شود. قسمت جلوی این پوشاک مثل پالتوهای معمولی از هم باز است اما بدون دکمه در نتیجه برای ثابت نگه داشتن آن و پوشاندن جلوی سینه از کمربندی چرمی/ قوشاق استفاده می کردند.
دؤن
پوششی است اصیل و بلند که تا زیر زانو می رسد و برحسب رنگ و دوخت دو نوع است.
الف) قیزیل دؤن: که از ابریشم کاملا قرمز دوخته می شود.
ب) قارا مادون: که رنگ آن متمایل به زرد است. دوخت این پوشش یکنواخت نیست و از پارچه های راه راه و گاهی رنگارنگ تهیه می شود. بر حاشیه ی دؤن، نوارهای سوزنی دوزی شده از نوع آلاجایوپ (1) وجود دارد که موجب زیبایی دؤن می شود. بر کمره ی دؤن کمربندی از شال می بندند که قوشاق یا ترمه شال می گویند و گاهی نیز آن را با سکه های نقره ای آرایش می دهند.
یاپینجا
پوششی است از جنس نمد و بدون آستین، مخصوص چوپان ها که در زمستان بر دوش می اندازند و در تابستان به عنوان سایه بان استفاده می کنند.
چکمه
چکمه اصلی ترین پاپوش مردان است. بلند، چرمی و با نوک برگردان.
چاریق
پاپوشی است مخصوص چوپان ها که از پوست دباغی شده ی گاو تهیه می شود و برای استفاده در صحرا و خاک نرم، مناسب است.
برای تهیه چاریق، پوست دباغی شده را کمی بزرگ تر از پا برش می دهند و در اطراف آن، برای گذراندن بند، سوراخ هایی ایجاد می کنند، آنگاه پای دولاق پیچ شده را در آن قرار داده، بند ها را به دور دولاق می پیچند و محکم می کنند. این بندها را چاریق باق می گویند.
دولاق
پارچه ای است دستباف، ضخیم و از جنس پشم، که مثل نواری به دور پا تا زیر زانو می پیچند و آن را با چاریق باق محکم می کنند. دولاق حکم جوراب را دارد اما بسیار زبر تر و گرم تر است. بدین جهت از آن فقط در زمستان ها استفاده می شود.
چلپک
پاپوشی است تابستانی که یل کن نیز می گویند و از پوست شتر تهیه می شود. این پاپوش، سبک، راحت و در مقام مقایسه، شبیه دمپایی های امروزی است.
مواردی که در بالا اشاره شد، پوشاک سنتی و قدیمی ترکمن ها می باشد که تا قبل از رضاخان و تشکیل حکومت پهلوی رایج بود و پس از جنگ جهانی دوم و گسترش ارتباطات، فرهنگ صادراتی غرب به شدت تهاجم خود را به جهان سوم از جمله کشور ایران شروع کرد، در نتیجه خرده فرهنگ ها نیز تحت تاثیر فرهنگ کلان مملکت - که مسحور فرهنگ صادراتی غرب شده بود - تغییراتی را در الگوهای رفتاری خود از جمله تغییر در الگوی پوششی، گردن نهاد. از جمله ی این تغییرات، تغییر در لباس مردان ترکمن را نیز باید نام برد که به شرح زیر است:
1- پذیرش پیراهن های دوخت غرب با یقه ی آهاری به نام یقه آرو به جای صوفی یقه در پیراهنمردان ترکمن.
2- پذیرش شلوار های مدل غرب و دکمه دار که با کمربندی چرمی به دور کمر محکم می شود و به جای جولبار که بی دکمه است و برای محکم کردن آن، از بند تنبان استفاده می شود.
3- پذیرش مدل کت به جای روپوش های دامن بلند که معمولا از پارچه های راه راه تهیه می شد.
4- پذیرش پالتوهای غربی به جای اوچمک.
5- پذیرش بارانی و اورکت به جای یاپینجا.
6- ...
اما زنان ترکمن، غیرتمندانه و مسئولانه در مقابل این تغییرات مقاومت کردند و بسیاری از عنصرهای سنتی جامعه و فرهنگ خود را تا حد بالایی زنده نگه داشتند. این حفظ اصالت - با تغییرات جزئی اما شکیل تر- هنوز هم ادامه دارد. از جمله تغییرات در الگوهای تزیینی است، چنان که امروزه زیور آلات سنتی ترکمن، جای خود را به زیور آلات مدرن داده است.
پی نوشت:
1- آلاجایوپ: دو نخ سیاه و سفید یا تیره و روشن است که به هم تابیده اند.
منبع:
کتاب نگاهی به فرهنگ مادی و معنوی ترکمن ها
تألیف: گنبد دردی اعظمی راد
برگرفته> سایت بایراق
محمود ایوبی (افتخاری برای ترکمن)
محمد علی شاه در خواجه نفس و از نهضت جنگل تا گمیشان و گنبد کاووس
محمدعلیشاه در خواجه نفس
« با اینکه هفت سال بیشتر نداشتم ازوقایعی که درمحل ما اتفاق می افتاد تا حدی باخبر بودم زیرا خواجه نفس کوچک بود وخبرها زود منتشر می گردید.درسال1328هجری محمد علیشاه ازطریق کومش تپه به خواجه نفش آمد واینجا رامرکز حکومت خود قرار داد.ازترکمن ها نیز دعوت نمود که ازحکومت اوپشتیبانی نمایند.
ترکمن هاکه عادت دیرینهی شاهدوستی داشتند وخبرنداشتند که او آن کسی نیست که ازایشان بعلت این کمک ها قدردانی کرده وبه حقوق اجتماعی آنان یعنی اجرای قانون وحکومت دموکراسی توجهی کند ودیگر رژیم های قدیمی فرسوده شده و آنان نیز باید همانند مردم سایر کشورهای پیشرفته وآزاد دارای حق اجتماعی باشند. بعلت این بی خبری عدهای از ترکمنان که از آن تحولات بی اطلاع بودند دعوت وی را پذیرا شدند و ایشان از شرقی ترین مناطق ترکمن نشین ایران یعنی گوگلان گرفته تا خواجه نفس به کمک وی آمدند البته در آن دوره کسانی هم بوده اند که اوضاع رادرک کرده و مخالف محمدعلیشاه واستبدادی وی بوده اند ولی جرأت ابرازعقیده نداشته اند واگراین جرأت پیدا میشد گرفتار میشدند.
محمدعلیشاه به خواجه نفس آمد. درساختمان شوخ حاجی (شیخی) که اکنون هم وجود دارد اقامت گزید وآنجا ر ا مرکز فرماندهی خود قرار داد.
اولین اقدام مهم محمد علیشاه جنگ باسرداراکرم حاکم استر آبادبود.سرداراکرم شکست یافته دستگیر شد او را به خواجه نفس آوردند ومحمدعلیشاه دستوردادکه اورا بقتل برسانند ولی خوانین ترکمن بخصوص شوخ حاجی میزبان شاه وساطت میکنند وبه خاطر آنان سردار اکرم بخشوده میشود. چون سردار اکرم اظهارندامت کرده بود محمد علیشاه وی را درمقام سابق خود باقی میگذاردبشرط اینکه ازاو تبعیت نماید ومالیاتی راکه قبلابه تهران می فرستاد منبعد به خواجه نفس بفرستد.دراین ایام از طرف مجلس (مشروطه خواهان) یکی ازبختیاریها بنام سردارماهی (؟) مأمورجلوگیری ازپیشروی محمدعلیشاه میشود وبندرگزرامقر فرماندهی خودقرارمیدهد.سردار ماهی برای مدتی به وظیفهی خود عمل کرده بندرگز راحفظ میکند طرفداران محمدعلیشاه حدود یکی دو ماه اول رابه شبیخون وغارت شبانه وآدم دزدی مشغول میشوند. گاهی یکی از افراد سردار ماهی راکشته و کلهی بریدهی او را به خواجه نفس می آوردند و در محلی معین می آویختند.
سپس حملهی قطعی به بندرگزآغازشد.ازطریق خشکی ودریا برآنجا حمله کردند،هفت خان ازخوانین ترکمن باعث شکست سردار ماهی شده بودند.اسم همهی آنان را بخاطر ندارم ولی آنهاییکه بیاد دارم امانگلدی ایمر،قراچوپان یلقی،قربان شیخ،قربان هوکورد،ونفس سرداربوده اند.درین جنگ سردارماهی شکست خورده تسلیم شدوازآن پس از طرفداران محمدعلیشاه گردید، حدود ششماه که خواجه نفس پایگاه محمدعلیشاه بود اغلب سرداران وخوانین مازندران ازجمله سردار جلیل(حاکم ساری)علی اصغرخان (حاکم داغ مرز)،غایرخان(حاکم نوکنده)وسرداراکرم (حاکم استرآباد)و...به اطاعت محمدعلیشاه درآمدندوخراج ومالیات رابه خواجه نفس می فرستادند.محمدعلیشاه از مالیاتیکه درمنطقهی نفوذخودمی گرفت حقوق طرفداران ومأموران خودرامی پرداخت،البته وزیرمالیه او درآن هنگام حاجب الدوله نامیده میشدوسرداری کل سپاه راارشدالدوله بعهده داشت.همچنین اورادرآن هنگام بهمراه خود مشاوران روسی نیزهمراه داشت.
محمدعلیشاه پس ازاینکه موقعیت خودرادراین منطقه مستحکم کرد،طرفداران خودرابرای بازپس گرفتن تخت ازدست رفته به تهران فرستاد ولی نیروهای اعزامی اودرحدود گرمسارشکست خوردند وارشدالدوله فرمانده آنان کشته شد. ترکمن ها که سردار خودراازدست داده بودند فرار را برقرار ترجیح دادند.محمدعلیشاه که ازنقشهی خود نتیجه ی دلخواه را نگرفته بود اندوهگین بود تا اینکه بنابه دستوریکه ازنیکلای دوم می رسد مجبوربه مراجعت به روسیه می گردد.چندی قبل ازحرکت اوکشتیهای روسی درنزدیکی خواجه نفس پهلومی گیرندومحمدعلیشاه شبانه با آن کشتی ها ایران راترک می کند.محمدعلیشاه درمدت اقامت خود تاهنگام حرکت مبلغ 18هزارتومان به شوخ حاجی بدهکاربود.اویکروزقبل ازترک خواجه نفس به شوخ حاجی میگویدکه بایدبرود بهمین جهت حاجب الدوله مسئول امورمالی محمدعلیشاه باشوخ حاجی تصفیه حساب میکند و تمام بدهی محمدعلیشاه را به شوخ حاجی میپردازد.پس از رفتن اوطرفداران ترکمن وی که ازنقاط مختلف ترکمن صحرا به خواجه نفس آمده بودند،متفرق شدند وخواجه نفس دورهی آرامی را آغازکرد
از نهضت جنگل تا گمیشان و گنبد
احتراما اینجانب عباداله میرزا زنجانی فرزند سیف اله در 24/5/1321 در گنبد کاووس خیابان خیام به دنیا آمدم.
پدرم سرباز میرزا کوچک خان در سالهای 1295 تا 1300ش به اتفاق 80 نفر از کردهای اطراف زنجان برای یاری و مددکاری میرزا کوچک خان و به سرکردگی خالد قربان و همگی با اسب و تفنگ دولول وارد قزوین و منجیل شده و به میرزا کوچک خان که از 37 سالگی تا 43 سالگی در استان گیلان حکمرانی می کرد کمک کردند و اصولا آسفالت و هواپیمایی و اتومبیل و راه آهن و گازکشی و لوله کشی آب و برق در ایران وجود نداشت. گیلان سرسبز بهترین نقطه برای کشتی رانی و آمد و رفت به اروپا و شوروی بود و مردم آنجا بهترین برنج ها و کیک ها و ماهی و قرقاول ها را می خوردند و انگلیسی ها در آنجا بانک شاهنشاهی و روسها بانک استقراضی تاسیس کرده بودند و رشتی ها بهترین نان را که در آن از بندر هشترخان (نزدیک باکو) و بوسیله کشتی وارد میشد، می خوردند. در آن دوران گیلانی ها از همه جای دیگر ثروتمندتر و ژیگول تر بودند و عمدتا کلاه شاپو یا سیلندر در سر داشتند و در گیلان به قدری درشکه وجود داشت که ترافیک بوجود می آمد و کردها ابتدا خیلی به میرزا کوچک خان برای ماندگاری او کمک می کردند تا جائیکه بهترین جنگ های پارتیزانی در داخل جنگل و حاشیه های رودخانه سفید رود تا پای جان انجام دادند، برخی شهید و همگی گلوله های ساچمه ای خورده و آسیب های فراوان دیدند لیکن بدلیل ناهماهنگی و کارشکنی های بوجود آمده و مخصوصا بدلیل انقلاب 1917 شوروی سرانجام میرزا کوچک خان شکست خورده و تارو مار گردید و لاجرم حقوق کردهای خالد قربان و با وجود سخاوتمندی های میرزا کوچک خان قطع می گردد. لازم به توضیح اینکه تعداد کردهای میرزا کوچک خان و از آن جمله پدر و مادرم بدلیل تشکیل خانواده به 200 نفر می رسد، پدرم 25 ساله بود که در نه سالگی ازدواج کرده بودند و چون میرزا کوچک خان شکست خورده بود تمام گناهها را به گردن کردها می انداختند و آنها را شوم و بدقدم دانسته و همواره آنان را مسخره می کردند و هر جا که می رفتند بدلیل داشتن لباس کردی و لهجه ی کردی مضحکه می شدند و ناچارا چون ممکن بود که از طریق قزوین به زنجان بازگشت نمایند، صد در صد اسیر سپاهان رضاخان خواهند گردید، لذا تصمیم می گیرند که سوار بر چند کشتی شده و از بندر انزلی به گمیشان که آن زمان چندین برابر از گنبد بزرگتر بود پیاده شوند. آنان 3 شبانه روز بی وقفه پارو می زنند و در آن دوران سفرهای دریایی در داخل دریای خزر به دلیل نبودن جاده خیلی متداول بود و بویژه گمیشانی ها با وجود داشتن شخصیتی بزرگ و ترقی خواه مانند رجب محمد صیادی متوفی 1313 روابط عمیق بوجود میاید و گرچه از جرگلان و دیدوخ و باغلق با گمیشان و بندرترکمن 400 کیلومتر فاصله وجود دارد اما این گمیشانی ها آنقدر که به سفر دریایی می رفتند به گوکلان نمی رفتند. گمیشانی ها در سال 1329 قمری یا 1289 شمسی قصد داشتند که کودتا کرده و محمدعلی شاه را که توسط مجلس دوم در سال 1327 قمری خلع شده بود در زمان نائب السلطنه بودن ناصرالملک دوباره به سلطنت برسانند و به همین دلیل حکومت مرکزی در زمان قاجار و پهلوی از گمیشان واهمه داشت و لاجرم راه آهنی را به بندرترکمن آورد که گمیشان را از اهمیت بیاندازد و طوری با گمیشان بدرفتاری میشد که آنان ناچار شدند که گمیشان را تخلیه کرده و اغلب به گنبد بیایند تا جاییکه گنبد که تا سال 1327 کدخدانشین بود، ناگهان دارای فرمانداری گردید در حالیکه گمیشان به تازگی دارای فرمانداری گردیده، دیگر اینکه کردهای میرزاکوچک خان پس از ورود به گمیشان پس از اندک مدتی در گنبد و کلاله و مینودشت ساکن شدند. آنان می گفتند که آب آشامیدنی در گمیشان وجود نداشت و خیلی شور بود و گمیشانی ها از آب باران که در آب انبار وجود داشت می خوردند که گاهی بدلیل نیامدن باران کمیاب می گردید و چون آب دریای گمیشان شورتر از همه جا می باشد، لاجرم این شهرستان بهترین موقعیت را برای ماهیگیری دارد، زیرا که ماهی ها علاقه ای عجیب به آب شور دارند!!
اینجانب سال 1327 را بخوبی بیاد میآورم، در آن سال پایم به مدرسه باز شد، من کدخدای گنبد را که ساری ساتائلاق نام داشت کرارا دیدم.
او قدی تنومند و پر هیبت داشت گرچه عکس تمام قد از او موجود نیست اما عکس او در عکاسی آیدین گنبد کاووس قاب شده است. حتی فرزند و نوه اش هم بلند قد بوده و هستند در آن دوران گنبد شهرداری به نام قرجه سیدی داشت که 12 برادر بودند که خیلی هم خدمت کرد و خیابان های گنبد را شن ریزی نمود و در آن زمان از جوی آب همواره آب آشامیدنی می گذشت و محل شهرداری در مغازه ای در فلکه ی مرکزی بود که حالا وارد خانه شده است و گنبد را که آلمانی ها در بحبوحه ی جنگ دوم با 16 خیابان ساخته بودند که 8 خیابان بر 8 خیابان دیگر عمود بود و آقای قربان دردی کامیاب متولد 1295 رئیس فرهنگ بودند که حالا هم زنده هستند و آقای محمد آخوند یا محمد گرگانی وکیل مجلس در پانزده دوره و جمعا 30 سال یعنی تا 1330 و پس از آدینه محمد وکیل مجلس شدند و بلاخره آقای بغدادی رئیس بانک ملی، تنها بانکی بود که در گنبد وجود داشت و آقای ولی محمد محمدی ثروتمندترین شخصیت در گنبد بود و آقای خداقلی آق بهترین سوارکار بودن که حتی در 70 سالگی هم سرحال بود.
1313 شمسی قزاق ها که ترکمن ها با آنها بلیش یعنی دانا می گویند بصورت سیل آسا و در حدود 5 هزار نفر که قبل از انقلاب 1357 به 15 هزار نفر می رسیدند بوسیله کشتی های متعدد وارد بندر ترکمن شده و اغلب در همان جا و حاشیه های رودخانه در گنبد که به آن چای بوئین می گویند ساکن شدند. آنان از جور و ستم استالین که در سال 1302 و پس از مرگ لنین و تروسکی به قدرت رسیده و بیش از 28 سال با دیکتاتوری حکومت کردند، ناچارا گنبد نشین و گرگان نشین و مخصوصا بندرترکمن نشین شدند. آنان بندرترکمن را به آن دلیل بیشتر انتخاب کردند که راه آهنی از بندرترکمن به تهران آغاز می گردید و تا سال 1339 هنوز راه آهنی به گرگان نیامده بود. قزاق ها صنعت گرتر از ترکمن ها بودند و ارابه های چهارچرخه و دوچرخه که کمپرسی می گردید و آلاچیق و طاقار و چمچه می ساختند و آهنگری را به خوبی بلد بودند و مخصوصا در کفاشی و چارق دوزی مهارت داشتند و لباس های جالب می پوشیدند و در درس خواندن نیز استعداد فراوان داشتند و بزودی دارای شناسامه ایرانی شدند و در قالی بافی و پلاس دوزی و نمد مالی و گل یقه ساطی نیز استعداد فراوان از خود نشان دادند. قزاق ها در ترکمن صحرا خانه های فراوان دو طبقه و با خشت خام و شیروانی کوب و یا سفالی ساختند. اما کردها بوسیله کشتی آنهم در سال 1301 اولین مهاجرانی بودند که در قرن 14 وارد ترکمن صحرا شدند و متعاقبا قزاق ها و ترک ها و بلوچ ها و زابلی ها یا همان سیستانی ها از سال 1330 به بعد و با تعدادی بیشتر که امرزه تعدادشان با ترکمن ها برابری می کند به ترکمن صحرا آمده و در تمامی نقاط استان ساکن شدند. زابلی ها علاوه بر ترکمن صحرا و استان گلستان در تمامی ایران بویژه در بیرجند و مشهد و تهران و مازندران و یا اینکه در تمامی استان ها جا پیدا کردند. آنان بدلیل خشکسالی و کم شدند سدهای آب رودخانه هیرمند بر اثر ایجاد سد ارغنلاب توسط افغان ها و با وجود ایجاد سدهای میان کنگی و زهک در ایران همچنان با خشک شدن دریاچه هامون که اطراف آن چندین هزار سال بهترین نقطه برای سکونت بوده و مهمتر از همه در اثر انتخابات دوره هفدهم در زمان مصدق که در اثر اختلافات قومی و عشیره ای حدود 200 نفر به هلاکت رسیده بود، دیگر سیستان که معنی و مفهوم آن ساکن بودن است، شبانه و پیاده به بیرجند و مشهد و آخر الامر به ترکمن صحرا راه پیدا می کنند و من اینها و تمامی نوشته هایم را خلاصه می گویم که ترکهای گنبد در زمان استالین دسته دسته به گنبد آمدند و عمدتا صایی و حمامی و سلمانی و نانوایی و دسته جات سینه زنی را بوجود آورند و ترکهای آذربایجان نیز بتدریج ازسال 1325 بواسطه واقعه آذربایجان گنبد نشین شدند. گرچه تعداد ترکهای تهران امروز از خود آذربایجان بیشتر است و اما فرزندان کردهای به گنبد آمده در سال 1301 تا استخدام اینجانب به عنوان تعدادشان 6 نفر بود که مهربانی بین ما وجود نداشت و از همان سربازان میرزا کوچک خان نیز چند نفری در شهرداری و ژاندارمری استخدام شدند و بعدها مرتبا بر استخدام آنها افزوده می گشت و گرچه آن نسل و فرزندان آنان به رحمت خدا رفته اند و از آنجائیکه اینجانب 40 سال در مشهد سکونت داشته ام بنابراین گرچه آنان را مشخصا می شناسم اما آنان اینجانب را به کلی ازقلم انداخته اند و بیگانه گردیده اند و گاهی در لباس و لهجه و کردار آنان نشانه هایی از کردی مشاهده نمی شود. قدر مسلم اینکه کردها و قزاق ها با کشتی و زابلی ها و بلوچ ها از لابلای درختان جنگل گلستان پای به ترکمن صحرا نهادند و اما پدر و مادرم و آنچه از کردها که از در سال 1301 و بعد از آن پای در گنبد گذاشتند از آنجاویکه ترکی می دانستند و گیلکی را هم در گیلان یاد گرفته بودند و از آنجائیکه گنبد شهرکی بکر و مستعد برای کشاورزی و کاسبی بود و همگی خیابان های شانزده گانه اش توسط آلمانها جلوه پیدا کرده و دارای چهار راه های زیبا بود، بنابراین هر تازه واردی را جذب می کرد. گرچه در آن دوران سال های متمادی در داخل گنبد آلاچیق های متعددی وجود داشت و زمین هایش آنقدر ارزان و حتی مفت بود که برخی در نزدیک ترین محل زمین های چند هکتاری را بدون رادع و مانعی صاحب شده و زراعت می کردند. از مالکین اولیه در گنبد می توان از ولی محمد محمدی و حاجی گرجی ایگدری و دکتر گرجی و مخودا لر بیاری و سرابی پا و توربانی و خداقلی آق و شیرمحمدی و قجقی ها و عبداله زاده و قرهقولپاقی و امان پور و سیدی ها و مرتضی نوروزی و بعدها فاریایی و برادران آسوده و بیگ زاده و خیلی ها را نام برد که عمدتا در ساخت و سازهای خود از آجرهای امام زاده یحیی و کوره ایکه در کنار بنای قابوس قرار داشت و یا با آجرهای خام و گاهی با گل و چپرهایی از نی می ساختند و مانند امروز از سیمان و جوشکاری استفاده نمی کردند. کردها بیشتر در خیابان وحدت گنبد به کسب و کار اشتغال پیدا کرده تا جائیکه این خیابان موسوم به خیابان کردها گردید که امروزه نیز به همین نام عنوان می گردد و گرچه همواره معورف است که خیابان های گنبد همگی مستقیم ساخته شده است اما نباید فراموش کرد که خیابان امامزاده یحیی و خیابان فرودگاه بر حسب دلایل فراوان قدری کج ساخته شده تا بتواند به مقصد راه پیدا کند، می دانیم که ترکمن ها به امامزاده یحیی که در سال 125 قمری در هفده سالگی شهید گردیده، قارانکی امام می گویند و اینجانب تا سال 1328 به یاد می آورم که این امامزاده در ساختمانی بسیار تاریک و محقر ساخته شده بود و بنابراین به آن قارانکی می گفتند. امام زاده ایکه در آزادشهر و برفراز کوه ساخته شده آق امام می گویند.
اولین کارخانه برق در گنبد توسط قربان یگانه در روبروی آرامگاه قابوس در 70 سال قبل تاسیس شد و از آنجائیکه تا آن زمان در گنبد عینکی وجود نداشت به او قربان عینکی می گفتند و خیلی ها هم از دیدن عینک تعجب می کردند و سالها بعد شهرداری گنبد کارخانه برق در داخل باغ ملی ایجاد کرد و لاجرم مردم گنبد دوگونه برق مصرف می کردند گرچه برق قربان عینکی کیلو واتی 7 ریال و برق شهرداری کیلو واتی 5 ریال بود، لیکن گنبدی ها بیشتر از برق قربان عینکی بدلیل نظم و انضباطی که در توزیع آن وجود داشت استقبال می کردند. در آن دوران وسایل برقی وجود نداشت و لاجرم برق فقط بمنظور روشنایی مصرف می گردید و رادیوها هم که تعداد آنها به اندازه انگشت های دست بود با باطری کار می کرد و لاجرم فقط شبها آن هم تا 12 شب کارخانه های برق کار می کردند و به خیلی از جاهای گنبد برق کشی نشده بود، اغلب در خیابان های 16 گانه گنبد فانوس آویزان می کردند ودر داخل خانه ها چراغ های روشنایی نفتی و یا ثروتمندها از چراغ توری و پریموس استفاده می کردند. در آن زمان تمامی خیابان های گنبد خاکی و رنگ آسفالت به خود ندیده بود و گنبدی ها از سال 1338 رنگ آسفالت به خود دیدند و سالها طول کشید که ادامه یافت، در آن زمان آخوند آباد و هفده شهریور و دریاچه و آزادگان و خیابان دانشجو و تقی آباد و کوی بهارستان و کوی فرهنگیان و زابل آباد و خیابان آرش و کمینه و اروند رود و سید آباد و امام رضا و خیلی ها وجود نداشت و در میدان یادبود کوره پز خانه ای آنرا مسدود نموده بود و در خیابان میهن شرقی که به آن خیابان خرها می گفتند پرتگاهی 2 متری وجود داشت و یا اینکه در خیابان دارایی بازار حلبی سازها و در قسمتی از خیابان طالقانی بازار حصیر فروشی ها و خیابان وحدت بازار کردها وجود داشت. اولین دسته جات سینه زنی توسط سید چمچه و عبایی انجام یافت و سپس ترک ها هم دسته ای تشکیل دادند.
عباداله میرزا زنجانی
مجله فراغی شماره 37، بهار 89
منبع:http://www.bayragh.ir/
اشنایی با شاعر بزرگ ترکمن
سيدعلي ميرنيا در كتاب ايلات و طوايف درگز تولد و ماواي او را درگز مي داند و به قول خود شاعر كه مي گويد ((يورديم اتك آديم مختومقلي )) استفاده مي كند.
پدرش نام وي را به دليل پيمان برادري كه با شخصي به نام « سليم مختوم » بسته بود «مختومقلي» به معناي «غلام مختوم» گذاشت.
وي سومين از شش فرزندي بود كه از خداوند به دولت محمد آزادي و همسرش «اورازگل» ارزاني مي دارد. پدرش نخستين معلم فرزند خويش است .
دولت محمد آزادي
مختومقلي از نه سالگي به سرودن شعر مي پردازد و اشعاري در قالب مسمط مربع مناسب كاربرد بخشيان مي سرايد. «نيازصالح» دومين معلم اوست . بعد در مدارس « ادريس بابا » روستاي «قيزيل آياق» مدرسه «گوكل تاش» بخارا خوشه چيني از خرمن معرفت را ادامه مي دهد. سپس با «نوري كاظم بن ماهر » از تركمنان سوريه مأنوس و رفيق مي شود و با او در شهرها و بلاد مختلف چون افغانستان ، هندوستان و ازبكستان سير و سياحت مي كند. آن دو با سفارش مدرسين مدرسه خواجه احمد يسوي به مدرسه شيرغازي در خيوه مي روند. مختومقلي در اين مدرسه به تحصيل علوم ديني پرداخته و به سه زبان تركي ، فارسي و عربي تسلط داشت. تخلص وي فراغي است اما غالبا در پايان بند آخر اشعارش نام خود « مختومقلي » را مي آورد.
وي از شعراي صوفي و در عين حال رئاليست بود. در شعر تركمني قوشغي (دوبيتي) را وارد نمود. در گذشته بعضي از صاحب نظران و عالمان ما از ازدواج بيوه عبدالله با مختومقلي را تاييد مي نمودند و با اين كار اشتباه و سهل انگاري روا داشتند. عبدالله برادر بزرگ وي بوده است كه با دعوت احمد شاه دراني كه مي خواست بين تركمن و افغان يك اتحاد و همبستگي نظامي تشكيل دهد به نيابت از طرف قوم گوكلان همراه با ديگر سفيران جهت گفتگو و تصميم گيري رهسپار افغانستان شد. عبدالله در راه افغانستان مفقودالاثر مي شود. پس از 9 سال از اين واقعه يعني در سال 65-1764 در سنين 32-31 سالگي مختومقلي شاعر به ياد برادر مرثيه زير را مي سرايد :
نه سال است كه رفته اي ، كجا مأوي گزيده اي برادرعبدالله ، آيا انسان رفته بازنخواهد گشت ، كجا مأوي گزيده اي برادر عبدالله ، رو به كوه ، خبر از تو گرفتم ، گنگ گشته است و رنج تو را نمي گويد، چه تحملي در توست دور از پدر و مادر ، كجا مأوي گزيده اي برادر عبدالله و …
شعر فوق گم شدن برادر بزرگتر مختومقلي (عبدالله) وچشم به راه بودن وي را بيان مي كند. پس عبدالله مفقودالاثر شده بود و طبق شريعت اسلام هيچ كس حق ندارد با زناني كه شوهرشان مفقودالاثر شده است ازدواج نمايند. كتاب فقهي مختصر الوقايه در اين باره چنين بيان مي دارد : «همسرشخص مفقودالاثر نمي تواند به نكاح ديگري درآيد و اموال وي ماترك محسوب نمي شود تا 90 سال حكم برآنست كه شخص مفقود شده زنده است و پس از آن مي توان وي را مرده انگاشت و اموالش را بين وراث تقسيم كرد.»
پدر مختومقلي فراغي (دولت محمد آزادي ) يكي از علما و دانشمندان زمان خويش و مولف كتاب « وعظ آزاد » و همچنين امام بزرگترين مسجد گوكلان ها بوده است و با اين اوصاف وي شخصيتي ديني است. مختومقلي فراغي نيز يكي از علما و عرفاي بزرگ وقت خويش بوده است. عموماً در اين باره كه شخصيتي ديني مانند دولت محمد آزادي و فرزند وي مختومقلي فراغي به قوانين فقهي آگاهي داشته اند ، شكي نيست. و با توجه بدان ، ازدواج همسر عبدالله با مختومقلي هيچگونه پايه و اساسي ندارد و اين تهمتي است كه نظام توتاليتر شوروي سابق با زور و اجبار به مختومقلي روا داشته است.
شاعر به دختري بنام منگلي عاشق بوده است و با آن نيز ازدواج كرده است. وقتي كه شاعر در جايي از اشعارش مي گويد :« نامش منگلي است از تبار گوكلان ، آه از آن يار دوست داشتني جداگشتم.» ازدواج نكردن وي را با «منگلي » به اثبات نمي رساند. مختومقلي حقيقتاً با منگلي ازدواج كرده است. بعد منگلي از اين دنيا چشم فروبسته است، جدايي دردناك براي شاعر بدينگونه بوده است. چه بسادر فرهنگ تركمن و آيين شريعت ، نگاه گناه آلود به ناموس ديگران گناهي نابخشودني است ! در دين اسلام اعتقاد به خدا ، رسول خدا ، كتاب هاي آسماني از بديهيات امر است. و براي ما جاي هيچ شبهه اي نيست كه حضرت مختومقلي نيز معتقد بدان ها بوده است وچه بسا اين اعتقاد آگاهانه و عالمانه بوده است . اين اوصاف ما را به اين نتيجه ميرساند كه مختومقلي هرگز نگاهي گناه آلود به ناموس مردم نيفكنده و جايگاه و شخصيت وي منزه و ارجمند است و غير از اين نيز نمي تواند باشد.
اگر منگلي دختري بوده است و بدان گونه كه در فيلم هاي سينمايي به تصوير كشيده شده ، در كنار رود سومبار با مختومقلي ملاقات مي كرده است ، قوانين قومي دهشتناك آن روز آن دو را با مجازات مرگ محكوم مي كرد ، مرگي پست و شرم آور و بنا به شواهد متقن مختومقلي شخصي لاابالي و هرزه نبوده است. او صاحب حميت و مردانگي بوده است. چنانچه مي فرمايد :
دييرفراغي، مردمنم، اشكار ايلگه مردليگيم ديير گيتمز قاش لار ميدان ، دگن ناميس عاريما !
با توجه به آنچه گفته شد ، به اين نتيجه مي رسيم كه مختومقلي حقيقتا با منگلي ازدواج نموده و اشعار موردبحث را در دوران زندگي مشترك سروده است… . منگلي بدون شك به عقد مختومقلي درآمده است. فراغي چنين سروده است :
آغلاپ منگلي خانيم قالدي …
اورولدي هجران خنجري
ظالم فلك قهبه فلك !
چرخ جان لار قيلدينگ هلاك
لاله زمين ، آسمان ، ملك
واخ ماه تابانيم قالدي !
مختومقلي قره يوزينگ
دينگه مزلر زارين سوزونگ
زبيدام ، ياشلاسن گوزونگ
خريد سيز دوكانيم قالدي
شاعر در ابيات بالا با گفتن «ظالم فلك قهبه فلك / چرخ جان لاري قيلدينگ هلاك» از دست فلك مي نالد و خطاب بدان مي گويد جان هاي بسياري را هلاك كردي ، منگلي از اين جهان درگذشته است وبدين جهت ازخواهر خويش مي طلبد كه در سوگ منگلي اشك بريزد.
عبدالله برادر شاعر هنگامي مفقودالاثر شد كه مختومقلي 23 ساله بود و نه سال بعد در سن 32 سالگي شاعر به ياد برادر مرثيه كجا مأوا گزيده اي برادر عبدالله را مي سرايد . و بنا به فرهنگ آن زمان مختومقلي نمي تواند تا آن سن مجرد باقي مانده باشد و پدرش دولت محمد آزادي چنين اجازه اي نخواهد داد. شعري از مختومقلي فراغي وجود دارد كه گواهي مي دهد وي در سن 17 سالگي ادواج كرده و در بيست سالگي همسرش را از دست داده است :
اون يديه يتمده عشقينگ اويونه گيرديم
آلديم بير نازنيني ، ذوق ايله صفا سوردوم
ييگريمه يتمده فلك جبريني گوردوم
اجل آلدي ياريمي ، فلك غمخانه گلدي.
پرفسور دكتر محمت ساراي مي نويسد : « مختومقلي با ديگر گوكلانها دوبار به اسارت ايرانيها درآمد ، و شاهد تهاجم ويرانگر نادرشاه ، كه خودش هم تركمن بود به كشورش شد. بنابراين بيرحمي نادرشاه را در شعر خود بنام فتاح محكوم كرد و موردانتقاد قرار داد:
توقتل و غارت به اين سرزمين آوردي بجاي عدالت ، ضربه بر چشمان ما مي زني
بيگناهان را به چهل ضربه شلاق محكوم ميكني مارا غرق سيلاب خون ميكني ، فتاح !
مردم تركمن از جور تو اشك مي ريزند دره غمناك من از خون مردم سرخ فام شده
سرها بلند خواهد شد ، اما تخت تو كو ؟ اثري از آن باقي نخواهد ماند فتاح !
از جمله رؤياهاي مختومقلي بود كه تركمنها را مردمي متحد و يكپارچه ببيند. در اين باره مي نويسد :
ملت متحد بسان لاله مي شكفد يموت ، تكه ، يازير و گوكلان در يك خط پيش مي روند.
دوران شاعر گرانقدر تركمن ، دوران پرآشوبي بود ، … جنگ بين خانهاي مختلف ]تركمن[ اوضاع اجتماعي را بسيار پريشان ساخته بود جنگهاي داخلي نيز مزيد بر علت بود از اين جهت بود كه در سراسر اشعار مختومقلي وحدت قومي ، شجاعت و پايمردي در مقابل ظالمان نمايان است.
او از تركمنها مصرانه مي خواست كه يكپارچه و متحد شوند ، چون اين تنها راهي بود كه مي توانستند در برابر دشمنان تركمنستان مقاومت كنند. او مي نويسد :
اگر تركمنها تصميم قاطع بگيرند درياي قلزم و رود نيل را خشك مي كنند
تكه ، يموت ، گوكلان ، و ايل علي همه اين پنج ايل بايد يك خانواده شود !
در جاي ديگر مي گويد :« يموت ، گوكلان اگر متحد شوند و قشون بكشند، صحرا پر از آنان مي شود و اگر تكه ها و سالورها هم از شرق بيايد حتي دره ها هم پر مي شود .» محل فوت مختومقلي در چشمه آباساري نزديك مراوه تپه است و مقبره اين شاعر گرانمايه در شمال گنبد كاوس محلي به نام «آق توقاي» قرار دارد.
درباره حضرت مختومقلي فراغي بسياري از نويسندگان مطالب بسياري نوشته اند. وامبري مي گويد :« اوتركمني بوده از اهل گوكلان كه مقام قدوسي داشته ]است[ . درآن تاريخ جنگ داخلي بين يموت وگوكلان بيدادمي كرد … روح بافتوت آن شاعر نتوانسته بود منظره آن جنگهاي برادركش را ببيند » وامبري باز در مورد اشعار وي مي نويسد : « مجموعة اشعار مخدومقلي داراي جنبه خاصي است بدين معني كه : اولاً نمونه كاملي از لهجه خالص تركمني را بدست ميدهد. ثانياً در نوشته هايش يك قاعده و نظم محكمي وجود دارد كه در ساير محصولات ادبي شرق بندرت ديده مي شود مخصوصا وقتي راجع به پرورش اسب يا طرز استعمال اسلحه يا فنون جنگي «الامان» صحبت مي كند» .
الكساندر شودزكو مي نويسد : « مخدومقلي هنگام مرگ همچون قديسين، محبوب بود . وي از محبوبترين شعراي خراسان و تركمن است . اشعار قليلي كه از او بجاي مانده ، نشانه ايست ازخلاقيت آن ابرمرد. دراينجا بايست به يكي ازويژگيهاي اشعارش اشاره كرد وآن عشقي است كه مخدومقلي به طبيعت دارد. عشقي چنين ، در بين شعراي آسيائي نسبتا نادر است.
تأملات فلسفي وي درپوچي نعمات دنيوي را نيز بايد متوجه بود. در كشوري چون ايران كه مذهب و شعر مهمترين جنبه هاي تمدن مردم اند ، مخدومقلي خدمتي بسزا كرده است. »
«مورخ و مستشرق شوروي، پرفسور برتلس مخدومقلي رابه جام جم تشبيه كرده است و حقاً تشبيه درستي است . زيرا اگر در جام جم نقش جهان نمودار مي شد، سخنان مخدومقلي هم منعكس كننده و آئينه تمام نماي دنيا و زبان و احساس و ادراك انسانها از جهان است.»
مخدومقلي از نوادر انديشمنداني است كه به مباحث اجتماعي و سياسي علاقه مند بود. صفت شهامت و راستي را تاكيد نموده است و تركمنها را از تفرقه و خانخاني برحذر داشته است. عشق به آزادي ، آگاهي و حاكميت محرومين در اشعارش متجلي است. اشعار اين شاعر بزرگ تركمن در بين قبايل و طوايف تركمن پراكنده گرديده است. كه پس از مرگش درصدد جمع آوري اشعار او برآمده و بصورت ديواني طبع و نشر گرديد. طبق گفته خود شاعر كتابي كه طي پنج سال تلاش تاليف كرده بود نيز از بين رفته است . شاعر در اين باره مي گويد : « دشمن در غفلت به ما حمله كردند و همسالان و دوستانمان را به اسارت بردند و كتابي را كه پنج سال در نوشتن آن تلاش كرده بودم قزلباشها از دستم گرفتند تعدادي از ما را دست بسته برده كردند و تعدادي نيز در پشت آنها به ماتم نشستند. وآنها را به بازار برده فروشي براي فروش روانه ساختند وبراي هر كدام قيمتي گذاشتند .» كه اين مطلب نشان ميدهد كه تركمنها خود در آماج حملات وحشيانة قزلباشها يعني سربازان دولت قاجار بودند كه تركمنها را به اسارت مي بردند و به فروش درمي آوردند.
صنایع دستی و فعالیت های تجاری و تاریخچه فرش ترکمن
صنایع دستی و فعالیتهای تجارتی:
در
نزد ترکمنها اقسام مختلف صنایع دستی از قدیم مروج بوده است. این صنایع
بیشتر به طبقه اناث منسوب بوده و بدست آنها تولید میشده است. مثلا پارچه
افی و تولید منسوجات نخی و ابریشمی و پشمی، قالین بافی، نمدمالی، گلیم
بافی، زردوزی و گلدوزی اکثرا دست زنها انجام میشد. صنعت گلدوزی در ین
ترکمنها سنت دیرینه دارد. معمولا یخن، آستین و دامن لباسهای زنانه، عرقچین
های بچه گانه و مردانه، دستمال های ملی، چپنها، کلاه ها با گلدوزیهای پرنقش
و نگار تزئین میگردید و اکنون نیز این سنتها ادامه دارد. گلدوزی های
ترکمنی هنوز نیز جهت زینت دادن پیرهن های زنانه، چپنهای زنانه، کیف های
زنانه و غیره مورد استفاده قرار میگیرد. زیبایی صنعتهای کهن ترکمن (مثلا در
قالین و گلدوزی) در رنگ آمیزی و ترکیب رنگ های تیره و روشن به نحوی است که
گویی از درون آسمان سبز روشن ستاره های درخشانی میدرخشد. در قلم کاری روی
نقره و طلا و گاه نقش و نگارهای آب طلاکاری «استا» های ترکمنی انسان را به
حیرت می اندازد. این «استا» ها از جواهرات، طلا و نقره : دستبندها، گوشواره
ها، گل سینه ها، گلوبندها، انگشترها و سایر زینت آلات زنانه را با کمال
هنرمندی و ظرافت تولید مینمایند.
قابل تذکر است که ترکمنها بخصوص در ساختن اسباب و
آلات اسب از قبیل: زین، رکاب، و سایر لوازم اسب از قدیم الایام استعداد
شایان توجهی داشته اند. اشیای بسیار ظریف و هنرمندانه از اجداد قدیمی
ترکمنها از قبیل هونها، یفتلیها، ترکها، اوغوزها و دیگران توسط باستان
شناسان یافت شده است که از هنر شگفت این مردم حکایت میکند. اکنون اسباب و
آلاتی که از زیر زمین از عصر هونها و دیگر قبایل قدیمی ترک بدست آمده،
اکثرا سامان و لوازم اس بوده است.
به هر حال در زمان معاصر یکی از صنایع بسیار معروفی
که نام ترکمنها را به جهان شناسانده است و با نام ترکمن عجین گردیده، صنعت
قالین بافی و گلیم بافی این مردم است. چون اجداد ترکمنها به حالت
صحرانوردی و کوچیگری زندگی داشتند، و برای انها سامان و لوازم ومفروشاتی
بکار بود که آنرا به آسانترین طریق از یکجا به جای دیگر انتقال داده
بتوانند. بناء آنها از قدیم به بافتن قالین و گلیم مهارت پیدا کرده و هنر
خویش را در این پیشه از خود تبارز داده اند. قالین بافی یکی از پیشه های
اساسی و صنایع ملی ترکمنها بوده است. بنا ما در اینجا در مورد این صنعت
دستی ترکمنها کمی مفصل تر مکث مینماییم:
قالین بافی از هنر های قدیمی خلق ترکمن و یکی از
افتخارات ملی و فرهنگی آنان میباشد. صنعت قالین افی ترکمن تاریخچه طولانی
دارد. صنعت قالین در ابتدا زاده احتیاج بوده و ه غرض رفع مشکلات بوجود آمده
است. اساسا تولید قالین را به اقوام کوچی و سوارکار ترکی مربوط میدانند،
زیرا شر در آن زمان محتاج به وسیله ای بود که از یک طرف سبب دفاع از رطوبت و
از جانب دیگر موجب رفع گرمی و سردی بوده و گذشته از ان سهل الانتقال باشد.
یعنی صورت سریع مورد استعمال قرار گرفته بتواند.از اینرو شرط اساسی تولید
قالین را رمه داری و داشتن پشم کافی و مردمی که قالیت بافتن قالین را داشته
باشد، میدانند.
اگرچه معلوم نیست که صنعت قالین بافی اولین بار در
کدام منطقه و یا محل بوجود آمده و کدام شخص یا قوم در کدام زمان این صنعت
را بمیان آورده است، زیرا در باره این صنعت کدام سند قدیمی موثق وجود
ندارد. اما اینقدر میتوان گفت که در نتیجه مساعی خسته گی ناپذیر باستان
شناسان این حقایق مشخص گردیده که نخستین قالینها در آسیای مرکزی بافته شده
است. در اثر همین کوششها بود که در سال 1945 میلادی باستان شناس روسی بنام «
رودنکو» در اثر کاوش ها توانست که از کوه های التای در دره پالیاریک در
جنوب سایبیریا در نزدیکی شهر «بیجسک» آثار قالین باستانی را کشف کند. این
آثار از کاوش پنج مقبره که در انجمله قبر یک شهزاده ترکی نیز شامل بود، و
در قرن پنجم قبل از میلاد میزیست، بدست آمد. این پارچه قالین با نقاشیها
مزین بوده و ا قالین های امروزی ترکمنها شاهت زیادی دارد و این بیانگر آنست
که صنعت قالین بافی در آن عصر نیز انکشاف شایانی نموده بود. بزرگی این
پارچه قالین کشف شده دو متر مربع بوده و در هریک متر مربع آن (36000) گره
زده شده است. برخی از پارچه های دیگر نیز یافت شده که مروط به سده های 3 ـ 6
میلادی است. این قالینها از شرق ترکستان یافت شده و دارای نقاشی های زیبا
بوده، رنگ سرخ و آبی در آن بیشتر کار شده است.
اثار فوق الذکر نشان میدهد که صنعت قالین بافی از
زمانه های خیلی قدیم در قسمتهای مرکزی آسیا پیدا شده و بویژه در سده
دوازدهم میلادی انکشاف زیاد کرده است، زیرا چراگاه های این منطقه از زمانه
های قدیم برای پرورش حیوانات و تولید پشم مساعد بوده است.در یکی از آثار
سیاح معروف «مارکوپولو» که در قرن سیزده میلادی میزیست مطالبی در این زمینه
دیده میشود. وی در فصل 21 کتاب خود چنین نوشته است: « میدانید در اینجا
قالینهای بسیار نفیس و زیبا تهیه میشود که قابل تحسین است.»
اگر بپذیریم که در دوران مارکوپولو در میان ملیت
ترکمن چنین قالینهای نفیس و زیا موجود بوده، باید رای فراورده های قالین،
تاریخچه طولانی تری که مروط به دوران قبل از میلاد را میتوان تخمین زد. چرا
که قالین محصول انبوهی از کار، خلاقیت و هنر نسل های زیاد دختران و زنان
وده است.
قالین افی از نسلی به نسلی دیگر و طی قرون متمادی
ظرافت هرچه بیشتری ه خود گرفته و متکامل تر شده است. تکامل و رشد تکنیک
قالین بافی و مهارت در ترسیم نقش قالین، ظرافت رنگ آمیزی و همچنین قدامت آن
قالین را در بین صنایع دستی خلق ترکمن را متمایز نموده است. در قالین و
فراورده های آن ویژگی صنعت دکوراسیون مردم ترکمن صورت واضح روشن است و
هنرمندانه کار گرفته شده است. در هنر قالین بافی تاریخ خلق ترکمن، ذوق
هنری، زیبایی با ظرافت خاص بازتاب یافته است.
قالینهای ترکمنی از زمانه های دورتا به حال توجه
محققان و دانشمندان و کلکسیونرهای علاقمند را خود جلب نموده و هنوز هم از
شهرت خاصی برخوردار است. در مورد قالین ترکمنی بعد از مارکوپولو هم معلومات
زیادی جمع آوری شده است . متأسفانه در اکثر کشور های اروپایی و آسیایی
قالین های ترکمنی به نام «قالینهای بخارایی» معرفی شده است. این فکر و
نامگذاری نادرست از آنجا ناشی شده که در سده های گذشته سوداگران قالین،
قالینهای ترکمنی را برای فروش به بازارهای بخارا (وقتی بخارا مرکز مهم
اقتصادی، تجارتی و فرهنگی آسیای میانه بود) میبردند و بخاطریکه این قالین
ها را سوداگران از بخارا خریداری میکردند، بناء آنها را بنام « بخارایی»
معرفی مینمودند. علت دیگر هم اینست که عده ای از ترکمنها در محدوده قلمرو
حاکمیت خانهای بخارا و خیوه زندگی میکردند و به قالین بافی مشغول بودند و
فراورده های انها در بازار های بخارا و خیوه به فروش میرسید.
فرآورده های صنعت قالین بافی ترکمن عبارتنداز:
قالین، قالینچه، جوال، خورجین، توبره (رای نگهداری لباس و وسایل دیگر از آن
استفاده میشد)، پوش زین، بکس و غیره است. با این فرآورده ها شتر، اس ها را
تزئین میکردند. از آنها همچنین برای تزئین الاچیقها (قرااویها) و مجالس
عروسی استفاده میشد. اشکال مختلف فرآورده های قالین، مربوط به شرایط و مکان
و زندگی انسانها بستگی دارد. عموما قالین و فرآورده های آن مربوط دوران
عشیره ای و قبیلوی ترکمنها میباشد. لذا در نامگذاری قالینها و فرآورده های
آن از اسامی تیره ها و عشایر ترکمنهای ان عهد استفاده میشد. در حال حاضر
اکثرا اسامی قالینها و فرآورده های آن از دوران قدیم پابرجا مانده است. از
سوی دیگر، اکنون قالینهای ترکمنی از جهت محل تولید نیز نامگذاری شده است،
مثلا :قالین مور (مرو)، قالین آقچه ای، اندخویی، دولت آبادی، آلتی بولکی
وغیره.
ریالیستی بودن نقش قالینهای ترکمنی از پیدایش تا به
حال یکی از ویژه گیهای آن است. در نقش قالینها، دنیای ریالیستی که قالین
اف را بخود جلب میکند، نظیر دنیای حیوانات و نباتات و کشتزارها و زمینهای
آبیاری شده و امثال آن در شکل و سبک آن نقش اساسی را بازی میکند. در طول
قرون متمادی در نقشها و گلها کمی دگرگونی به مشاهده رسیده که این تغییرات
در مناطق مختلف متفاوت بوده است. از زمانهای خیلی قدیم، مردم ترکمن در بافت
قالین و فرآورده های ان نقشها و گل های ویژه را بکار گرفته اند. این وضعیت
در تکامل اشکال، نقش زرگی را ایفا کرده است. اما هرچند که نقش قالینها با
همدیگر تفاوتهایی دارند، ولی جدا کردن آنها از همدیگر کار آسانی نیست؛ سبک
عمومی همه آنها را خصلت ملی آنها به همدیگر مرتبط میسازد. نقش و نمونه های
آنها مکمل یکدیگر است. قالینهایی ابا تصاویر و موضوعات عهد های گذشته نیز
وجود دارد. بطور مثال : قالین های مروط به سده هژدهم میلادی پیدا شده که
روی آن تصاویر مجالس عروسی و شترهایی که رای کجاوه استفاده میشد، به آدمهای
سواره و پیاده نقش کرده شده است. در سالهای گذشته به علت عقبماندگی
اقتصادی، آداب و رسوم آن زمان، تهیه قالینهایی با موضوعات و تصاویر
ریالیستی در سطح پائین نگهداشته شده و تکامل چندان نداشته است. اما با رشد
مناسبات سرمایه داری و با رونق یافتن کار نقاشان و یا همکاری این دو صنف،
تهیه قالینهای خوب با موضوعات مشخص و ا تصاویر متنوع دوباره اغاز شد. البته
موضوعات و یا تصاویر در قالین ها به شرایط زیست و ساختار سیاسی ـ اجتماعی
آن جامعه ای که در آن به قالین بافی مشغول اند، بستگی دارد و به اساس
رویدادهای مشخص هر دوره، موضوعات مشخص انتخاب میشود. در حال حاضر حتی
پورتریت های شخصیتهای مشهور را نیز به روی قالین ترسیم مینمایند که اعجاب
انگیز محسوب میشود.
صنعت قالین که در حال حاضر ماده مهم صادراتی را
برای کشور ما تشکیل میدهد، یکی از صنعت های دستی بود که تا به این اواخر در
افغانستان منحصر به ترکمنها بود. ولی در سالهای اخیر در ین دیگر ملیتها
مثل اوزیکها، هزاره ها، تاجیکها، بلوچها و پشتونها نیز رواج یافته است.
بناه اطلاعات مجله (قالین های افغانی و تولیدات قالین» در (9) ولایت شمال
کشورما (57) نوع قالین رنگارنگ بافته میشود که قسمت عمده این قالینها توسط
ترکمنها بافته میشود.
عشایر و تیره های ترکمنها هر کدام در تولید قالین
رنگ هایی را مورد استفاده قرار میدهند؛ مثلا «أرساریها» اکثرا قالینهایی
تولید مینمایند که دارای رنگ قرمز تیره بوده و همچنین رنگ های سبز و سرخ و
کبود و آبی نیز مورد استعمال است. «تکه ها» بیشتر رنگ قرمز روشن را خوش
داشته و این رنگ را در قالین بافی کار میبرند و «یموتها» بیشتر رنگ نارنجی،
قهوه ای و طلایی را بکار میگیرند.
تکه ها و ساروقها قالین معروف «مور» را تولید
مینمایند که از نگاه جنسیت و کیفیت خود از بهترین قالین های ترکمنی بشمار
میروند. در قالینهای «مور» در هر متر مربع 280 ـ 240 هزار گره زده میشود.
صنعت قالین در ابتدا برای استفاده فامیلها و یا قسم
تحفه و به اشخاص بافته میشد، و به منظور تجارت تولید نمیگردید. مگر در سده
های اخیر قالین به منظور تجارت و بدست آوردن پول بافته میشود. اکنون
تقریبا اکثر خانواده های ترکمن از راه بافتن قالین روزگار میگذارند. قالین
کشور ما (بویژه قالین ترکمنی) در حال حاضر شهرت جهانی یافته است. این شهرت
از جهت کاررد پشم جلادار، جنسیت عالی، سبک خوب ونقش های زیبا، بدست آمده
است. در سالهای گذشته درآمد اسعاری صادرات قالین، ده فیصد حجم تمام صادرات
مارا تشکیل داده و در مارکیت های (20) کشور به فروش میرسید . اما اکنون حجم
تولید قالین و صادرات آن از قبل نیز توسعه کرده و به سرعت ارزش تجارتی کسب
کرده است. امروز قالین های کشور ما در مارکیتهای هامبورگ، لندن و برخی
کشور های دیگر اروپایی و شرق میانه بفروش میرسد.
در سالهای اخیر ترکمنها به فعالیت های تجارتی نیز
توجه جدی مبذول کرده و سهم بسزایی ادا کرده اند. اکنون ترکمنها بطور عمده
به تجارت قالین، پوست قره قل، پشم و میوه خشک مشغول اند. چنانکه حد اعظم
تجارت اموال یاد شده هم در داخل و هم در خارج اکنون در دست تجار ترکمن قرار
داشته و دارد. علاوه بر این ترکمنهایی که در قسمتهای شمالی و شمال شرقی
کشور زندگی مینمایند، ه تجارت حوبات روغندار، برنج، شیرین بویه و دیگر
اموال نیز میپردازند.
راز ماندگار مختومقلی فراغی
مبارزه با ظلم و جور ، بی عدالتی ، حمایت از محرومین و تاكید بر وحدت مسلمانان، راز ماندگاری مخدومقلی فراغی بود. مبارزه با ظلم و بی عدالتی و مكتب دینداری و قرآنی را در مكتب استاد و پدرش شاعر پیشه اش دولت محمدآزادی فرا گرفته است.
مردم روزگار مخدومقلی فراغی ، آرمانهای خود را در آرمانهای وی می دانستند. ایمان مخدومقلی فراغی محكم و الهی بود ، و درون مایه و مضامین اشعارش از اسلام ناب محمدی (ص) سرچشمه می گیرد.
وحدت و تعالی ، پیشرفت مسلمانان ، مبارزه با نظام سلطه و هرگونه ظلم و ستم از آرمانهای فراغی بوده است.مخدومقلی فراغی شاعر وعارف بزرگ تركمن درسال 1146 هجری قمری درروستای "حاجی قوشان "گنبدكاووس در خانواده مذهبی به دنیا آمد،پدرش "دولت محمد آزادی " و مادرش " ارازگل " نام داشت.
مخدومقلی تا پایان عمر در بین تركمن ها زیست و در غم ها و شادی های آنها شریك بود، وی علاوه بر شعر، به آموزش و راهنمایی مردم پرداخت و سر انجام در سن 57 سالگی در سال 1204 هجری قمری دركنار "چشمه عباساری" در دامنه كوه "سونگی"بدرود حیات گفت.
پیكر او در روستای "آق توقای" شهرستان مرزی مراوه تپه در جوار آرامگاه پدرش به خاك سپرده شده است.اشعار این شاعر بزرگ تركمن كه به زبان های مختلف ترجمه شده، دارای مضامین مذهبی، عرفانی و اجتماعی است.
جنگ گوگ تپه
تكه هاي اخال 8000 سوار و 12000 پياده سالورها 1500 سوار و 2500 پياده اما نيروهاي تركمن به فرماندهي بردي مراد خان كه دفاع از اخال به او ويارانش واگذارشده بود در حدود 15000 نفر بود يك نيروي مشترك 5000 نفره ساريق تكه و سالور آماده خواهد بودتا در صورت نياز نيروهاي آخال رايياري دهد تمام نيروهاي تركمن عمدتا مسلح به تفنگهاي قديمي منسوخ و شمشير بودند فقط تعداد بسيار كمي از انها تفنگهاي جديد داشتند كه در سالهاي قبل از ايرانيها و افغانها و روسها گرفته يا خريده بودند خلاصه تسليحات بسيار فقيرانه بود وچيزي در باره عمليات جنگي جديد نمي دانستند اما آنها سوراكاران ممتاز وشمشير زنان عالي بودند اين بود وضعيت نيروهاي تركمن كه قرار بود با نيروهاي كاملا انضباطي و مسلح به سلاح مدرن مقابله كنند . در اوائل فوريه 1879 همانطور يكه قبلا شرح داده شد وقتي كميته مخصوص دولت روس تصميم به لشگركشي به تركمنستان گرفت به مقامات قفقاز و ماوراء خزر دستور داده شد تداركات لازمه را بعمل آورند .
.: بقیه در ادامه مطلب :.
ابونصر فارابی دانشمند ترکمن
آیا میدانستید که فارابی ترکمن است؟محمد
طرحان ابن اوزلئق معروف به ابونصر فارابی از جمله نادر عارفانی است که
آثار ارزشمند و روایات زیادی از او باقی مانده است. او در سال ۸۷۰ میلادی
در واسیج یکی از روستاهای فاراب واقع در بین مرز ترکمنستان و ازبکستان
کنونی می باشد، متولّد شده است. او تحصیلات خودرا در بغداد باتمام میرساند و
تمام علوم ایّام خودرا فرا میگیرد. ... روایتی از او باقیست که او در
بغداد نوعی از آلت موسیقی را از روی دوتار ابداع میکند و با آن در یکی از
مجالس خلیفه بغداد در حضور او مقامی از مقامات ترکمنی را می نوازد که همه
مدعوینی که در مجلس حضور داشتند بخواب فرو میروند. " او هیچ وقت دون ترکمنی
(عبا) را از تن خود بیرون نیانداخته است. پوشش ترکمنی خود را همیشه حفظ
نموده است.
فارابی دوتار را به دو نوع تقسیم بندی میکند که یکی دوتار
خراسان نام دارد که همان دوتارهای کنونی ترکمنی است و دیگری دوتار بغداد می
باشد که آنرا بدست خود در بغداد ابداع کرده است.
فارابی تركمن بود و
در عراق تحصیل كرد و با آنكه شهرتش بیشتر در فلسفه بود، به عنوان
یك نظریّهپرداز در موسیقی نیز پیشوای همگان محسوب میشد، و شهرتش در
این باره به ویژه ناشی از اثرش بود كه كتاب الموسیقی الكبیر نام
داشت و خود بزرگترین اثر در باب موسیقی تا زمان فارابی بود.
میگوید تقریباً تمام آثار یونانی در زمینهی موسیقی را پیش از او به
عربی برگردانده بودند، و او بیشتر آنها را مطالعه كرد، گو آنكه از
هیچ یك نامی نمیبرد. مگر از اثر تمیستیوس Themistius . فارابی
نوازنده نیز بود، برخلاف تمیستیوس كه موسیقی نمینواخت؛ و هر چند
بیشتر مباحث نظریش مبتنی بر آراء نویسندگان یونانی بود. با این همه
از جنبهی علمی مطالب اصیل فراوانی را فراهم آورد كه در هیچ جای
دیگر یافت نمیتواند شد، به ویژه در توصیفاتی كه از آلات موسیقی
رایج در میان اعراب به دست داده است. فارابی در علوم ریاضی
فیزیك احاطهی كامل داشت،
و لذا برای ورود به علم نظری از
هر لحاظ مجهّز بود. گرچه علم خود را به یونانیان مدیون بود، ولی
خطاهای آنان را تكرار نكرد، و نپذیرفت كه صدا در آب به درجهای كمتر
از صدا در هوا شنیده میشود؛ نیز این قول ارسطو را هم نپذیرفت كه
پشم چون بر آن ضربه وارد آورند صدا پدید نمیآورد؛ به همین منوال
این لغزش نیكوماخوس را هم تكرار نكرد كه بگوید فیثاغورس ملایمت
consonance را از رهگذر سنجش سنگینی چكّشهای آهنگر كشف كرد؛ و این
افسانهای بود كه گودنتیوس Gaudentius و بوئتیوس Boethius هم آن را
تكرار كرده بودند. تحلیلی كه او از تأثیر موسیقی به دست میدهد، هم
یونانیان را وهم كندی را به كلّی پشت سر مینهد، همانگونه كه از
فیلسوفی طبیعی چون او چنین انتظاری هم میرود.
منبع : کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
وبلاگ ترکمن مدیکال
کشتی ورزش سنتی ترکمن ها
گذشته از سوارکاری، کشتی نیز از ورزش های سنتی ترکمن هاست. آنها این ورزش را در سنین پایین آغاز می کنند.
مسابقات کشتی ترکمن ها صحنه ای است برای نشان دادن قدرت قهرمانان در مقابل رقبای مشهور یا گمنامی که برخی مواقع نیرویشان را به رخ می کشند. در این رقابت ها، وزن شرکت کنندگان یا زمان بازی محاسبه نمی شود. دو رقابت کننده رقابت شان را به صورت نامحدود ادامه می دهند تا نتیجه نهایی اعلام شود. فضای این رقابت محدود نیست و کشتی گیر مجاز است حریفش را تا شعاع های دوردست هم ببرد. شال نقش ویژه ای در کشتی سنتی ترکمن ها دارد.
در این مسابقات کشتی گیران شال به دور کمر خود می بندند. براساس مقررات، هنگامی که داور شال را به دور کمر کشتی گیران می بندد و دست هر یک را در شال دیگری قرار می دهد، دو کشتی گیر مسابقه را شروع می کنند. در این رقابت ها علاوه بر دو داور، دو کمک داور هم بر نحوه بستن صحیح شال ها نظارت می کنند. سپس داور دستش را به پشت کشتی گیران می زند و مسابقه آغاز می شود. مهم ترین نکته در این کشتی آن است که اگر دست، زانو یا هرجای دیگری از بدن کشتی گیر بجز کف دستش به زمین بخورد بازنده اعلام می شود و داور دست کشتی گیر رقیب را به نشانه پیروزی بالا می برد
در کشتی سنتی ترکمن ها مچ ها و پاهای قوی نقش مهمی در پیروزی کشتی گیر دارند. خیلی کم پیش می آید که نتیجه مسابقه مساوی به اتمام برسد. اگر شانه ها یا پهلوهای دو قهرمان همزمان به زمین بخورد مسابقه مساوی تمام می شود و دست هر دو کشتی گیر به نشانه پیروزی بالا می رود و جایزه بین هر دو نفر تقسیم می شود. داوران با اکثریت آرای کشتی گیران انتخاب می شوند.
شش یا هفت کشتی گیر از میان کشتی گیران سنتی ترکمن انتخاب می شوند تا یکی از میان آنها به عنوان داور برگزیده شود.فردی مسن از میان داوران به عنوان امین یا امانتدار انتخاب می شود تا برای تشویق قهرمان از مردم جایزه جمع کند. در گذشته یک گاو با نام اولی به قهرمان بزرگ، جایزه داده می شد، جایزه نفر دوم یک گوسفند با نام چایرچی بود و پتو یا چیزهای دیگری به نفر سوم تعلق می گرفت.
مطابق رسوم رایج، هنگامی که داوران، جایزه را دریافت می کردند دستمال هایشان را در هوا به نشانه قدردانی از قهرمان و برگزارکننده و سازمان دهنده مسابقه می چرخاندند.در عوض دستمالی که به هدیه دهنده نشان داده می شد معمولا مبلغی جایزه داده می شد. دریافت کننده دستمال، آن را به دور پیشانی اش می مالید و با خود می برد.
گرفته شده از : تبیان زنجان
زندگینامه نازک خیال
نازک خیال شاعر مرحوم ملا رستم ” مُخلص” قزل آیاقلی نینگ عمر یولی بیلان باغلان شیقلی بیر غیسغه جه معلومات
ملا رستم ” مُخلص “ دولت یار ” مخدوم ” اوغلی ، دولت یار ” یحیی ” اوغلی ، یحیی ” محمدسید” اوغلی ملا رستم ” مُخلص “ قزل آیاق لی لبابینگ قزل آیاق اوبه سینده (۱۳۰۹) هـ ش بیرمونگ اوچ یوز دوقوز لانجی هجری شمسی ییلینده چهار شنبه گونی بیر روحانی مشغله ده دنیا اینیار ، ومرحوم ملا رستم ” مُخلص ” شول حقده آیدیب دور:
دولت محمد آزادی
دولت محمد (دولت مامد) از شاعران قرن دوازده
هجری می باشد. وی در نواحی رود اترک- گرگان متولد شده و لقب ادبی وی آزادی
می باشد و چون در ایام میانسالی ازدواج کرده به قاری ملا مشهور است.
پدر وی مختومقلی نام داشته و چون به کار ساختن زین و شلاق از چرم مشهور بود
به مختومقلی یونه چی مشهور شده است. دولت محمد علوم ابتدایی را نزد پدرش
که از علم و سواد شاعری بهره ای داشت فرا گرفته سپس برای ادامه تحصیل به
خیوه رفته است.
دولت محمد ابتدا با «اوراز گل» ازدواج کرده و از وی صاحب فرزندانی چون؛
محمد صفا، عبدالله، مختومقلی، غاهرقلی، قولچه و زبیده می شود و بعد از مرگ
اوراز گل با زنی از طایفه قزاق که عاشق علم و استادی دولت محمد گردیده بود
ازدواج می کند و از این زن نیز چاقی و یاری به دنیا آمدند. (محمد صفا و
عبدالله در ایام جوانی در حین شرکت در جنگ احمد خان در بین راه کشته شدند.)
دولت محمد در 1112 هجری متولد و در 1174 هجری در سن 62 سالگی دار فانی را وداع گفت. وی آثاری چون «وعظ آزادی» حکایت جابر انصار، مناجات نامه و همچنین کتابی مذهبی به نام مختصر را با خط خویش و با حاشیه نویسی فرزند برومندش مختومقلی به رشته تحریر در آورده است.
زندگی نامه نور محمد عندلیب
نورمحمد عندلیب از نمایندگان شاخص و برجسته
ادبیات کلاسیک ترکمن به شمار می رود. وی ضمن مطالعه تاریخ، زبان و ادبیات
ملل شرق آفریننده و روایتگر توانای منظومه «لیلی و مجنون» است. آثار
ارزشمند شاعر برای مطالعه ی تاریخ، زبان و ادبیات ترکمن در قرن 18 میراثی
گرانبهاست.
نورمحمد عندلیب به تخمین در سال 1710 میلادی در منطقه «غارا مازی» از توابع
شهر ییلانی ترکمنستان به دنیا آمده و در سال 1770 از دنیا رفته است.
عندلیب شاعری کلاسیک و مترجمی بغایت توانا است. وی ضمن استفاده از زبان های
عربی و فارسی و بعضی اشعار خود را به زبان فارسی سروده و برخی از آثار را
نیز از زبان عربی به ترکمنی ترجمه کرده است.
عندلیب در شعر «جیقر» با بن مایه های عشقی و در منظومه ی «لیلی- مجنون» از
شرایط زندگی ترکمن ها در قرن 18 سخن گفته است. وی از پیشگامان مترقی و
تبلور محافل آگاه آن دوره است. در داستان «لیلی و مجنون» با آفرینش های
خلقی و سرشار از فولکور مواجه هستیم که نشانگر مطالعه عمیق ادبیات شفاهی
است.
از تاریخ دقیق وفات ایشان اطلاعی در دست نیست ولی اوایل دهه ی هفتاد قرن 18 را تخمینا سال وفات او دانسته اند.
بیوگرافی شاعر در مدخل داستان «یوسف – زلیخا» نمود یافته و در آن، برخورد
های حاکمان استثمارگر برای تصاحب تاج و تخت و روابط و مناسابت طبقاتی روایت
می شود. در منظومه ی حماسی «اوغوزنامه» افکار شاعر «دولت محمد آزادی» در
بیان ظلم و ستم شاهان ادامه یافته است. در ادبیات کلاسیک ترکمن، عندلیب به
عنوان مترجمی توانا شناخته شده و آثار مکتوب شاعر «نسیمی» را از زبان عربی
به ترکمنی ترجمه کرده است. عندلیب در شعر «جیقر» به مسئله ضروری دوره خود
پرداخته است. «جیقر» ابزار آلاتی کشاورزی است و در آبیاری اراضی از آن
استفاده شده است.
عندلیب منظومه «لیلی- مجنون» را بر اساس روایتی خلقی آفریده و این اثر
دقیقا اعتراضی است علیه منکران عشق و آزادی، بیانگر فدا شدن انسانها در
مناسبات نیمه فئودالی و نیمه عشیرتی است. «لیلی- مجنون» نزدیک به سی
واریانت دارد و از چشمه ناب ادبیات خلقی نشأت می گیرد.
در سال 1188 میلادی نظامی گنجوی شاعر بزرگ آذربایجان (1203- 1141 م) بر
اساس سوژه شفاهی «لیلی- مجنون» منظومه ای نوشته و سپس شاعران برجسته شرق،
عبدالرحمن جامی (1492- 1414)، علی شیر نوایی (1501- 1441)، محمد فضولی
(1563- 1500) و دیگران بر اساس آن موضوع کار کرده اند.
«لیلی- مجنون» عندلیب به صورت شعر و نثر است. در نثر چگونگی روند وقایع و
در شعر روابط شخصیت ها و چگونگی تعامل آنها بیان شده است. عندلیب در آفرینش
منظومه از زبان خلق بهره گرفته و به همین سبب در میان ترکمن ها از شهرت
بسزایی برخوردار است. اثر «لیلی- مجنون» بواسطه ی تعلق زمانی به قرن 18
برای مطالعه ی تاریخی، اقتصادی، آداب و سنن و زبان از اهمیت فراوانی
برخوردار است.
امام محمد غزالی بزرگترین متفکر عصر سلجوقی
حجه الا سلام ابو حامد محمد غزالی یکی از
درخشانترین چهره های تاریخ اندیشه ودانش درسال 450هجری قمری در طابران شهر طوس به دنیا آمد.
اوعلوم ابتدایی را در زادگا ه خویش فرا گرفت و تا سال 478 هجری، یعنی تا سن 28
سالگی در شهر طوس، گرگان و نیشاپور به تحصیل علوم ظاهری پرداخت. پدرش شغل پشم ریسی
یا پشم فروشی داشت و فرزند او را به همین
مناسبت(غزالی) گفته اند.
به ادامه مطلب بروید
زیور الات ترکمن
به ادامه مطلب بروید
تزیهی جلوه
محقق دانشمند و شاعر توانا استاد محمد کریم نزیهی- جلوه، یکی از چهره های ممتاز فرهنگی کشور ما، با شخصیت چند بُعدی خویش در میان اقران خود جایگاه خاصی داشت. پدر فاضل و دانشمند او قاضی بابا مراد که برمسند قضا نشسته بود، در پرورش فرزند نقشی مؤثر داشت. همو بود که زمینۀ آموزش [...]
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
منشا نام اغوذ و اصطلاح ترکمن و نام ترکمن ومفهوم و ماهیت آن
اوغوز و ترکمن دو نامی است که در طول تاریخ برای نامیدن قوم ترکمن به کار رفته است. اوغوز اصطلاحی است قدیمی که در دوره های قبل از اسلام و سده های اولیه اسلامی مروج بود و ترکمن اصطلاحی است که بعد از مسلمان شدن بخش بزرگی از قبایل اوغوز به این نام خوانده شده اند. به هر صورت ترکمن را بدون شناخت اوغوزها و ترکهای اولیه نمیتوان مورد توجه و مداقه قرار داد. «اوغوز» بنابر روایات نام پادشاهی بوده مقتدرکه قبایل مختلف ترک را متحد ساخته و امپرتوری وسیعی را در آسیا بنا نهاده و طبق روایات قبایل بسیت و چهارگانه ترکمن از او به وجود آمده است. [1] و همچنین نام قومی از ترکان است که در قدیم نسبت به اقوام دیگر ترک، تحرک زیاد داشته و در تحولات سیاسی، اجتماعی و نظامی در منطقه بزرگی از آسیا نقش اساسی داشته اند. در دوره اسلامی نیز اوغوز ها نسبت به دیگر اقوام ترک در ساحه سیاسی و نظامی تحرک زیاد داشته اند، چنانکه قراخانیها، غزنویها، سلجوقیها، سلسله قراقوینلو و آق قوینلو، صفویها، عثمانیها، افشاریها و قاجارها همه منشا اوغوزی داشتند. نام اوغوزها نخستین بار در «کتیبه اورخون» آمده است. امپراتور گوک ترک «بیلکه قاآن» در یکی از کتیبه ها آنها را «ملت من » خطاب کرده است. بنابر همین امر، گفته میتوانیم که اوغوزها یکی از قبایل بزرگ تشکیل دهنده امپراتوری گوک ترکها در قرن ششم میلادی بوده اند. چون در سده های بعدی گوک ترکها به دو قسمت ترکهای شرقی و ترکهای غربی تقسیم شدند اوغوز ها در داخل اتحادیه ترکان غربی جای گرفتند. این گروه اندک اندک به سوی غرب از ساحل غربی رود جیحون تا ساحل شرقی بحیره خزر پراگنده گشتند. اما اصل و نسب اوغوز ها و ترکمن ها از کجاست ؟ در این باب نظرات مختلفی از گذشته، به ویژه دوران معاصر ارائه شده که به مهمترین این نظریات میپردازیم.
در خصوص معناي « اوغوز» در منابع كهن اطلاعاتي ارائه نميشود. در این آثار تنها در باره محل بودوباش این قوم و مشخصات زندگی آنها معلومت داده شده است. مولفين كهن در خصوص مفهوم كلمه « تركمن » بررسي هايي را انجام داده اند ، اما در باب نام «اوغوز» تحقيقي صورت نگرفته است. این کلمه در منابع عربی و فارسی بصورت (اوغوز، غز، تغزغز، تغز اوغوز) آمده و از اواخر قرن سوم هجری قمری در متون مؤرخین و جغرافیه نویسان به تکرار مشاهده مینماییم.
در داستان « اوغوز خان» كه به زبان اويغوري و در دوره سلطنت « قازان خان ايلخاني» ( 1304 – 1294 ) و نيز دردوره سلطنت جانشين وي « اولجاتيو » تاليف شده است ، كلمه « آغيز » كه به معني شير اول است، به شكل « اوغوز » ثبت شده است . حتی برخي صاحب نظران به استناد تعريف فوق معتقد بودند كه ريشه نام « اوغوز» از اين واژه است . منتها در كتاب ديوان لغات الترك كه حدودا سه قرن قبل از كتاب اوغوزخان نگاشته شده است، مفهوم شير اول با واژه هاي « آغوج » و «آغوز» نشان داده ميشود. چنانچه واژه آغوز ( آغيز = شير اول ) در گويش اويغوری به شكل اوغوز تلفظ ميشد ، مطمئنا محمود كاشغري در كتاب خود آن را قيد ميكرد . اين در حالي است كه در گويش اويغوري نيز مفهوم شير اول به شكل « آغيز» تلفظ ميشود . به اين سبب است كه احتمال داده ميشود در اثر يك خطاي املايي واژه اوغوز به معني شير اول به اين شكل ثبت شده باشد. اگر به فورم اسلامي شده متن اويغوري داستان اوغوزخان كه در دوره فرمانروايي اولجاتيو نوشته شده است، توجه كنيم، اوغوزخان درست يك سال بعد از ولادت سخت گفتن را آغاز كرده ميگويد : «به مناسبت تولدم در قصر، مرا اوغوز نام گذاريد. » اين مسئله كه بين ولادت وي در قصر و نامگذاري به نام اوغوز چه رابطه اي ميتواند باشد مبهم و دور از فهم است.
برخي مولفين معاصر نيزدر خصوص تبيين نام اوغوز تحقيقاتي را انجام داده اند : «ج . ماركوارت» عقيده دارد كه كلمه اوغوز از دو بخش « اوق + اوز » تركيب شده است . به عقيده وي « اوق » به معني تير و « اوز» به معني انسان، فرد ، شخص بوده و تركيب اوغوز به معني تيزانداز است. نظريه ماركوارت از جانب صاحب نظران پذيرفته نشده است. زيرا در زبان تركي كلمهاي به شكل « اوز» به معني انسان نيامده است .
د. سينور لفظ «اوغوز» را با كلمه « اوكوز » به معني گاو مرادف ميگيرد. منتها اين كلمه با اينكه با اشكال « اوقوس » و يا « اوكس » ريشه تخاري دارد، با اين حال در زبان تركي به شكل اوكوز تا زمان حاضر حفظ شده و مورد استفاده قرار ميگيرد .
ل. بازين كه با استناد به دلايل قوي گرامري به مقابله با نظريه سينور برخاسته، معتقد است كه اوغوز به معني گوساله نر است. نظريه ل. بازين را نيز نميتوان قبول كرد، زيرا در تركي تركيه و در ساير لهجه هاي تركي كلماتي به شكل اوغوز به معناي گوساله نر دو ساله را برساند، وجود ندارد .
ج . هاميلتون معتقد است که اوغوز از كلمه « اوغوش » مشتق شده است. كلمه اوغوش در سنگ نبشته هاي گوگ ترك بعضا به همراه كلمه اوغوز در يك جمله به كار برده شده و به وضوح معني خويشاوندان و خانواده را مستفاد ميكند .
نظريه ديگر درارتباط با ريشه كلمه اوغوز از جانب ترکولوژیست مجارستانی ج. نمت ارائه شده است. به نظر ايشان كلمه اوغوز از تركيب « اوق+ ز » تشكيل شده است«اوق «به معني قبيله و « ز » نيز پسوند جمع ترکی است. بر این ساس اوغوز معنی «قبیله ها» را خواهد داشت.
حال به اين سئوال ميپردازيم كه چرا تركمنها به اين اسم خوانده شدهاند؟ براي روشن كردن اين نكته لازم ميآيد كه از مناسبتهاي تركمن – اوغوز حركت كنيم. براي اينكه اين امر در حل معماي منشاء و ماهيت نام تركمن كمك شايانيخواهد كرد.
اينكه واژههاي تركمن و اوغوز دو نام براي يك قوم معين ترك است، در منابع تاريخي ترك به طور كلي امري پذيرفته شده به نظر ميرسد. در نيمه دوم قرن گذشته ارمینوس وامبری A.Vambery اينطور ميگويد: قبول اين ديدگاه كه اجتماعاًتي كه اعراب به آنها نام «غز» را دادهاند، تركمنهايزمان ما هستند، كاملا درست است.
نمت Nemeth با استناد به هوستما Houtsma مينويسد كه تركمنها بهجاي اسم قديمي خود يعني «اوغوز» نام «تركمن» را گرفتهاند.
در اوايل قرن دوازدهم مدتي نام اوغوز و تركمن را به طور مشترك به كار بردهاند. و.مينورسكي V.Minorsky در يكي از آثارش مينويسد: «اوغوزها» به طور كلي با نام «تركمن» شناخته شدهاند.
پريتاسك O.Pritsak مينويسد كه قسمتي از تركان در منابع تاريخي تحتنام تركمن يا اوغوز ديده شدهاند و روشن ميسازد كه دولت «يبغوي اوغوز» تحت دو نام «اوغوز» و «تركمن» يك اتحاد سياسي تشكيل دادهاند.
برخی از مولفین به این نظر اند که بخش قابل توجهی از اوغوزها را طوایف صحرا نشین قدیمی از قبیل مساگتها، آلانها، ساکاها، داه ها و غیره تشکیل داده اند، حقیقتی تردید نا پذیرمیباشد به همین سبب نمیتوانیم اوغوزهای آسیای میانه را در سده های نهم و دهم میلادی طوایف و عشایر خالص ترک ارزیابی کنیم. بخشی از آنان به ویژه ساکنین نواحی سفلای رود سیحون و بیابانهای قزاقستان امروزی از نژاد ترک بوده، ولی به مرور زمان با مردمان محلی آمیزش نموده اند. در نتیجه این آمیزش و نزدیک شدن ها اوغوزها در بین ممالک اسلامی به نام «ترکمن» یا «ترکمان» شهرت یافتند، برخی از مورخین مدعی اند که درمیان اوغوزهای سده نهم و دهم «ترکمنها» نیز بوده اند. اما به نظرما این ادعا چندان به حقیقت نزدیک نیست. در واقع « اوغوز» ها از «ترکمن»ها جدا نبوده، بلکه آنها نیاکان ترکمنها بوده اند. باید توجه کنیم که اولاً تنها بخشی از اوغوزها بعدها «ترکمن» نام گرفته اند، نه همه قبایل اوغوز، داخل ترکیب ترکمنها گشته اند. بدین ترتیب بخشی ازنیاکان ترکمنها بومیان کشاورزی و دامدار ساکن در مناطق ترکمن نشین امروزی بوده و بخش دیگر قبایل ترک زبان بوده اند که عمدتاً به دامداری اشتغال ورزیده و از آسیای مرکزی (آلتای، سنکیانگ و مغولستان امروزی ) به محدوده ترکمن نشین امروزی در اتحاد شوروی (سابق)، افغانستان، ایران و…) آمده اند[2]. این نظر را دانشمند و زبانشناس سده یازدهم میلادی محمودکاشغری نیز تایید میکند. دانشمندی به نام «ابری مکی » در سال 1875 میلادی ترکمنها را بدین طریق توصیف میکند: «قومی از نژاد ترک، در قرن 11 و 12 بخارا را تسخیر کرده و در سمت مغرب بحیره خزر به ارمنستان، گرجستان و شیروان و داغستان دست یافتند، زندگی بادیه نشین دارند و قسمت عمده جمعیت این نواحی را تشکیل میدهند و آنها را تراکمه و ترکمن و قزلباش میخوانند. ایرانیان وجه تسمیه ترکمان را بدین طریق شرح میدهند و میگویند که قبایل ترک در موقع حمله به خراسان با زنان آن سامان ازدواج کردند و اولاد آنان «ترکمان» یعنی ترک مانند نامیده شدند. این وجه تسمیه ظاهراً غیرموجه، نادرست و متناقض به نظر میرسد. زیرا عده زیادی از افراد این قوم که ترکی حرف میزنند و در آن سمت جیحون باقی مانده اند، خودرا ترکمن میخوانند، به عقیده من این نام از کلمه «ترک» و « کومن» ترکیب یافته و به آن قسمت از قوم کومن که در سمت شرق دریای خزر تحت استیلای ترکان آلتای باقی ماندند، اطلاق شده است. یک قسمت دیگر آمده در سمت غربی دریای خزر و در سمت شمال دریای آزوف استقرار یافتند و بعدها به سوی مجارستان راندند.»
ما در میان نام های طوایف اوغوزها به اسامی زیادی برمیخوریم که اکنون نیز در میان ترکمن ها وجود دارد. بطور مثال میتوان به اسامی: سالور، بیات، قایی، ایگدیر، بایندر، بگدلی، قرقین، توتورغا یا دودورغا و برخی دیگر اشاره کرد.
در مورد وجه تسمیه «ترکمن» نظر دیگری نیز موجود است. و آن اینکه : به گفته حافظ عمادالدین این واژه از دو جزء «ترک» و «ایمان» ترکیب یافته است. به نظر مذکور ترکها یی که نو مسلمان شده بودند به این نام یاد شده و بعداً به شکل «ترکمان » مخفف گردیده است.به هر حال، نام «ترکمنها » برای نخستین بار در اسناد تاریخی و ادبی 1000 ـ 1200 سال قبل ثبت شده است. در برخی اسناد درباره تصرف آسیای مرکزی توسط اعراب نیز طور یکه قبلاً یاد آور شدیم در دایرة المعارف «تون ـ دیانگ » چین که در سده هشتم میلادی تنظیم شده از ترکمنها نام برده شده است. مقدسی جغرافیه دان نامی عرب در اثر خود از ترکمنهای ساکن «سمبرچی» سخن گفته است که پیشوای آنان در شهر «اوردو» زندگی میکرده است.
در اين نظريهها كه از جهت نتايج درست هستند، قدمت نام تركمن و منشأ وماهيت آن روشن نشده است. در سال های اخیر ديدگاه فواد كوپرولو F.köprülü ارزش كلاسيكي يافته است. فواد كوپرولو köprülü در زمان خود با استناد به ديوان لغات ترك، ميگويد كه نام تركمن به گروههايي از اوغوزها كه مسلمان شدهاند، اطلاق ميشود.
در حقيقت او اين ديدگاه را با استناد به اثر شرفالزمان مروزي يعني باسطرهاي كتاب «طبيعهالحيوان» عيناً تأييد ميكند.
قبل از مروزي، اولين مؤلف اسلامي كه از تركمنها بحث ميكند، يعني المقدسي AL-Maghdesi (نيمه دوم قرن دهم) تركمنها را گروههايي معرفي كرده بود كه اسلام را قبول كردهاند.
محمود كاشغري مؤلف دیوان لغات ترک نيز «تركمن» و «اوغوز» را در جاهاي زيادي با هم ذكر میكند.
اگر نظريه وامبري كه تاريخ نام تركمن را تا دوره افسانهاي اوغوزخان ميرساند در نظر گرفته نشود، فكر غالب سالهاي اخير اينست كه نام تركمن در قرنيازدهم ظاهر شده است و اينكه اين اسم به اوغوزهاي مسلمان اطلاق شده است.
با وجوديكه دلايلي وجود دارد كه نام تركمن موجوديت خود را در ادوار خيليقديمي نشان داده است، گسترش اسلام در بين اوغوزها نيز در ايضاح نام تركمنكافي به نظر نميرسند. مروزي از يك جنبش تركمن – اوغوز – پچنك بحث ميكند. به عقيده مروزي اوغوزها تحت فشار تركمنها خوارزم را ترك كرده و به سرزمين پچنكها كوچ كردهاند. (مؤلف اين موفقيت تركمنها را به مسلمان شدن آنها مرتبط ميداند.)
مينورسكي Minorsky مينويسد كه احتمالا اين حادثه به سال 893 روي دادهاست و در حدودالعاًلم و استخري (تأليف سال 893) نيز به نشانههايي از آن بر ميخوريم. مينورسكي Minorsky اين احتمال را ميدهد كه اين حادثه با هجوم مشترك خزر – اوز عليه پچنكها مرتبط است و اين حادثه احتمالا از سوي مروزي با اصطلاح «تركمن» كه مدتها بعد به كار رفته است، مدرنيزه شده است. فقط اينكه اين رويداد در منبعمان بين پچنكها و اوزها رخ نداده بلكه حادثهاي بين «تركمنها» و «اوغوزها» معرفي شده است. در اين صورت اگر مدرنيزه كردني دركار باشد ميتوان استنباط كرد كه اين امر بيش از اينكه به اصطلاح «تركمن» مربوط شود، با مفهوم «اسلاميت» ارتباط مييابد.
همانطور كه ميدانيم قارلوقها كه در اواسط قرن هشتم به حوزه«چو» حاكميت تام داشتند، مدتها بعد، يعني احتمالا در اواخر همان قرن و يا اوايل قرن نهم، اوغوزها را از منطقه تالاس و چو بيرون كردند و اوغوزها نيز به سهم خود پچنكها را به سمت مغرب راندهاند.
با توجه به اين موارد، قبول اين نكته به حقيقت نزديكتر است كه روايت مروزی در واقع مربوط به منطقه خوارزم است، ولي به تصوير كشيدن حادثهاي است كه بينقارلوقها واوغوزها رخ داده است.
در اطلاعاًت كتاب المقدسي نيز كه اخباري منسوب به اين دوره ميباشد، آمدهاست كه تركمنها و اوغوزها در مناطق مختلف ساكن هستند. نزديكي جغرافيايي به اين احتمال قوت ميبخشد كه اينجا مراد از«تركمنهاي» مورد بحث نيز «قارلوقها» باشند.
نوشتههاي محمود كاشغری نيز از اين نظر كه تفاوت لهجههاي مختلف زمانخود را آشكار ميسازد، اهميت دارد. در بحث تلفظ حرفهای گوناگون و طرز استعمال بعضي از كلمات، تفاوتهایی ميان تركها و اوغوزها را مشخص كرده است. مرادمحمود کاشغری از اين تركان، معني محدود آن يعني مردم وطن خودش سرزمين قاراخانيان وتركي متمايز از اوغوزي است، و تركي كه در آن جوار صحبت شده است، نيزارتباطي تنگاتنگ با قارلوقها دارد.
از طرف ديگر اينكه اوغوزها با قبول اسلام نام تركمن را گرفتهاند، با وجودصراحت آن در بعضي از منابع، چندان قانع كننده به نظر نميرسد. چونكه تغيير دين، تغيير همزمان اسم را ايجاب نميكند. اگر چنين اصلي وجود داشته باشد، در اين صورت همانند تركان مسلمان قبل از تركمنها، اوغوزهايي كه بعدها به اسلام گرويدهاند، نيز ميبايست نام جديدي بگيرند و يا همانندخويشاوندان مسلمان خود «تركمن» ناميده شوند.
در تاريخ ترك نمونهاي كه بتواند حامي نظريه تغيير نام باشد، يافت نميشود ودر برابر در گرايش به اديأن ديگر دلايل زيادي وجود دارد كه بر فراموشي عرف وعاًدت و بينشها حفظ نام خالص تركي قوم دلالت دارند. اويغورهاي بودايي و مانوي و خرزهاي موسوي از اين قبيل هستند. بلغارهاي ترك و مجاريهاي مسيحي، در بين جوامع مسيحي همه چيز خاصخود را فراموش كردهاند، فقط اسامي تركي خود را حفظ كردهاند. مسئله تركمن نيز از اين قاعده كلي مستثني نيست.
در حقيقت بر اساس آخرين تحقيقات، قارلوقها در دوران قدرت خود (نيمه اولقرن يازدهم میلادی) يعني زماني كه بر مناطق چو، تالاس و يديسو حاكم بودند، در عين حال نام تركمن را به عنوان يك اسم سياسي براي خود برگزيده بودهاند.
علاوه براين قارلوقها كه در اواسط قرن نهم با آمدن به بالاساغون با گرفتنعنوان قاراخان در آنجا توسط يبغوي قارلوق، دولت ترك معروف به ايليك خانلار ويا خاقانيه را تشكيل دادهاند. و با لهجهاي متفاوت از لهجه اوغوزها صحبتميكردهاند. همانطور كه كاشغری نيز به آن اشاره كرده است.
علاوه بر آن ثبت اصطلاح «تركمن» در منابع چيني که از طرف F.Hirt معلوم شدهاست، قابل توجه است كه دايرهالمعاًرف چيني T’ung – t’ien كه كلمه را به شكل Tö -kö – möng ضبط كرده است، مربوط به دورهاي است كه به قارلوقها در عين حال«تركمن» نيز اطلاق میشده است.
بنابر اين در حال حاضر ميشود گفت كه حداقل در طول قرن نهم كلمه تركمن در حكم يك اصطلاح سياسي موجود بوده است و از طرف قارلوقها مورد استفاده قرار ميگرفته است. ولي به احتمال خيلي زياد ميتوان قبول كرد كه در آن تاريخ اوغوزها، نام تركمن را حمل نميكردهاند.
چرا اصطلاح «تركمن» مورد استفاده قرار گرفته است؟ به عقيده ما اين اصطلاح با اصطلاح گؤك ترك kök Türk مناسبتي نزديك دارد. اصطلاح kök Türk به امپراطوري بزرگ ترك كه از طرف كنفدراسيون قبايل مختلف ترك كه قارلوقها نيز داخل آن بودند، اطلاق ميشده است.
آنطور كه ميدانيم در بين طوايف و قبايل ترك، گروهي تحت نام گؤک ترک موجود نيست. كلمه kök Türk كه در كتيبههاي اورخون ديده شده است، يك تسميه سياسي است و به همين دليل V.Thomson اينطور مينويسد: «اين واژه در مرزهايي وسيع عمري كوتاه داشته است، اما در دوره درخشاني كه امپراطري ترك اتحادكاملي تشكيل داده بودند، جهت ناميدن اقوام و قبايل مختلف چهار جهت جهانتحت كلمه واحدي، به كار رفته است.
واژه kök Türk در تركي دو معنا دارد: يكي از معاًني آن «ريشهدار»، «اصيل»، «نجيب» و ديگري «گؤگ» يا آسماناست.
اين واژه در هر دو معني خود مفاهيم اصيل، عاًلي، بزرگ، جهانشمول را ميرساند و اين مفاهيم با وضعيت سياسي مورد اشاره Thomson مطابقت دارد.
آنطور كه ديديم، واژه تركمن نيز، در اين معاًني به كار ميرود. همانطور كه واژه kök Türk اسم قبيله خاصي نبوده و اصطلاحي سياسي ميباشد، اصطلاح «تركمن» نيز در همين معني بوده و اصطلاح سياسی است كه قارلوقها در دوره اقتدارشان به كار بردهاند.
واقعه تاريخي كه واژه kök Türk افاده ميكرد، در قرن دهم ديگر موجود نبود وبه زمان گذشته تعلق داشت. حاكميت جهانشمول به پايان رسيده بود و به علت فروپاشي اتحاد ترك، قارلوقها كه از يك طرف با اويغورها و از طرف ديگر همانند اوغوزها با ديگر تركان در وضعيتي خصمانه بودهاند، به جاي اصطلاح گؤک ترک كه ديگر كاربردي نداشت، اصطلاح «تركمن» را كه تقريباً مفهوم مشابهي را ميرساند اقامه كردهاند. درعين حال درمنابع شرق ميانه ميبينيم كه مراد از «تركمن» بيشتر «اوغوزها» هستند.
در منابع فارسی، سلجوقيان كه به طايفه kinik اوغوزها منسوب هستند، «تركمن» معرفي شدهاند. منابع فارسي كه اولين بار از سلجوقيان بحث ميكنند، تماماً اينطور هستند:
اولین بار این کلمه توسط المقدسی در سل 372 هـ ق به کار گرفته شد. سپس مؤرخین و جغرافیه نگاران از روزگار ظهور و حضور سلجوقیان در پهنه تاریخ به دفعات مورد استفاده قرار داده اند. چنانچه عبدالحی گرديزي ميگويد: القائم بامرالله در سال 423 خليفه شد. در زمان او تركمنها ظاهر شدند.» مؤلف تاریخ سیستان (438 هجری) ترکان وارد شده به ایالت سیستان را ترکمان مینامد که همان سلجوقیان بوده اند.
در ديوان ناصرخسرو بلخی، کلماتی نظیر «طغرل تركمن و چاغری ترکمن» وجود دارد.ابوالفضل بيهقي (متوفی 470) مولف تاریخ بیهقی در تاریخ معروف خود چند بار از سلجوقیان به نام ترکمن نام برده است. عبدالحی گردیزی هم در «زین الاخبار» چغری بیک داود را «داود ترکمن» نامیده است. محمودكاشغری نيز اصطلاحات «تركمنهاي اوغوز» و «اوغوزهاي تركمن» را به تكراربه كار برده است.
از تمامي اينها با استناد به آنچه از آغاز مقاله درباره معنا و ماهيت كلمه تركمن دادهايم، ميتوانيم اين نتيجه را استخراج كنيم كه اصطلاح تركمن اولين بار در نيمهدوم قرن دهم از طرف اوغوزها كه در دشتهاي غربي خزر – اورال تشكل سياسی بزرگي به وجود آوردهاند، شروع به استعمال شده است. اساساً اوغوزها با اين مفهوم بيگانه نيستند. چینی ها در منابع خود واژه ترکمن را به صورت «تاکومنگ» و «تئوکومونگ» ثبت کرده اند که عده ای معتقد اند اصلش تورکومونگ بوده ، ولی چون چینیها حرف «ر» نداشتند به این صورت گفته اند. اولین بار در دایره المعارف چینی تونگتین در فصل 193 به این مورد اشاره شده است. كلمه «تئوکومنگ» كه در دايرهالمعاًرف چيني آمده است، مرتبط با محلي در نزديكي درياي خزر است. اما بعد از تشكيل امپراطوري بزرگ سلجوقي در ميان سكنه آسیای میانه، افغانستان و ایران و خاورميانه و درميان تعداد كثيري از اقوام غير ترك، سلجوقيها و اقوامی که با آنها بودند، ترکمن نامیده شده اند و اصطلاح اوغوز در طول زمان به تدریج فراموش گردیده است
نام ترکمن مفهوم و ماهیت آن
در تركي، كلماتي داراي وندهاي ـ من ـ مان (مين ـ مون ـ مونگ؛ مينگ؛ با
تغيير به ب: بين ـ بانگ) وجود دارد كه با معرفي و مثال از تعدادي از آنها
مي توانيم مفهوم و ماهيت تركمن را نيز بدانيم.
اسامي ـ وندها در كلمات ذيل حالت پسوند دارند:
كوزمن Ko:Zmen : گوشت پخته شده دراخگر؛ ديلمن dilmen: خوش زبان، حرّاف و
اسامي
ـ وندها در كلمات ذيل حالت پيشوند دارند: مانگ َman مان man : برّه سه
ساله (در زبان تركمني: گوسفند چهارساله). مان مانگ manman: بزرگ، درشت
اسامي مكان
مِن
كِرمن menkermen: نام قديم شهر كيف (كرمن: قلعه، من: بزرگ). مينگي تائو
minitau : نام تركي كوههاي البرز (مينگ، منگ: بزرگ، آسمان). كوگمِن kogmen :
كوهي در آسيا. و ...
اسامي اشخاص
گوكمن gokmen در آناطولي : كسي كه چشمهاي كاملاً آبي دارد. تومنtumen: كلمه اي در زبان ايغوري. و
صفات
و افعال: ديكمِن dikmen: فوق العاده بلند، مرتفع. آغيرمان agyrman
(آغرمان) كسي كه به زحمت زياد حركت مي كند، گولمِن gulmen: پرخنده، كسي كه
زياد مي خندد. و يكي از اين قبيل اسامي نيز به نام ?تركمن? است. عنوان
?تركمن? در اينجا، تنها در معاني ??خالص، اصيل، بزرگ، فوق العاده و پرقوت
مي تواند بكاررود? .
حال به اين سئوال مي پردازيم كه چرا تركمنها به
اين اسم خوانده شده اند؟! براي روشن كردن اين نكته لازم مي آيد كه از
مناسبتهاي تركمن اغوز حركت كنيم. براي اينكه اين امر در حل معماي منشاء و
ماهيت نام تركمن كمك شاياني خواهد كرد. اينكه واژه هاي تركمن و اغوز دو نام
براي يك قوم معين ترك است، در منابع تاريخي ترك بطوركلي امري پذيرفته شده
به نظر مي رسد. در نيمه دوم قرن نوزدهم 1. قفس اوغلو به نقل از وامبري
A.vambery اينطور ميگويد:
قبول اين ديدگاه كه اجتماعاتي كه اعراب به
آنها نام «غز» را داده اند، تركمنهاي زمان ما هستند، كاملاً درست است. نِمت
nemeth با استفاده به هوستما Houtsma مي نويسد كه تركمنها به جاي اسم
قديمي خود يعني ?اغوز? نام ?تركمن? را گرفته اند. و. مينورسكي v.minorsky
در يكي از آثارش مي نويسد: "اغوزها" بطوركلي با نام "تركمن" شناخته
شدهاند.
در تركيه ديدگاه ف..كوپرولو f.koprulu ارزش كلاسيكي يافته
است. كوپرولو در زمان خود با استناد به ديوان لغت ترك، مي گويد كه نام
تركمن به گروههايي از اغوزها كه مسلمان شدهاند، اطلاق مي شود.
در
حقيقت او اين ديدگاه را با استناد به اثرشرف الزمان مروزي يعني با سطرهاي
كتاب ??طبيعه- الحيوان?? عيناً تأييد ميكند. قبل از مروزي، اولين مؤلف
اسلامي كه از تركمنها بحث ميكند يعني المقدسي (قرن چهارم هـ.ق/ نيمه دوم
قرن دهم ميلادي). تركمنها را گروههايي معرفي كرده بودكه اسلام را قبول كرده
اند.
نام ((تركمن)) اولين بار در اواخر قرن دهم ميلادي/ چهارم هجري
قمري ظاهر شد. بررسي اصل ومعني كلمه "تركمن" نشان ميدهد كه اغوزها،
غيرمسلمان، اغوزهاي مسلمان را «تركمن» ناميدند. بعدها نام "تركمن" فقط
بوسيلة اوغوزها بكار رفت هرچند كه نام اجدادي خود را فراموش نكردند
از
طرف ديگر قفس اغلو اينكه اغوزها با قبول اسلام نام تركمن گرفتهاندرا با
وجود صراحت آن در بعضي از منابع چندان قانع كننده نميداند. وي مي نويسد :
((چونكه تغيير دين تغيير همزمان اسم را ايجاب نميكند. اگر چنين اصلي وجود
داشته باشد، در اينصورت همانند تركان مسلمان قبل از تركمن ها اغوزهايي كه
بعدها به اسلام گرويدهاند نيز ميبايست نام جديدي بگيرند و يا همانند
خويشاوندان مسلمان خود "تركمن" ناميده شوند))
در حقيقت براساس آخرين
تحقيقات، قارلوق ها در دوران قدرت خود (نيمة اول قرن يازدهم ميلادي) يعني
زماني كه بر مناطق چو، تالاس و يدي سو حاكم بودند، در عين حال نام تركمن را
به عنوان يك اسم سياسي براي خود برگزيده بودند. منابع فارسي كه اولين بار
از سلجوقيان بحث ميكنند، تماماً اينطور هستند. باسورث مي نويسد:
گرديزي
مي گويد: ?القائم بامرالله در سال 423 خليفه شد. در زمان او تركمن ها ظاهر
شدند? در ديوان ناصرخسرو، مصرع ((طغرل تركمن و چاغري)) وجود دارد. كاشغرلي
نيز اصطلاحات ((تركمنهاي اغوز)) و ((اغوزهاي تركمن)) را به تكرار بكار
برده است.
مقدسي از دو محل در ماوراءالنهر بعنوان موضوع دفاعي
(تغران) در برابر (تركمانيون) سخن ميگويد. نظام الملك اتباع هم قبيلة
سلجوقيان را به همين نام مي خواند.
طاهر سارلی
پایان نامه کارشناسی ارشد تاریخ ترکمن
منبع > سایت داشجویان و دانش اموختگان ترکمن
ناز محمد پقه دن
اقبال قوشون ايزارلاديم يتمك قين
قونسا بامدا قاناتيندن توتماق قين
آداملارا آرزو اتمك عايب دال
يونا ولي همه سينا يتمك قين
سادا بول
تولقون ایچره بیر هایباتلی آدا بول
بیک عالم،دور شونگ بیلن قادا بول
بیگل ینه بیگل موندان-ام بتر
شوندا-دا سن صحرام یالی سادا بول
بایداق
ایل دردینه درمان بولا بیلسه دیم
سوشده بایداق دی قالا بیلسه دیم
اولمده-ده گولوپ اولدیردیم ولین
واطان اوچین قربان بولا بیلسه دیم
یورگینگی گورسم
سویگلیم سن بیر ییلغریب گولسه دیگ
بر عاشقینگ غاریپ گوونین آلسه دینگ
نه-ها چاغیریانگ سن،نه-ده قاویانگ سن
واخ بیر سنینگ یورگینگی گورسه دیم
توپراق
یرینگ گویا گیزلین غمی سیری بار
دیل لرینده آیدیلمادیق سوزی بار
هر گوزیندن مونگلاپ چشمه چوغیب دو
عاشقلارا آغلاپ دوران گوزی بار
ییل لار کرونی
سرخوش بولوپ اوزومدن بوشامادیم
دم سالیم لیق ارکانا یاشامادیم
گچدی گیتدی ییل لار ایزلی ایزینا
یونه انتک قایغی دان بوشامادیم
سبأبی نأمه؟
بیر آدام گلننه اؤکونیپ باریار
بیریسی قایغی دان بؤکولیپ باریار
سبآبین سورادیم قوجا شاهیردان
دیدی:اوغلیم! سؤیگی تؤکه نیپ باریار
تاییم سن
آسمانیمدا گؤریلمه دیک آییم سن
اوغورلانان،برلمه دیک پاییم سن
یکه،یالنگیر،چولده قالان عاشق من
جدا دوشن، یتیپ گیدن تاییم سن
حاسرات
بیر چووال درد بردی،درمان قویمادی
ارکیمه گزره فرمان قویمادی
گلنیم،گیدنیم قارنیما بولدی
خوش دؤویر سؤرجک دیم،دوران قویمادی!
بیله نگوقمی سن؟
یؤز گؤزینگ سارالیپ، گؤن گؤندن آرتیار
دییپ دوستوم مانگا ایچگین سر ادیأر
من دییان:واخ دوستوم بیله نگوقمی سن؟
نسخه یازیلمایان بیر توپار درد بار!
سونگقی سؤز
صارپانگی ساقلارین،حاقینگ حاقلارین
بیر أر دیین چاغلانگی اِکلأرین
قوری آغاچ بولیب یانارین اؤزیم
اوجاغینگی سؤندیرمأنی ساقلارین
سؤیگی مینگ چأگی
اینگ بیر آغیر سؤیگا بریپدیم گردن
آ-سن شوندان بأری چیقانگوق سِردِن
دنیانینگ یوزونده ای گؤریأن سنی
آلتی قات آسمان-دان،یدی قات یردن
بالالام
اوزین گیجه چکن نالام دیر بولار
ایلیمه یایردان لألأم دیر بولار
بیر آی بولیگیم، بیری گؤلألک
اؤز باغریمدان اؤنن بالام دیر بولار
چين عاشق
عاشقلارينگ حاقين حاقلاسانگ بولار
سويگينگ صارپاسين-ام ساقلاسانگ بولار
چين عاشيغا آرتيقماچ زات گركدال،
يورگينگ چايينا اوقلاسانگ بولار
حايران
گوزومي گوزونگه تيكيپ اوتيريان.
شمشاد بويلارينگا باقيپ اوتيريان
بيماحال آيراليق ياديما دوشوپ،
توكهديپ، ديزيما چوكوپ اوتيريان
نشان
ساز ادنده آغير دردي كوشاندير.
هنگلننده قايغي غامدان بوشاندير
آيديملارني بردي صحرانگ آنگينا،
رباعيلام شولاردان بير نشاندير
قیز یورگی
قیز یورگنینگ یانان اودی لأله دیر
اول لأله لر بیر آخمیرلی نالادیر
هر بندینده چوکن مازار کیمینگ کی؟
دورت اورملی قارا ساچلی بالادیر
غافل
ياز گليپ گچيپدير، دويمانديرين من.
ساز چاليپ گچيپدير، دويمانديرين من.
گويز ايچينده ياشاپ يوران ماحاليم،
يار گوليپ گچيپدير، دويمانديرين من.
******
طوپانلی گونومدن قورقوزما منی
مونگ حیللی ظلم دان قورقوزما منی
بیر اییأم اولدیم من یار جپاسیندان
ایندی کی اولیمدن قورقوزما منی!
سویمأن بولسام سینام دأکی باش نأمه؟
سویمأن بولسانگ گوزونگدأکی یاش نأمه؟
من بیلمه دیم سؤییأنگ می یأ سؤیه نگوق
سؤییان بولسانگ الیندأکی داش نأمه؟
سؤزلر منی عشق مولکینه گؤترسین
التیپ اوندا ماغشوغیما یتیرسین
باشلامدا سؤیگی دن باشلاپ دیم اوزال
سونگوندا-دا سؤیگی بیلن قوتارسین
بیر الی پالتالی کوکمدن چاپدی
چاپیپ پجه اوقلاپ سونگنگیمی یاقدی
اوز اودوما، اوزوم یانیب اوتیردیم
اول شوندا جاقجاقلاپ، اوستومدن بوکدی
پاراخات لیق اوچین سایراسن دیلیم
آبادان لیق اوچین ایشله سین الیم
آدام لارا دوست، دوغانلیق آرزویم
هم دنیأنگ یوزونده بولماسین ظلم
کأشکی من بو دنیأ گلمه دیک بولسام
آجی گوز یاشلاری گورمه دیک بولسام
یأ-دا شول یاشلارا غرق بولیپ گیدیپ
گوریلن دویش یالی دورمادیق بولسام
شاد گونیمینگ بایرامی دیر رباغیم
یورگیمینگ آیدیمی دیر رباغیم
درد منی چول لره چیقاران چاغی
دویغی لارمینگ یایلیمی دیر رباغیم
سیزده نه جادی بار، ای گوزل قیزلار
سیزه عزیز دییأر اوزی عزیزلر
نیجه یازیلسا-دا سیز حاقدا قوشغی
اوندا-دا یازیاریس هنیز، هنیزلر
قویمایارلار یورک سوزین دیمأگه
قویمایالار نانینگ قوری ایماگه
بیلمه دیم نأمه اوچین، بیله موق هنیز
قویمایارلار سویلمگنه، سویماگه
ارزیابی ادبیات ترکمن صحرا
ارزیابی ادبیات ترکمن صحرا بخشی از کتاب «پژوهش هایی در ادبیات ترکمن» به نوشته اراز محمد سارلی است وی در این بخش می نویسد:
«به طور کلی دوره حکومت پهلوی دوم نه از لحاظ مفاهیم ادبی پربار بوده و نه از جهت کمیت آثار ادبی ترکمن اقناع کننده است. در ترکمن صحرا نه نشریه ای وجود داشت تا نویسنده و شاعر افکار و احساسات خود را بروز دهد و نه امید پیوستن به حلقه جراید کشور که در تهران تمرکز یافته بود، موجد تحرک و گرایش علاقمندان به شعر و ادب ترکمن می شد. چرا که در این دوره هیچ مرکز فرهنگی ـ هنری و یا انجمن ها و محافل ادبی نتوانست اعلان موجودیت نماید.»
به نظر سارلی ادبیات ترکمن در ترکمن صحرا را می توان به سه دوره تقسیم نمود. دوره اول تا کودتای 28 مرداد 1332 ادامه داشته و به نظر وی: «در ترکمن صحرا مهمترین مسایلی که در آثار ادبی آن زمان مطرح بوده است به مسایلی هم چون اشغال نظامی شوروی، رهایی از ظلم و بیداد رضاخان، فعالیت های حزبی در ترکمن صحرا اختصاص یافته است. از شاعران معروف این زمان «ولی سلاقی» است او یک شاعر انتقادی به تمام معنی است. مضامین اشعار او در هجو مبانی سیاسی فرهنگی رضاخان است و در اشعار خود لبه تیز حملات خود را به مباشرین و عوامل محلی حکومت رضا خان قرار داده و به کلاه پهلوی و کشف حجاب و ییگاری و ظلم و ستم های کدخدایان و غیره پرداخته لست. او ماجرای رضا خان و اشغال نظامی ایران را این در شعر «اوادان» طور ذکر کرده است.
آسمان ده بالون قره لر ( در آسمان هواپیما ظاهر شده است)
باقما ارنگم سارالر (نگاهش کنم رنگ در رخسارم نمی ماند)
بوش قالدی سرباز خانه لر(سرباز خانه ها خالی شده)
خوش گلدنگ بالون اودان (خوش آمدی هواپیمای زیبا)
بالون آسمان دا دور ایلار ) در اسمان هواپیما پرواز می کند)
اورس ایرانه زور ایلار (روسیه به ایران زور می گوید)
آلمن گلسه برتور ایلار (اگر آلمان بیاید کاری خواهد کرد)
بالون جان جاینگ اودان ( هواپیما خانه ات زیبا ست)
آسمانده قاناتن آچدی (در آسمان بالش را گشود)
بزی قویدی گوزی یاشدان(ما را از اشک چشمان بازداشت)
ارضا شاه تختندن قاشدی (رضا شاه از تخت پادشاهی فرار کرد)
بالون جان جاینگ اودان (هواپیما خانه ات زیبا ست)
بدین ترتیب شاعر نکته سنج نشان می دهد که از اوضاع بوجود آمده چندان راضی نیست لیکن بلافاصله زورگویی قوای بیگانه (روس) را یادآور می شود تا عدم ملازمه آزادی در ایران با دخالت نظامی بیگانگان را نشان دهد.
محمد شاعر( 1338 ـ 1268 شمسی ) نیز دستکمی از ولی شاعر ندارد. او به استبداد رضا شاه و مضامینی که در سروده های ولی شاعر مذکور آمد پرداخته است. تغییر لباس، کشف حجاب، تعطیل کردن مدارس دینی، بیگاری، فقر، درماندگی و عدالت اجتماعی تم اصلی اشعار او را تشکیل می دهد. او که در دوره خلاء قدرات ایران شعر می گفت آزادانه به انتقاد از وکلای منطقه در شورای ملی وقت می پردازد. کسانی که به مسئولیت خود در برداشتن بار سنگین فقر و محرومیت ار چهره منطقه اقدامی نمی کردند.
وکیل ولجاق دییب تهرانا باریب (به عنوان وکیل به تهران رفته )
مواجبنی اییب یاتننی بیلر (مواجب می گیرد و خوش می گذراند)
گیدن قایدیب کلمز هیچ بیر اوریلمز ( او رفته دیگر بر نمی گردد)
حساب دفترنی گورنده بیلر (دفتر حساب و کتاب او ببینی رسوا خواهد شد)
در ادبیات فوق مشاهده می شود که وضعیت نابسامان اقتصادی- اجتماعی ترکمن صحرا در اندیشه و افکار شاعر تأثیر زیادی برجای گذاشته است. به همین حهت شاعر با یادآوری ایام وفور نعمت، آرزوی توفیق عدالت اجتماعی را در ادبیات خود جای می دهد. از شاعران این دوره می توان از ملا حسن نام برد که در وصف شیخی خان اشعار زیبایی دارد. عمر اشعاری که در نتیجه حدوث کوران های سیاسی سروده می شد به مقتضای اوضاع و احوال مرکز کوتاه و مقطعی بود.
دوره اول ادبیات ترکمن
دوره اول ادبیات ترکمن با سپری شدن اوضاع متشنج و پرفراز و نشیب در حالی که متضمن آثاری در زمینه های ادبیات سیاسی بود، به پایان می رسد.
دوره دوم ادبیات ترکمن
سارلی در مورد دوره دوم که با اتدار نظامی شاه و غصب زمین توسط هیأت حاکمه وقت شروع شده می نویسد: استبداد پهلوی باعث می شود که شاعران ترکمن صحرا در سروده هایشان جانب احتیاط را از دست ندهند و به زبن کنایه، استعاره و اشاره رو آورند تا در لابلای آن بخشی ایده آل ها و آرمان های خود را گنجانیده باشند.
به طور کلی می توان گفت ترکمن ها با الهام از فرهنگ و فولکلور دیرینه خویش که درغالب لالایی، هودی، سرودهای مراسم و مواعید توسط گروه های خواننده (باغشی) و غیره اجرا می شد به حیات فرهنگی خود قوام بخشیده اند.
مضامین این سروده ها در زبان چوپان ترکمن می توانست پرده از حال و هوای چاروانشینان دشت و صحرای ترکمن طبیعت و اوضاع احوال عشیرتی ترکمن ها و غیره باشد.
لیکن در این سروده های عامیانه بروز یک پدیده غیر منتظره جلب توجه می نماید، پدیده ای که در وانفسای حیات ادبی ترکمن ها روح جدیدی در پیکر مأیوس و خسته ادبیات ترکمنی می دمد. به طور اتفاقی شخصی علم می کند و زمزمه هایی را در محافل و مجالس عروسی الهام می دهد و سپس در بین اقشار مردم به طور وسیعی شیوع می یابد:
گوگ اشگی دونگز وردی پلانی
آیلا نایلی دشت حلقه نی قلانی
بریب آیدینگ مخمد علانی
شوده گلسه قانگ آلار گوگ اشگ
توی بولانده یوککلا نیاردی ساچاقدان
قرنی گینگ دی هی دویمزدی پاچاقدان
غایب ماندارگلجگ توتلی کوچکدان
شوده گلسه قانگ آلار گوگ اشگ
منظومه طنز «گوگ اشگ/ الاغ آبی» از نوادر ادبی ترکمن صحرا است. شعر ترکمن صراحت بیان دارد و پیوسته از طفره رفتن احراز جسته است. شاعرانی مانند کاتبی، مأتأجی و حتی مسکین قلیچ در سوگنامه واقعه گؤگ تپه که طی آن ترکمن ها با ایمان در سال 1881 م. توسط روس های اشغال گر قتل و عام شدند علیرغم استیلای روس ها بر مناطق تحت سکونتشان به شرح جنایت روس ها پرداخته اند. لیکن خدای بردی سراینده «گوگ اشگ» با استفاده از ایما و اشاره نشان داده است که دوره پهلوی دوم برای بیان افکار و عقاید نامناسب و مخاطره آمیز است و مظلومیت یک الاغ بارکش دستاویزی است برای بیان حق کشی ها و مظلومیت مردم خود.
تا کنون که حدود 60 الی 70 بیت از اشعار طنزآلود گوگ اشگ جمع آوری گشته است دربر گرفتن پیام روشن و زبان گزنده زیر سئوال بردن ارزش های حاکم آن زمان از مشخصات بارز منظومه به شمار می رود. ماجرا با مرگ الاغی آغاز می شود که برای هیزم کشی به جنگ برده می شد که ناگهان با حمله خوک از پای در می آید، بدین گونه خدای بردی سوگنامه طنز آلود خود را می سراید.
او با نام بردن تک تک رؤسای قبایل گوگلان، یموت، جعفربای، آتابای، بزرگان اوبه ها، ترکمن ها را برای گرفتن انتقام خون الاغ مظلوم دعوت می کند. تا با دست آویز قرار دادن مرگ الاغ مظلوم احساسات قبایل تحریک گشه دور الاغ جمع گردند بدین وسیله داد مظلوم ستانند و بر ظالم بتازند.
در عصر پهلوی این کم پیامی نیست که شاعری پیام مبارزه با ظلم و مظلوم کشی را در گوش تک تک سران ایلات نجوا کند. شاید این منظومه جدی ترین پیام یک شاعر در دوره دوم به شمار آید. در اینجا سخن از یک پدیده جالب فرهنگی در ترکمن صحرا به میان می آوریم: برپایی مراسم اعیاد بویژه عید نوروز و مواعید و مناسبت های رژیم شاه، شاعران را از هر نقطه ترکمن صحرا به رادیو گرگان می کشانید و به همراه آنان خوانندگان و نوازندگان در بزم و شادی شان مشارکت می جستند، آنوقت اشعار توصیفی مدیحه سرایی در باب طبیعت، بهار، گل و بلبل، عشق و عاشقی سرانجام تمجید از آن چه که به اتقلاب سفید موسوم بود و اصول آن و در توجیه سیاست های رژیم حاکم به طور مکرر پخش می شد. اگر چه رادیو بخش ترکمنی گرگان اساسا در راستای توجیه سیاست های شاه قرار داشت لیکن نباید تأثیر جانبی آن را از نظر دور داشت. رفته رفته رادیو گرگان محفلی شد جهت تشکل شبه روشنفکران و تحصیل کرده های ترکمن و هم چنین عامه فرهنگ دوستان ترکمن صحرا.
کسانی که در این برنامه همکاری مستمری داشتند از جمله نوربردی جرجانی، عبدالطیف گلی، آننا قربان بهی، آننا قربان قلیچ طاغانی، قلیچی و... در زمره اولین افرادی بشمار می روند که نثر ترکمن های ایران را جدا از نثر ترکمنستان بکار بردند. بدون این که خود دوره آموزش کلاسیک زبان و ادبیات ترکمنی را سپری کرده باشند و این نکته که آنان تا چه میزانی توانسته باشند به اصول ادبی زبان ترکمنی پایبند باشند شاید در آتیه نیز بحث برانگیز باشد.
از چکامه سرایان معروف این زمان نوربردی جرجانی و طاغن قلییچ حجایی (که دیوان شعر او منتشر گردید)، اراز محمد شاعری با تخلص «آرام» است. او دو مجموعه اشعار به زبان ترکمنی چاپ کرده است. گفته می شود که او با احمد شاملو حشر و نشر هایی داشته است. بنابراین طبیعی است که انتظار برود از اندیشه و افکار او متأثر باشد و چه بسا که در یکی از همین مجالس شاملو به فکر سرودن شعری در باره ترکمن ها با نام «از زخم قلب آبایی» افتاده باشد. به نظر می رسد که او در نتیجه تضییقات سیاسی دهه سی سمبل نسل سرخورده و مأیوس ترکمن در رژیم شاه بشمار آید. او مدتی سر در گریبان تفکر می برد «نه قلبم را آرامی است، نه جانم را جانانی است، از حاصل عمرم هرچه دارم فقط غم است و غم.» آنگاه درمانده و نومید از تحقق اهداف آرمان های اجتماعی و فرهنگی، خود را به بی خیالی و یا بهتر بگوییم تغافل و تجاهل می زند و تخلص آرام را در حالی بر می گزیند که در چند قدمی او امواج تند و پر تلاطم دریای خزر الهام بخش هر خفته ای برای مبارزه با نظام ستم شاهی بود.
دوره سوم ادبیات ترکمن
به نوشته سارلی دوره سوم در اواخر دهه چهل و سال های نخستین دهه پنجاه آغاز می شود. وی در مورد این دوره می نویسد:
ستار سوقی (متولد 1325) از جمله شاعرانی است که در دهه پنجاه اشعار او مفاهیم قابل تعمقی را در برگرفت. او سرشار از خلاقیت و ذوق شاعری بود و در اشعارش مضامین عشق و عاشقی، وطن، پدر و مادر، انسانیت، طبیعت به وفور مورد توجه بوده است. در آن زمان او نتوانست اشعار خود را به چاپ برساند. با بررسی در آثار ستار سوقی می توان دریافت که این شاعر در دهه پنجاه در سروده های خود از فراغی و سایر مشاهیر ادبیات کلاسیک ترکمن بهره گرفته سپس با در آمیختن با سبک جدید که در اشعار شاعرانی چون کریم قربان نفس تجلی یافته بود، به قابلیت مطلوبی در این حوزه دست یافت. او در اشعار آق مایانگ کوشکی (1350) جرن غیز و دوقماچی غیز (1353)، حاسرات، ایرالیق مقام داغلار (1356) چهره ای بسیار جدی و متعهد به اهداف و آرمان های مردمی را به نمایش گذاشته است. این جنبه از اشعار وی تعمق برانگیز است که او از فدا کردن محتوی برای دستیابی به فرم و قالب موزون احتراز جسته است. اشعار اولیه او کاشف از این واقعیت است که شاعر با انتخاب هدفی بلند بزرگترین مظاهر جهان هستی، خورشید و کوه های سربه فلک کشیده و قله ها را به شهادت می خواند که چرا ابرهای قله های بلند هیچگاه بر ملت تشنه باران رحمت نمی بارد. در شب های تیره و تار در کلبه ها سوسوی چراغی دیده نمی شود. آق مایه به دنبال خانه بخت خود است. اما ره به جایی نمی برد. هم چنان که ساوچی شاعر نیز آواره و سرگردان به دنبال گمشده ای است. لیکن مه سیاه مانع از دیدن راه است. (از شعر آق مایانگ کوشکی)
قربان گلدی آهونبر(متولد 1325) از جمله کسانی است که در تکه محله گنبدکاوس با سرودن اولین شعر خود به نام «نوزدهمین بهار زندگیم» به شهرت رسید.
او در سال 1347 به عنوان آموزگار روستاهای آق قالا به دایر کردن کتابخانه پرداخته است. شعر «حالی چی گؤزل» او مقبولیت ویژه ای در محافل فرهنگی اقشار متوسط جامعه ترکمن پیدا کرد. «من دختر قالی بافم، از ازل قالی بافی به پیشانی من نوشته شده، می بافم هیهات هیهات بازارها کساد است و ... ».
او حدود دویست شعر دارد و 20 شعر او به آهنگ درامده که در مجموعه شعر او به نام «غیسغه جیق بهار/ بهار کوته» جمع گشته است.
در اوایل دهه 50 شاعر دیگری به نام احمد سارلی به شهرت رسید. از ویژگی های کار او سرودن اشعار از زبان حیوانات می باشد. گویا او برای بیان مقاصد خود این زبان را انتخاب کرده بود همانند دیوان شوقی «در ادبیات معاصر عرب» تا مبارزه نا گفته ظلم و ستم بر علیه انسان را بازگو نماید.
بخش هایی چون «شغال شیردونر/ وقتی که شغال خود را شیر می نماید» از این زمره است. علاوه بر دیوان اشعار او کتابی را در سال 1352 با نام «خشم تویلی خان» منتشر کرد، به نظر می رسد نویسنده ایده آل خود را در قالب شخصیت تویلی خان مطرح نموده است.تویلی خان قهرمانی است که برای نبرد با بی عدالتی و آداب و رسوم فئودالی قد علم کرده است. احمد سارلی جهت ترسیم فضای حکومت پهلوی چنین سروده است:
اللی یل قوراق آسمانگ رنگی (50 سال رنگ آسمان)
امردی بولیت دی دومان دی دومان (مه آلود بود و ابری و دود اندود)
هر نه تلاشیادری اول گونگ اوزی (و آن خورشید هر چه تلاش می کرد)
اما چپقماق لیقی گمان دی گمان (اما طلوعش غیرممکن می نمود)
جریان دیگزی که در ترکمن صحرا سرو صدای زیادی بر سر آن بپا شد، مشاعرات مشاجره آمیز دو شخصیت نه چندان متضاد از لحاظ فکری است. لاکن اختلاف ظریف آنان منجر به دسته بندی طبقات مختلف مردم گردید. یکی از این دو، ملا حبیب الله سبحانی (متولد 1301) است. او از قزیل گل چشمه ترکمنستان به علت مبارزات دینی پدر و دایی اش محمد نفس آخوند به ایران آمد و به تحصیلات حوزوی پرداخت. اشعار او که عامه پسند بود به این موضوعات اختصاص یافته است: حق و حقیقت، وطن، فقیران و بینوایان، آموزش و تعلیم سواد. کاملا پیداست که نامبرده در اشعارش از شاعر بزرگ مختوم قلی فراغی الهام گرفته است.
اما نفر دوم توکلی بود. او در این سال ها مدعی گردید که در خواب به او از عالم غیب الهام شده و به او جام شراب تعارف کردند، لیکن او ننوشید از آن پس قدرت فوق العاده ای در خود احساس کرد تا به زبان شعر افکار و عقاید دینی خود را بروز دهد. در حالی که اشعار او طرفداران زیادی در بین مردم عامه پیدا کرده بود، ملا حبیب سبخانی در رد ادعای او شعر می گفت. به نظر می رسد که مشاعرات جنجال برانگیز این دو در تحلیل ادبیات دهه پنجاه ترکمن صحرا رای خود جایگاهی خواهد داشت.
یادآوری این نکته اهمیت فراوان دارد که پژوهنده جهت انجام تحقیقات خود پیرامون فرم و محتوای ادبیات ترکمن ها در دوره پهلوی، دچار مشکلات زیاد است چرا که اکثر آثار در آن زمان مرحله چاپ و انتشار را طی نکرد و با گذشت زمان از دسترس دور گردید.
به عنوان مثال شخصیت های دینی مثل مجید آخوند چوگان، عبدالجلیل آخوند جعفربای، و یا برازنده قوجق، اراز محمد صحنه و غیره هرکدام در آن دوره اشعاری با مضامین اسلامی و غیره سروده اند، لیکن اغلب آنان بر مردم نامکشوف مانده است.
در نثر این دوره با صرف نظر از کتاب هایی که آخوند طلایی منتشر می کرد و منحصرا به چاپ مجدد کتب حوزوی و دینی مانند رونق الاسلام، ثبات العاجزین و غیره اختصاص یافته بود، از چند نفر می توان نام برداز جمله عبدالغفور آخوند آهنگری که نقید به نثر قدیمی ترکمن بود و به طور قطع در ترکمن صحرا هیچکس به اندازه او در نگارش نثر کوشش نکرده است. او چندین کتاب در خصوص احکام شریعت به زبان ترکمنی منتشرکرده است.
سپس مراد دردی قاضی به عنوان ناشر کتب ترکمنی در نثر معاصر سهیم است و از او به عنوان کسی که نثر ترکمنی منسجمی دارد یاد می شود. چند اثر مرحوم عبدالجلیل آخوند جعفربای نیز نثر خاص خود را دارد و مقایسه آن ها با نثر عبدالغفور آهنگری نشان دهنده تشابه بسیار دو نثر از لحاظ سبک و رعایت اصول دستوری می باشد.
البته نثر عبدالجلیل آخوند به لهجه مرسوم و متعارف ترکمن های ایران نزدیکتر می باشد. گذشته از این ها، نثری که نویسندگان برنامه ترکمنی رادیو گرگان بکار می برند، جای بحث بسیار دارد چرا که آنان مقید به زبان محاوره ای عامه مردم ترکمن صحرا بودند و معلوم نبود اصول فنی و نکات دستوری زبان ادبی ترکمن تا چه میزان مورد عنایت تهیه کنندگان برنامه های ترکمنی بوده باشد، بعلاوه اعمال سلیقه در گویش و لهجه خاص یک طایفه مسئله علی حده ای بوده است که مشکل غامض و حل ناشده ای جهت ارائه یک گویش واحد که دربرگیرنده لهجه همه طوایف باشد بشمار می رود.
منابع و مآخد
1ـ اطلاعات محلی از طریق مصاحبه ا افراد مطلع.
2 ـ آهنگری، عبدالغفور، طهارت و نمازینگ دستورلاری، انتشارات قابوس 1354.
3 ـ بیگدلی «ترکمن های ایران». تهران 1372.
4 ـ سارلی، احمد «خشم تویلی خان»، هران 1372 .
5 ـ سارلی، اراز محمد «تأثیر فاجعه گوگ تپه در ادبیات ترکمن»، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز 1374.
6 ـ سارلی، اراز محمد، «تاریخ ترکمنستان» انتشارات وزارت امور خارجه، جلد1، تهران 1373.
7 ـ سارلی، ارازمحمد «ترکمن و ادبیات رضا خانگ زمانیندا»، مجله یول، تهران 1373.
8 ـ سوقی، ستار «ساوچی»، (دیوان اشعار)، بهار 1371.
9 ـ شاعری، ارازمحمد، (دیوان اشعار)، انتشارات قابوس 1359.
10 ـ عادل، حلیم بردی، «ترکمن سایلاب ساچیلان انقلابی شعرلاری» (بی نا بی تا).
11 ـ دکتر عسکری خانقاه، دکتر کمالی «ایرانیان ترکمن» تهران 1375.
12 ـ قاضی، مراددردی، «مرد شاعر و محمد شاعر»، انتشارات قابوس 1359.
13 ـ لوگاشوا، بی بی رابعه «ترکمن های ایران» نشر شباهنگ، تهران 1358.
برگرفته از سایت ترکمن صحرا مدیا
الحاج خواجه نفس مساعد
الحاج خواجه نفس مساعد بن روزمحمد بن عبدالمومن در ماه عقرب سال 1319 در قریه کتته سالتق ولسوالی خواجه دوکوه ولایت جوزجان چشم به جهان گشود ، موصوف قرآنکریم ، صرف ، نحو ، فقه و حدیث را در مدرسۀ قریه گوبک غانی دوکیلان به اتمام رسانید. در مدرسه به اشعار حضرت مخدوم قلی فراغی [...]
.: بقیه در ادامه مطلب :.
یاد اوری نشانه قیامت در اشعار مختومقلی فراغی
زندگی نامه ملانفس
ملانفس که در ادبیات ترکمن به عنوان «سلطان سرزمین عشق» شهرت یافته، در
اوایل قرن 19 میلادی (1810م) در میان ترکمن های تکه از طایفه وکیل و تیره
یازی در حوالی شهر سرخس به دنیا آمد. در مورد سال ولادت و حتی زادگاه وی
اختلاف نظر بسیار است.
پدرش قادیر بردی (ملا قاراش)، ملایی مکتب خوانده بود، ملانفس نیز در مکتب
خانه محلی سواد آموخت و با تشویق پدر در مدارس مرو و سپس در بخارا تحصیلات
خود را ادامه داد. در آغاز او در یکی از دهات ناحیه مرو معلم مدرسه بود و
بعدها بازرس مدارس شد.
مطالعات ملانفس در ادبیات ترکی، باعث انس و آشنایی وی با آثار نوایی، فضولی
و صیادی گردید. همچنین تحصیل در شهر بخارا وی را با ادبیات فارسی و بویژه
سروده های امیر خسرو دهلوی، مولوی و حافظ آشنا ساخت.
ملانفس با دختری به نام «بوستان تاج» ازدواج کرده، صاحب دو پسر به نامهای محمد رحیم و رسول می گردد.
ملانفس در اشعار اولیه و اشعاری که بعدها به عنوان «اشعار تازه یاب» از او
منتشر شد. دو شخصیت کاملا متفاوت از خود برجای گذاشته است، چرا که اشعار
اولیه وی غنایی است و در خدمت وصف یار و عشق و دلبر، به این خاطر او را در
ادبیات ترکمن«سلطان سرزمین عشق» لقب داده اند. اثر مشهور او به نام زهره
طاهیر نیز از این دست است که در میان ترکمن ها از جایگاه ویژه ای برخوردار
می باشد. اثر دیگر ملانفس مجموعه اشعار وی می باشد.
او در نخستین آثار شعری، نبوغ خود را با مهارت کافی در صورخیال به کار
گرفته برده و تسلط خود را بر اوزان عروضی به نمایش گذاشته، تصور می رود که
در سبک شعری پیرو با استعداد و کامل کننده سبک شعرای سلف باشد. در این
مرحله او به توصیف عشق پرداخته و در دایره بسته قوس و کمان، ابرو و لب و
زلف یار چنبر زده و در حد افراط پیش رفته است. لیکن همین شاعر در گذر زمان
با مشاهده جریانات و حوادث سیاسی – اجتماعی آن زمان چون تهدید روس و انگلیس
متحول گردید و پس از آن در خدمت سرداران و قهرمانانی بود که از ایل در
برابر هجوم اغیار دفاع کرده، قاصدان عزت و سربلندی به شمار رفته اند.
ملانفس در این دوران همانند کمینه، درد و رنج فقرا و بی عدالتی های بیگ ها و
رؤسا را در اشعارش منعکس می کند.
غلبه بر خان خیوه و کشته شدنش بدست سرداران تکه و اتحاد با ایرانیان در این
جنگ (1854 م / 1271 ه.ق)، پیروزی در جنگ قاری قلعه (1853 م / 1270 ه.ق) و
نمایش قدرت تکه به رهبری نوربردی خان و نیز غلبه در جنگ مرو از عمده ترین
وقایعی بود که ملانفس را در آخرین دهه عمر خود متحول ساخت و شاعر در این
دوره از زندگی خود با چهره ای انقلابی وارد میدان می شود. همچنین شاعر به
سردارها و شخصیت های حماسی ارادت خاصی داشته است و با سرودن 15 شعر در کتاب
خویش به نام سرداران نام آور ترکمن، یادشان را برای همیشه در تاریخ ثبت
کرده است، اکنون به ذکر نمونه ای از شعر ملانفس می پردازیم:
کونگلوم سانگا نصیحت، گزسنگ سر به سر گزگین
تانی دوست- دوشمانی، اویونگه با خبر گزگین
قانیم بیلن قارجاشسانگ، دایم مشتی پر گزگین
گزسنگ دونیا یوزونده، دوام تازه تر گزگین
قیرق ییل مایا گزینچانگ، توتین بیرییل نِر گزگین
ترجمه:
ای دل بیا نصحیتی بکنم، اگر زندگی می کنی سربلند باش
دوست و دشمنت را بشناس و از خانه ات با خبر باش
اگر با دشمن می جنگی، با مشتی آماده و پر زندگی کن
در زندگی مقاوم باش
یک سال مردانه زندگی کردن بهتر که چهل سال به خفت زندگی کنی.
ملانفس در جریان جنگ مرو که بزرگترین واقعه ی تاریخ ترکمن، در سده ی
نوزدهم میلادی است، فعالانه شرکت داشت و پس از کسب پیروزی، اشعاری در ستایش
خانها و سرداران بزرگ ترکمن «قره اوغلان، قاجاربای، عوض مراد و … » سروده
است.
ملانفس پس از آن نیز در عملیات مقابله با قشون «حمزه میرزا» (والی خراسان
از سوی ناصرالدین شاه قاجار) که استیلای بر شهر مرو را در سر می پروراند به
نبرد پرداخته، به سختی مجروح شد و چندی بعد به روایتی در سال 1860 میلادی و
بنا به روایتی دیگر 1862 میلادی چشم از جهان فرو بست. پیکر وی را در
آرامگاه «خوجه عبدالله بابا» در حوالی مرو به خاک سپردند.
منبع:
زندگی نامه بزرگان شعر و ادب ترکمن – فرهاد قاضی
زندگی نامه قربان دوردی ذلیلی
دوست نزدیک ومعاصر سیدی ، قربان دوردی ذلیلی ( 1795- 1850 م ) یکی از شعرای برجسته این دوره است که مؤلف اشعار اجتماعی وعاشقانه زیاد میباشد. او خواهرزاده شاعر بزرگ ترکمن مخدومقلی فراغی بوده ودرسال 1795 میلادی ( 1220 هـ ق ) متولد شده است. ذلیلی تحصیلات خودرا در مدرسه ” شیرغازی ” خیوه به اکمال رسانیده ودرتاریخ ادبیات ترکمن یکی ازشعرای خوش قریحه وبا استعداد محسوب میشود.
ذلیلی درسال 1819 میلادی هنگامی که خان خیوه محمد رحیم خان مقاومت ترکمن هارا درهم شکسته ، سرزمین شاعر را غارت میکرد، ذلیلی را به مثابه فرمانده نظامی که درنبرد رویا روی قرارداشت ، به اسارت در می آورد. شاعر هفت سال را دراسارت بسر برده وقمست اعظم آثار خویش را نیز مثل مسعود سعد سلمان دراسارت سروده است.
قربان دوردی ذلیلی بعدازمرگ محمد رحیم خان از خیوه فرار کرده به زادگاهش برمیگردد. آثار این شاعر رزمجو نیز به آفرینش ادبی سیدی مشابهت کلی داشته وبین هر دو مناسبات دوستانه خیلی نزدیکی برقرار بوده است.
اشعار ذلیلی ازبهترین نمونه های اشعار کلاسیک ترکمن محسوب میشود که درآنها اندیشه ها وافکار گوناگونی بازتاب یافته وحوادث و وقایع آنروز گار ترسیم گردیده است.
نمونۀ از شعر ذلیلی :
بیگانه یغشی
اوتورشی بیر، کونگلی آیه غرداش دان
شــــــــیرین ملاقات لی بیگانه یغشی
یوز مونگ منت بیلن بیریلن آشــــدان
ایسنگ طعام یاقـــــــمز دهانه یغشی
**
کونگلیل بیرقوش، قین اوچمه سی بوسن سونگ
کایش آرتار غصــــه ســـــــری باســــــن سونگ
دیدینگینگ بولمان سـونگ عشقینگ تاسن سونگ
ســـــوزله ســـــنگ ســـــوزگیلـــــمز زبانه یغشی
**
آتسنگ نشانه دگر اوقینگ دوغری سی
بیرمنزله یتمز یوکینگ ایگـــــــری سی
باســــــمه سیندن چیقار اوبه اوغرسی
یگـــــــــــیت ساده گراک ترکانه یغشی
**
بیله نینگ یغشــــــــی لیق یادیندان گیتمز
دوست ، دوستدان یمانلیق گورسه اونوتمز
بولاندان ســـــونگ عاجزلیقدان ایش بیتمز
بولماق لــــــــیق هرایشـــه مردانه یغشی
***
اصلینه یت سوزمعنی سین سورمده
چیقماق مشکل پیکام غالسه یاره ده
عقــــل اوروش ایتمز ” آو” دییپ آره ده
اوروش اتمـــــــــــک یابیر نادانه یغشی
**
ذلیلی دییر یورگین اولینچانگ سرخوش
گیزله ســـــــرینگ هرنامرده ایتمه پاش
اگرالدان گـــــــــــیلر، گیلمز هربیرایش
هابای ، سیاست دشـــــــمانه یغشی
منبع : کتاب تاریخ وفرهنگ ترکمنها صفحه 183- 184
مؤلف کتاب : محمدصالح راسخ یلدرم
زندگینامه مختومقلی
در نیمه دوم قرن هفده و اوایل قرن هیجدهم
میلادی در زمان قادر خان (خان ایل گوگلان) شخصی به نام مختومقلی یوناچی
(1654 – 1720 م) جد زندگی می کرد. یوناچی پیشه آهنگری و زرگری داشت. او
صاحب فرزندی شد که به نام پدر متوفای یوناچی، دولت محمد مسمی گردید. وجه
شهرت دولت محمد به قری ملا نیز بدین خاطر بود که پدرش یوناچی در سن پیری
صاحب فرزند شده بود. یوناچی جد مختومقلی فراغی دستی در شعر و شاعری داشته
است اما آثار باقی مانده او بسیار کم است.
دولت محمد یکی از علمای بزرگ و مورد احترام و طرف مشورت ایلات زمانه خود
محسوب می شد و با تخلص آزادی آثار پر ارجی را به وجود آورده است. دولت محمد
آزادی در 1700 میلادی متولد و در 60 سالگی وفات یافت و مختومقلی فراغی در
مرثیه پدر به نام «آتامینگ» به سن فوت پدر اشاره می کند. آزادی همسری به
نام ارازگل داشته و صاحب 6 فرزند بود و مختومقلی فراغی فرزند سومین ایشان
بود.
تولد وی در در سال 1733 م و وفاتش 1790م ذکر شده است، لیکن اخیرا دست نوشته
ای پیدا شده است که گویا در آن مختومقلی با «ذنوبی» شاعر معروف در سال
1797 م مناظره شاعرانه داشته است. اگر بتوان با تکیه به این سند قضاوت کرد
وفات وی حداقل هفت سال دیرتر یعنی سال 1797 یا بعد از آن باید باشد.
زندگی و اوضاع اجتماعی و سیاسی
مختومقلی فراغی اندیشمند مسلمان و شاعر بزرگ ترکمن فرزند دولت محمد آزادی
از ترکمن های گوگلان تیره گرکز از دسته قیشق لر در ناحیه گینگ جای در حومه
حاجی قوشان شمال شرق گنبد کاووس متولد شد. مختومقلی معلومات و تربیت
ابتدایی را نزد پدر فرا گرفت. شاعر در این باره چنین می گوید:
دعا قیلسام جبر جفا اکثر دور
علم اوگرادان استاد قبلام پدر دور
ترجمه: جبر و جفا زیاد است بخاطرش دعا می خوانم – معلم و استاد پدر است.
مختومقلی ابتدا در محل قزل آیاق در مدرسه ای به نام «ادریس بابا» مشغول
به تحصیل می شود. سپس برای ادامه تحصیل به بخارا می رود. در مدرسه کوکتاش
با شخصی به نام نوری کاظم بن باهر که برای تدریس دعوت شده بود، آشنا می
شود. بعد از آن به افغانستان و هندوستان و از آنجا به ترکستان سفر می کند.
مختومقلی در مدرسه شیرغازی علوم دینی و ادبیات شرق را فرا می گیرد، از آنجا
به زادگاه خود اترک باز می گردد.
عصر مختومقلی ، عصر اغتشاش و هرج و مرج بود. شاعر نازک خیال ترکمن اتحاد
مسلمانان را تنها راه نجات از فقر و فلاکت و آبادانی مملکت می داند. او در
بسیاری از اشعار خود به این مسئله اشاره کرده است. هنگامی که نادرشاه (
1747 – 1688 م ) از دنیا رفت بین بازماندگانش اختلاف زیادی بروز کرد. احمد
درانی (بنیانگذار افغانستان فعلی) برای استقلال افغانستان قد علم کرد حتی
به این قانع نشد و چشم طمع به دیگر تصرفات نادر دوخت و برای همین نامه هایی
به سرکردگان ترکمن نوشت و از ایشان استمداد جست. در همان زمان عده ای از
جوانان دلیر ترکمن به سرکردگی چودیرخان برای مذاکره با احمد درانی به
افغانستان می روند. در بین این جوانان دو برادر بزرگتر یعنی محمد صفا و
عبدالله در بین راه به دست دشمنان کشته می شوند. شنیدن این خبر برای
مختومقلی اندوه فراوانی به بار می آورد تا جایی که از پدر می خواهد تا به
او اجازه دهد در پی برادرانش برود. شاعر در مرثیه هایی به نام «عبدالله»
«بولار گلمدی» و «چودیر خان» سوگ و ماتم خود را کاملا نمایانده است.
هم زمان با آن از معشوقه خود منگلی دختر خاله خویش، با ناکامی جدا می گردد.
بعد با همسر برادر ارشد خود (عبدالله) با نام آق قیز ازدواج می کند. از آق
قیز صاحب دو فرزند می شود به نام های ملا بابک و ابراهیم که اولی در هفت
سالگی و دومی در دوازده سالگی دار فانی را وداع می گوید.
مختومقلی ابتدا مادر، سپس در سن 27 سالگی پدر بزرگوار خود دولت محمد آزادی
را از دست می دهد. در سن 20 الی 30 سالگی دچار یکی انقلاب درونی و روحانی
شد. به عبارت دیگر ازخواب غفلت بیدار گشت و از هوی و حب نفس فارغ شد و به
فراغی تخلص یافت. از آن پس به سلوک عرفانی و طریقه نقشبندیه در آمد.
مقام ادبی و دیوان مختومقلی فراغی
در خصوص شخصیت ادبی مختومقلی همین قدر کفایت می کند که بگوییم تا کنون کسی
نتوانسته در غنای ادبیات ترکمن آنچنان که او نموده، رخ نماید. هیچ یک از
شاعران ترکمن نتوانسته اند به مرتبه علمی و ادبی او برسند. نه شهرت فراغی
را داشتند و نه سبک و دیدگاه خاص او را ، بی شک مختومقلی بانی ادبیات نوین
ترکمن بود. دیوان معروف او گنجینه گرانبهای ترکمن ها تا امروز است. در این
دیوان غوامض و پیچیدگی های فنی ادباء و شعرا و مقتدمین که به زبان ترکمنی
می نوشتند به چشم نمی خورد.
نوآوری ایشان در ادبیات ترکمن و نقش محوری او در این سمت گیری به گونه ای
است که جمال زاده او را فردوسی ترکمن ها نامیده و مقام او را در احیاء
ادبیات و فرهنگ ترکمن چون او تلقی کرده است.
اشعار او آکنده از مضامین دینی و تعلیمی است و در بعضی از اشعار او روح
حماسی به دودمانش تلقین می شود و بدان وسیله ترکمن ها به جهاد در برابر
ظالمین دعوت می شوند. کتاب او مهمترین منبع قابل اعتماد است که می توان
تصویری صحیح از زندگی ترکمن ها در آن شرایط ارایه داد. شاید بدان مناسبت
بود که مورخ و شرق شناس مشهور، پروفسور برتلس مختومقلی را به جام جم تشبیه
کرده است. شاعر خود در جایی می گوید: «مختومقلی، رسالت تو در این است که هر
آنچه حق یافتی آن را بر زبان آوری، در خلوت و سکوت مردن تو را تحقیر می
کند.»
وامبری که هفتاد سال بعد از وفات شاعر از منطقه ترکمن صحرا سفر می کرد،
نوشته است: « اشعار مختومقلی دارای جنبه خاصی است و به این معنی که اولا
نمونه کاملی از زبان ترکمنی را بدست می دهد، ثانیا در نوشته های او یک
قاعده و نظم محکمی وجود دارد که در سایر آثار ادبی شرق بندرت یافت می شود.
اشعار مختومقلی سبب اتحاد طوایف ترکمن که با هم سر جنگ داشتند گردیده است.»
اشعار فراغی چنان بر زبان ها توسط طبقات مختلف مردم مسلمان ترکمن شایع و
منتشر گشت که اگر ادعا شود در سرزمین ترکستان اکثر مردم کم و بیش ابیاتی از
آن را به خاطر دارند، زیاد اغراق نخواهد بود. شهرت مختومقلی محدود به
ترکمن ها و ترکستان نشد. در افغانستان نام مختومقلی یاد آور مفاهیم معنوی –
حماسی آمیخته با مبانی دینی بود. گذشته از ترکمن ها، در بین اقوام کرد ،
فارس و ترک همجوار با مناطق ترکمن نشین ابیات نغز او حکم ضرب المثل پیدا
کرده بود.
تعدادی از فضلا و ادبای ترکمن و غیر ترکمن بر این اتفاق نظر دارند که اشعار
مختومقلی در اصل حدود 700 بیت بوده ولی هم اکنون فقط 200 بیت از آن به
یادگار باقی مانده است. در جمهوری ترکمنستان در آرشیو مرکز اسناد مختومقلی
نسخه های خطی دیوان مختومقلی نگهداری می شود. پاره ای از این آثار ناظر بر
تفسیر ابیات فراغی و نقل روایات آن بوده و بخش دیگر به تحلیل مواضع فکری و
عقیدتی شاعر پرداخته است. لازم به ذکر است که دیوان مختومقلی فراغی هم
اکنون به چند زبان زنده ی دنیا مثل انگلیسی، روسی، فارسی و … ترجمه و چاپ
شده است.
مختومقلی بالاخره در سال 1790م در کنار چشمه عباساری در دامنه کوه سونگی
داغ بدرود حیات گفت. پیکرش را بر شتر سپیدی نهاده به روستای آق توقای در
نوار مرزی ایران و ترکمنستان بردند و در جوار آرامگاه پدرش به خاک سپردند.
خیر دعالار
تؤرکمن آلقیش لار و خیر دعالار
- هنگام کار : آرمانگ ! / جواب : بار بول./ الله قوات!
- هنگام داد و ستد : سودا گشاد ! / جواب : دولت زیاد.
- به هنگام تشکر : تانگری یالقاسین! / جواب : بیله یالقاسین.
ساغ بول ! / ال لرینگه ساغلیق!
- هنگام درو : خرمنینگا برکت ! / جواب : عمرینگه برکت.
- هنگام کاشت : توخمینگ مونگله سین! / جواب : دشمانینگ اینگله سین.
- هنگام آغاز کار ( خصوصا قالیبافی ) : ایشینگ ایلریک! / جواب : یاشینگ اوزین.
- هنگام ورود به جلسه مشورت : مصلحت بیریکسین! / جواب دشمانینگ ایریکسین.
- هنگام شکار : آو قانلی / جواب : یاشینگ اوزین.
- دیدار دیر هنگام شبانه : گیچ یاغشی / جواب : گلن یاغشی.
- هنگام بدرقه مسافر : یولونگ آچیق / جواب : دشمانینگ باسیق.
- بدرقه زائران : یول بولسون
- به هنگام تبریک خانه جدید : یورت آلادینگ! ایچینده گولوپ، اویناپ یاشادینگ!
- به هنگام دیدار با حادثه دیده : قورقانینگ قوت بولسون!
- به هنگام دیدار با رنج کشیده بیمار : آخرت عذابینگ بولسون!
- هنگام عرض شادباش : گوزونگ آیدینگ!
- به هنگام عرض تبریک : قوتلی بولسون، مبارک بولسون.
- به هنگام عرض تسلیت : الله رحمت اتسین، ایمانلی بولسون ، ایزی یاراسین.
- به هنگام یاد کردن متوفی : یاتان یری یاغتی بولسون، مزارینا نور یاغسین!
- به هنگام عیادت : سونگی خیر بولسون! ، آیاغمیز ینگیل بولسون ، الله شفا برسین!
- به هنگام بدرقه : ساغ امان بار ، الله یارینگ!
- به هنگام استقبال : خوش گلدینگز ، ساغ امان گلیارمینگ؟ / جواب : قورغون گلیأریس.
- به هنگام ورود به خانه : ساغ آمان اوتیر سینگیزمی؟ / جواب : قورغون اوتیریس.
- به هنگام ترک خانه : ساغ اوتورینگ!
- در حق متوفی : روحی شاد بولسون ، جایی جنت بولسون!
- تبریک لباس نو : اگنینگده ییرتیلسین ، تویدا گیه دینگ!
- تبریک کفش نو : آیاغینگدا توزسون!
- تبریک خرید اسب یا وسیله نقلیه : قازیغیندا ، آیاغینگ آشاغیندا قارریسین!
- تبریک هر چیر نو : خیری بولسون ، قوتلی بولسون !
- آغاز اشتغال به کار : کسبینگدن کمال تاپادینگ ، چؤره کلی سی بولسون ، الله ایرسغالینگی بول اتسین!
- در مراسم اطعام جهت اموات : آلینا بارسین!
- در مراسم «صدقه» شکرانه : قبول بولسون !
- به هنگام پایان بافت قالی فروشی : بازاری بولسون !
- به هنگام پایان بافت قالی غیر فروشی : یاغشینگا ، تویا یاراسین.
- در آغاز هر امر خیری ( از قبیل عروسی ) : اونگونا باشلاسین ، اونگ بولسون !
- خطاب به زوج جوان : آلینگیزی حق آچسین ، الله بختینگیزی آچیق اتسین ، باغرینگیز باداشسین!
- به هنگام اقدام جهت امری مهم : آبیرای آلادینگ !
- تبریک نو عروس : آغزی بیری مسلمانی بولسون! ، جیلاوینگدا قوجاغینگدا قارریسین!
- دعای خیر در حق طرف مقابل : آلینگا آلقیش یاغسین! ، یوزونگ آق بولسون!
- دعای خیر در حق سفر کرده یا اقوام غربت نشین : آیدا گلسین ، آمان گلسین.
- تشکر از جوان مجرد : آق گلین ساتاشسین! ، تویونگدا قایتسین!
- دعای خیر در حق صاحب اسب مسابقه : آتینگ اوزسون!
- در صورت وفات خردسال : آخرت بالانگ بولسون! ، یوره گینگه قار یاغسین!
- هنگام زایمان دام : هؤوری کؤپ بولسون!
- به هنگام عیادت بیمار بدحال : آمان ساغ بأری باقسین!
- دعای خیر در حق خانواده زوج جوان : آتا انأ رقیبلی سی بولسون!
- دعای خیر در حق باردار : ساغ آمان یاغتی گونه چیقسین!
- بدرقه راه یا آغاز امری مهم : یولونگ آق یولداشینگ حق بولسون.
- تبریک ازدواج : باغتی داش یارسین! ، بختی مانگلایی بولسون!
- بیان تبریک تولد فرزند : یاشی اوزاق بولسون! ، صالحی سی بولسون!
- تبریک فرزند پسر : قول توتدونگ می قوتلی بولسون!
- تبریک فرزند دختر : باییدینگ می بختی بولسون!
- به هنگام تداوی بیمار : ام بولسون! ، الی ینگیل بولسون!
- دعای خیر در حق نزدیکان مسافر : گیده نینگ آمان گلسین!
- به هنگام ضرر و زیان مالی : باشا گله نینگی ساوسین! ، خیرلی چیقداجی بولسون! ، الله عوضی نی دولدورسین.
- دعای خیر عمومی : جانینگ ساغ باشینگ دیک بولسون!
- تشکر از شرکت کنندگان مراسم عروسی یا عزا : سیلاغینگز تویونگیزدا قایتسین! ، قدمینگیزا ثنا بیتسین! ، تانگری یالقاسین.
- پس از صرف غذای میزبان در مهمانی : ساچاغینگا برکت! ، قازانانینگ یاشی اوزین!
- به هنگام وداع : خوش قالینگ! ، امان اسن قالینگ!
- هنگام خداحافظی از میزبان در مهمانی : اؤیونگ آبادان!
- هنگام خداحافظی : تویدا ساتاشایلی! ، ساغلیقدا گوروشیلی.
هنگام کاشت : توخمینگ مونگله سین! / جواب : دشمانینگ دینگله سین.
- هنگام آغاز کار ( خصوصا قالیبافی ) : ایشینگ ایلري ! / جواب : یاشینگ اوزین.
- هنگام شکار : آوجانلي / جواب : یاشینگ اوزین.
- دعای خیر در حق صاحب اسب مسابقه : آت اوزسون!
منبع : تقویم ترکمنی ارکین 1390، تهیه و تدوین : شهروز آق اتابای
مذهب تركمن
مذهب تركمن
تركمن
ها مسلمان و اهل سنت و جماعت مي باشند و از چهار فرقه آن حنفي ، حنبلي ،
مالكي ، شافعي ، بيشتر پيرو مذهب حنفي هستند و گروهي نيز علاوه بر آن پيرو
فرقه نقشبنديه اند كه مؤسس آن خواجه بهاءالدين نقشبند بخارايي متوفي به سال
791 ه . ش مي باشد . اين فرقه در ميان گوگلان ها بر خلاف يموت ها كه از
مدت ها پيش ده نشين شده اند پيروان بيشتري دارند . به نظر مي رسد تبليغ و
اشاعه موازين يك فرقه مذهبي كه محتاج درس و بحث و كتاب و دفتر است در ميان
مردم دهات بهتر مقدور بوده تا در ميان مردم كوچ نشين ،در ميان مدرسه هاي
ديني دهات .گوگلان علاوه بر تعليم اصول دين و قرائت قرآن و صرف و نحو به تبليغ طريقت نقشبندي نيز مي پردازند آنها پيروان نقشبند را « صوفي
» و مبلغان را « مرشد » و تعاليم مربوط به آن را « علم باطن » مي دانند
البته از فرصت هايي به مناسبتهاي مختلف مجالس هم داير مي كنند كه با اشعار و
اذكار پرشور و التهابي به آن مي افزايند .
تركمن
هاي دشت كمتر از گوگلان ها وابسته به اين فرقه و حديث آن شدند.زندگيدر
صحراي يموت با آن كوچ هاي ييلاق و قشلاق مجال چنان اذكار و جهريه هايي را
فراهمنمي كرده است اما اكنون چهره زندگي در ميان تركمن هاي دشت و فعاليت
هايي كه در نحوه معيشت آنان فراهم آمده آسانتر و زودتر از زندگي تركمن هاي
كوه نشين گوگلان به شدت تغيير كرده است چرا كه اين ماشين سلاح جديد و
پرتوان توليد در دشت بيشتر بكار رفته و در كوه كمتر. در سال هاي اخير
آخوندهاي تركمن براي ادامه تحصيل ديني به خيوه و بخارا مي رفتند ، آنهايي
كه در بخارا تحصيل مي كردند زبان فارسي را هم ياد مي گرفتند ولي در خيوه
زبان تركي و ازبكي رايج بود . در دوره اي كه اوضاع ايران از هر لحاظ آشفته
بود دشمنان ايران از موضوع شيعه و سني سوء استفاده هاي زيادي كردند و آنان
را به جان هم مي انداختند و خود با فروش اصلحه به اهداف استعماري خود نائل
مي شدند .
تركمن
ها مسجد هاي خود با گليم و سجاده هاي نمدي مي پوشانند و آن را « نمازليق »
مي نامند آنها نماز صبح را « ارتي نماز » مي گويند و آن 4 ركعت است دو ركعت فرض و دو ركعت سنت و نماز ظهر را « اولا نماز » ميگويند كه
4 ركعت فرض است و 6 ركعت سنت است و نماز عصر را در عصر بحا مي آورند و آن
را « ايكني نماز » ميگويند كه آن 4 ركعت فرض است و گاهي ركعت هايي به نام «
نافله / نفل نماز » به آن مي افزايند كه واجب نيست و مي توان آن را به پنج
ركعت افزود نماز مغرب را « آخشام نماز » مي گويند كه 3 ركعت فرض و 2 ركعت
سنت است و نماز عشاء را كه « ياستي نماز » مينامندكه 4 ركعت فرض و 2 ركعت
سنت است و 3 ركعت هم « صلات وتر » مي خوانند كه دوي هم 9 ركعت است ، در ماه
هاي رمضان به نماز عشا ، علاوه بر اين 9 ركعت ، بيست ركعت نماز تراويح «
تراوه » به آن اضافه مي كنند كه البته در فاصله هر 4 ركعت از اين بيست ركعت دعاي « سبحان الملكوت سبحان ذي العزه و المعظمه و القدره … » را تا آخر مي خوانند و براي گذاردن نماز عيد فطر و قربان در محلي اجتماع مي كنند . در ماه رمضان تركمن
ها بيش تر به بحث مسائل ديني مي پردازند و سعي مي كنند هر نمازي را با
جماعت در مساجد بخوانند. شب 27 ماه رمضان را شب قدر "قدر گيجه" كه شب نازل
شدن اولين آيه به محمد بن عبدال(ص)له است تا سحر به شب نشيني و دعا خواني و
شيريني خوري مي گذرانند و فقط بعد از خوردن سحري به خواب مي روند. خانواده
ها فطريه سرانه "باش پطره" خود را در خلال ماه رمضان مي پردازند وقتي
پانزده روز از ماه رمضان گذشت مراسمي دارند به نام "يارمضان" كه ضمن خواندن
اشعاري به مردم قوت قلب مي دهند كه "نيمي از ماه رمضان تمام شد سعي كنيم
نيمه ديگر هم بگيريم" كه اين مراسم با جمع شدن عده اي و هورا كشيدن در جلوي
يك يك منازل صورت مي گيرد هم چنين معتقدند در شب قدر "خضر الياس" يا دو تن
از فرشتگان در گردش هستند و به هر كسي برخورد كند اورا خوشبخت خواهد كرد و
معتقدند براي شناختن او انگشت شصت او را فشار دهند و آنجا استخوان ندارد و
مي گويند در اين شب تمام آبهاي شور دنيا شيرين خواهد شد(اين نكته بر اثر
وجود آب شور چاهها و خواستار آب شيرين بودن است ) .
يكي
از بزرگترين اعياد مذهبي كه در بين تركمن ها رواج دارد "عيد قربان " است.
سه روز مانده به عيد تدارك آغاز مي گردد روز اول را "كرگون" يا روز خانه
تكاني مي گويند و به نظافت مي پردازند. روز دوم را "قوقن" مي نامند در اين
روز به پختن شيريني هاي روغني مي پردازند. در روز قوقن ،اين شيريني ها را
بين روستا تقسيم مي كنند .
شب
قبل از عيد حمام مخصوصي مي گيرند كه به آن "قربان شورا" مي گويند و هنگام
استحمام اين اشعار را مي خوانند "قربان شورا،من شورا-گيدّا قربان آقادان
سورا-كلام سوسر نورا" روز عيد در نماز جماعت شركت مي كنند و آخوند محل آنان
را به امر به معروف و نهي از منكر دعوت مي كند بعد همه به هم مي گويند
"آيدينگ قوتلي بولسن" در جواب گفته مي شود "بار چانگ بيلان قوتلي بولسن،گلن
يله خداي يترسن" يعني عيدت مبارك باشد-عيد همگي مبارك باشد به اميد خدا
همه عيد ديگر را هم ببينيم-بعد هر كدام از افراد تركمن كه ازدواج كرده باشد
چه زن و چه مرد به فراخور حال خود قرباني در راه خدا مي دهند كه ممكن است
هر نفر يك گوسفند قرباني كند و يا بطور اشتراكي گاوي را قرباني مي كنند و
آن را به هفت قسمت مساوي تقسيم مي كنند كه در زبان تركمني به اين عمل
"اوله" مي گويند. در موقع سر بريدن حيوان قرباني، محلي را كه مي خواهند سر
حيوان را ببرند مقداري گود مي كنند و در آن مقداري ذغال، نمك و گندم مي
گذارند كه مربوط به دوران توتمي و كشت و زرع تركمن ها است .
در روزهاي عيد دختران تركمن با لباس قشنگ به ميان ده مي آيند همچنين در
اين روزها با چند تيرچوب و قطعه اي طناب تاب درست مي كنند كه در زبان محلي
به آن "چالامن ( سالانچاق ) " مي گويند و نيز كودكان مسابقه تخم مرغ شكني
مي دهند و تخم مرغ هر كس سفت تر باشد طرف را شكست مي دهد و تخم مرغ او را
مي برد. دختركان سيه چشم با صداي قاوز (زنبورگ) صحرا را انباشته از صداهاي
قشنگ مي سازند و نيز معتقدند كه در شب 14 شعبان دو فرشته كه يكي بر شانه
راست (ثواب نويس) و ديگري بر شانه چپ (گناه نويس) است به حساب آدم ها
رسيدگي مي كنند و هر كسي سعي دارد در اين روز گناه نكند و خانه را تميز
نگهدارد و لباس تازه مي پوشند و زن و شوهر در آن شب هم خوابگي مخصوص مي
كنند و نيز مي گويند در اين شب كساني كه در ضمن سال فوت خواهند كرد مشخص مي
شود كه به آن "سچلجگ گيجه" مي گويند .
«زندگی امام ابوحنیفه بنیان گذارمذهب حنفی »
ابوحنیفه
نعمان بن ثابت بن زوطی نخستین امام اهل سنت که مشهور به«امام اعظم» است،
در کوفه از شهرهای عراق به دنیا آمده، اجدادش در اصل ایرانی و اهل کابل یا
ترمذ بوده اند.
دکتر احمدالشرباصی ابوحنیفه را به خاطر ایرانی بودن و
بلندی پایه ی فقاهتش شامل این حدیث نبوی می داند که بخاری و مسلم هر دو آن
را روایت کرده اند: «لوکان العلم معلقا عندالثریا لتناوله رجال من ابناء
الفارس» ـ یعنی اگر علم از ستاره ی ثریا آویزان باشد مردانی از نژاد ایرانی
بدان دست می یابند.
ثابت پدر ابوحنیفه در عهد اسلام در «انبار» و به
روایتی در «ترمذ» و به قولی در «نسا» به دنیا آمده است. شاید اختلاف در محل
تولدش این باشد که در هر یک از شهرهای مزبور زمانی را به سر برده است. وی
تاجری مرفه الحال و در خدمت اسلام بوده و به حضور علی بن ابی طالب کرم الله
وجهه رسیده و آن حضرت برای وی و نوادگانش دعا کرده است.
می گویند
«زوطی» جد ابوحنیفه از بردگان بنی تیم الله بن ثعلبه بوده و سپس آزاد
گردیده، لیکن اسماعیل نوه ی ابوحنیفه می گوید: من از تبار فارسیان آزاد
هستم، و به خدا سوگند، بردگی به ما راه نداشته و جد من در سال80 به دنیا
آمده است. یکی از پدرانم نزد علی بن ابی طالب رضی الله عنه رفته، و در آن
وقت کوچک بود. علی دعای خیر و برکت در حق وی و دودمانش کرد.
درباره
ی شخصیت و زندگانی مادر ابوحنیفه اطلاعات زیادی در دست نیست، اما از
پیگیری خبرهائی که درباره ی مشارالیها وجود دارد، درمی یابیم که ابوحنیفه
وی را بسیار احترام می گذاشته و معتقد بوده که فرمانبرداری از مادرش موجب
رضای خداست، و نافرمانی از وی باعث رنجش باریتعالی می باشد.
ابویوسف
از شاگردان بسیار نزدیک ابوحنیفه، می گوید: روزی ابوحنیفه در حالی که
مادرش را بر الاغی سوار کرده بود تا او برای سوالی نزد «عمربن ذر» ببرد می
گفت: چه بسا مادرم را به مجلس «عمر بن ذر» برده ام و بسیار هم دستور می داد
تا پیش «عمر بن ذر» رفته و جواب سوالی را برایش بیاورم. در ملاقات با «عمر
بن ذر» می گفتم، مادرم مرا فرمان داده است که از طرف ایشان چنین سوالی را
از شما بنمایم. «عمر بن ذر» با شگفتی می گفت: خودت با آن همه فضیلت چرا
جواب سوالش را نمی دهی؟ و من در جواب می گفتم در مقابل فرمان مادر چاره ای
جز اطاعت ندارم. آنگاه عمر می گفت مرا از آن مسئله آگاه کن تا جوابش را
بدهم. پس از اینکه نظر خود را می گفتم، «عمر ابن ذر» آن را تکرار می نمود.
بعد نزد مادرم بازگشته و می گفتم عمر درباره ی سوالت چنین و چنان گفته است.
یک
بار هم مادرش درباره ی مساله ای از ابوحنیفه نظر خواهی نموده و ابوحنیفه
هم نظرش را بیان داشته بود، لیکن مادرش قانع نشده و گفته بود تنها فتوای
«زرعة القاص» را قبول دارم، و از پسرش خواسته بود تا او را پیش «زرعة
القاص» ببرد. ابوحنیفه مادرش را نزد او می برد و می گوید: مادرم در فلان
موضوع نظر شما را می خواهد. زرعه می گوید: شما از من داناتر و فقیه تری
جوابش را بده. ابوحنیفه می گوید، من نظرم را گفته ام ولی نمی پذیرد. زرعه
در پاسخ به مادر ابوحنیفه می گوید: جواب همانست که ابوحنیفه داده است.
در
زمان حکومت مروان به ابوحنیفه تکلیف شد تا شغل قضاوت را بپذیرد، ولی
ابوحنیفه آن را قبول نکرد، به خاطر خود داری از دستور مروان ضربه ی دردناکی
بر سر ابوحنیفه وارد آورده و سپس روانه ی زندان نمودند. پس از رهائی از
زندان راجع به ضربه ی سر و زندانی بودنش شکوه نداشت، بلکه می گفت: غم مادرم
از ضربه ی سرم دردناکتر است. و هرگاه این گفته ی ابوحنیفه را در حضور امام
احمد بن حنبل بازگو می کردند، دلش برای ابوحنیفه می سوخت و می گریست. که
این روایت هم علاقه ی شدید ابوحنیفه را به مادرش می رساند.
«بازرگانی ابوحنیفه»
ابوحنیفه
نخست به کار تجارت و پوستین دوزی اشتغال داشت سپس آن را با کسب علم درهم
آمیخت. می گویند که حرفه ی مزبور را از پدرش به ارث برده بود. وی درکوفه
دکانی داشت، و گاهگاهی افرادی را برای خرید کالا به مسافرت روانه می نمود.
در معامله و داد و ستد از لحاظ صداقت و درستی مشهور خاص و عام بود. هیچ گاه
سر مشتری کلاه نمی گذاشت، و با سود اندک قناعت می کرد، و چنانچه نقصی در
کالایش وجود داشت آن را از خریدار پنهان نمی کرد. روایت می کنند که به
شریکش «حفص ابن عبدالرحمن» سپرده بود، تا لباسی را که عیب داشت بفروشد و
مشتری را از معیوب بودن آن آگاه سازد اما «حفص» سفارش ابوحنیفه را هنگام
فروش از یاد برد. ابوحنیفه چون از جریان فروش لباس معیوب آگاه شد، به تعقیب
و شناسائی خریدار پرداخت تا او را از خرابی لباس مطلع نماید اما وی را
نیافت. ناچار وجه لباس را به فقرا بخشید.
«ابوحنیفه و کسب علم»
ابوحنیفه
در عصر عبدالملک بن مروان خلیفه ی اموی به دنیا آمد و در زمان ولایت حجاج
ثقفی والی عراق به سن رشد رسید، و در عهد خلافت خلیفه ی دادگر(عمر بن
عبدالعزیز) نبوغ و استعدادش آشکار گردید. در این زمان کوفه از لحاظ علمی
خیلی پیشرفته بود. طبیعی است که ابوحنیفه در چنان محیطی می توانست استعداد
خویش را به مرحله ی آزمایش درآورد. می گویند که ابتدا به فراگیری علم نحو
پرداخت، هرچند نمی شد در علم نحو عقل را دخالت داد و آراء متفاوت را در آن
به کار برد، زیرا نحو در اصل از قواعد ضبط شده و اقوال شنیدنی از دیگران
تشکیل یافته، اما باز هم می خواست در علم مزبور از دلائل عقلی استفاده
نماید. و با مقایسه ی «قلب» که جمع آن «قلوب» است «کلب» را هم که قاعدتا
جمع آن «کلاب» است به «کلوب» جمع می بست.
چنانچه اشاره شد، چون دخالت
دادن عقل و رای در نحو زیاد ممکن نبود، ابوحنیفه علم نحو را چندان پیگیری
نکرد و در مقابل توجه خود را به فقه معطوف داشت و در جوار آن به علم «کلام»
هم پرداخت، و رسائلی تحت عنوان «الفقه الاکبر» و «الفقه الابسط» و «العالم
و المتعلم» و «الرد علی القدریه» و «الوصیه» نوشت و رساله ای هم خطاب به
«مسلم البتی» به رشته ی تحریر درآورد.
«استادان ابوحنیفه»
روزی
ابوحنیفه به دیدار منصور خلیفه ی عباسی رفت. عیسی بن موسی هم در حضور او
بود. عیسی درباره ی ابوحنیفه به منصور می گوید: این دانشمند جهان امروز
است. آنگاه منصور خطاب به ابوحنیفه می گوید: یا نعمان علم را از که آموختی؟
ابوحنیفه در جواب می گوید: از اصحاب عمر، و آنها هم از عمر، و از اصحاب
علی، و آنها هم از علی، و از یاران عبدالله بن عباس و آنها نیز از عبدالله
که در زمان خودش کسی از وی عالمتر نبود. منصور با اشاره به جواب ابوحنیفه
می گوید: گفته ی شما را باور دارم. به روایت دیگری ابوحنیفه در جواب منصور
گفته است: «علم را از ابراهیم فرا گرفته ام که او نیز آن را از عمر بن
خطاب، علی بن ابی طالب، عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عباس آموخته است». و
منصور گفته است «آفرین بر تو، درست می گوئی، درود خدا بر استادان پاک و
مبارک تو باد» .
مشهورترین استادان ابوحنیفه «حماد بن ابی سلیمان اشعری»
فقیه کوفی متوفی در سال 120 هجری می باشد، که ابوحنیفه درباره اش چنین می
گوید: «در معدن علم و فقه قرار گرفتم، با اهل آن همنشینی کردم و فقیهی از
فقهای آن را برگزیدم». وی مدت 18 سال نزد «حماد» به تحصیل فقه و حدیث
اشتغال داشت و از محضر ابراهیم نخعی و شعبی هم برای فراگیری فقه استفاده
نمود، تا اینکه بعد از چهل سالگی مستقلا توانائی تدریس در مسجد کوفه را
پیدا کرد. درباره ی ابوحنیفه و ذکاوتش «حماد» می گفت: «درحلقه ی درسم با
استعدادتر از ابوحنیفه را سراغ ندارم». ابوحنیفه در زمان حماد شایستگی
تدریس و افتا را داشت، ولی با بودن حماد خود را برای این کار صالح نمی
دانست. و تا حماد زنده بود به وی وفادار بود و از محضرش استفاده می کرد.
بعد
از مرگ «حماد» مردم از پسرش خواستند تا به جای پدرش تدریس را از سر گیرد
اما وی به سبب علاقه ای که به نحو داشت تدریس فقه را رها کرد. سپس مردم از
جمله «یوسف القاضی» و «زفر بن هذیل»، از ابوحنیفه خواستند تا کار تدریس را
عهده دار شود. ابوحنیفه دعوت آنها را اجابت کرد و با شروع کار تدریس، ستاره
ی شهرتش درخشیدن گرفت و کارش به جائی کشید که همگان از جمله امرا خود را
نیازمند بهره گیری از مقام علمی وی می دیدند. وی با وجود معروفیتی که پیدا
کرده بود، هیچ گاه استادش (حماد) را از یاد نمی برد و همواره او را به نیکی
یاد نموده و برایش دعا می کرد و می گفت: هیچ نمازی را نخوانده ام، مگر
آنکه ضمن آن پس از مرگ «حماد» برای او و پدر و مادر خودم دعا کرده باشم، و
همواره برای کسی که چیزی از وی آموخته و یا به کسی علمی را آموخته باشم طلب
بخشایش می کنم.
در کتاب «تهذیب الاسماء و اللغات» نووی، به اسامی
افرادی برخورد می کنیم که ابوحنیفه از آنها کسب فیض نموده، و یا آنها را
بهره مند ساخته است، که یکی از آنها «امام عاصم» یکی از قراء هفتگانه می
باشد که قرائت قرآن را به ابوحنیفه یاد داده است. ملا هاشم خراسانی امام
جعفرصادق (ع) را هم جزء استادان ابوحنیفه به حساب آورده است و می گوید: «. .
. . چهار هزار نفر از حضرت صادق اخذ علم و روایت می نمودند که از آنها
بودند ابوحنیفه و مالک بن انس.
در صورتی که امام جعفر صادق همه ی مدت
عمرش را در مدینه و حجاز به سر برده و در پایان زندگیش توسط خلیفه عباسی به
عراق تبعید و تحت نظر قرار گرفته است وانگهی ابوحنیفه همه ی عمرش را در
بصره و کوفه سر کرده است. بنابراین به جز چند ملاقات محدود و تصادفی ملاقات
دیگری میان ابوحنیفه و امام صادق (ع) رخ نداده است پس چگونه و در کجا و چه
وقت ابوحنیفه نزد او درس خوانده است. از اینکه ابوحنیفه با اهل بیت رسول
خدا رابطه ای حسنه داشته است، شکی نیست، چنانکه زید بن علی زین العابدین را
در مبارزه علیه هشام بن عبدالملک خلیفه ی اموی یاری کرده و امام جعفر صادق
از این جهت او را تحسین کرده و گفته است: رحم الله ابا حنیفه لقد تحققت
مودته لنا فی نصرته لزید بن علی. یعنی خدا ابوحنیفه را رحمت کند، که به
وسیله ی کمک کردنش به زید بن علی به دوستی خود نسبت به ما تحقق بخشید.
ابوحنیفه
چون عصر صحابه را درک کرده است جزء تابعین به شما می رود، وی از چند نفر
از صحابه که می توان آنها را استادان وی نامید نقل حدیث کرده است از جمله:
انس بن مالک، عبدالله بن انس الجهنی، عبدالله بن حارث بن جزء زبیدی، جابر
بن عبدالله، عبدالله بن ابی اوفی، واثله بن الاثقع، معقل بن یسار، ابو
طفیل، عامر بن واثله، عایشه بنت عجرد، سهل بن سعد، ثابت بن خلاد بن سوید،
ثابت بن یزید بن سعید، عبدالله بن بصره، محمود بن الربیع و عبدالله ابن
جعفر ابو امامه.
«شاگردان ابوحنیفه»
شاگردان برجسته ی ابوحنیفه
که در گسترش فقه و مذهب وی بر دیگران برتری دارند عبارتند از: 1ـ ابویوسف ـ
وی در سال 113 هجری به دنیا آمده و در سال 182 وفات نموده است. ابویوسف در
ابتدا به علت فقر مالی مجبور بود به کارگری بپردازد ودر ضمن به تحصیل علم
هم تمایل داشت. ابوحنیفه از لحاظ مالی او را یاری نمود تا امکان تحصیل علم
را داشته باشد. کتابهای زیادی را در عبادات، معاملات و حدود نوشته است که
مشهورترین آنها کتاب "الخراج" می باشد که آن را به خواهش "هارون الرشید"
تصنیف نموده و از مهمترین مرجع و وسیله برای نظم اقتصادی گوناگون در اسلام
به شمار می رود. کتابهای دیگری هم دارد از قبیل: "الاثار" و "الرد علی سیر
الاوزاعی فیما خالف فیه اباحنیفه".
2ـ ابو عبد الله محمد ابن حسن شیبانی
(187ـ132)ـ شیبانی مدت زیادی شاگرد ابوحنیفه بود، پس از وی نزد ابی یوسف،
سفیان ثوری و اوزاعی به شاگردی پرداخت و نیز از امام مالک بن انس فقه
الحدیث و روایت را می آموخت و از طرف هارون الرشید به قضاوت منصوب گردید.
وی رابطه ای بین فقه و ادبیات برقرار کرد.
شیبانی مردی بوده خویشتن دار،
کریم و دارای عزت نفس. در حدود شصت کتاب نوشته است، که از همه مشهورتر
اینها هستند: المبسوط، الزیادات، الجامع الکبیر، الجامع الصغیر،
السیرالکبیر، السیر الصغیر و الرد علی اهل المدینه. که المبسوط از همه ی
آنها مشهورتر است.
3ـ زفربن الهذیل(158ـ 110ه)ـ پدر زفر عرب و مادرش
ایرانی بوده، وی پیش از ابویوسف و محمدبن حسن شیبانی نزد ابوحنیفه درس
خوانده و در قیاس کار کرده است. کتابی ننوشته ولی نظریات استادش را شفاها
انتشار داده است، در کوفه قاضی بوده در آن زمان علمای آنجا نسبت به
ابوحنیفه خوشبین نبودند، "زفر" مطالبی از ابوحنیفه را برایشان می گفت که
مورد تحسین و تقدیر ایشان قرار می گرفت، سپس می گفت این است سخنان
ابوحنیفه. آنگاه مخالفین با تعجب می پرسیدند آیا ابوحنیفه چنین گفتاری را
دارد؟ "زفر" در جواب آنها می گفت: بلی و بیشتر از این. طولی نکشید که کینه ی
آنها نسبت به ابوحنیفه به محبت تبدیل گردید.
4ـ حسن بن زیاد لؤلوئی
کوفی ـ ابوعلی حسن بن زیاد لؤلوئی کوفی متوفی در سال204 هجری هم از شاگردان
و یاران ابوحنیفه به شمار می رود. شهرتش بیشتر به سبب روایت حدیث می باشد.
در کوفه سمت قضاوت را داشته و این کتابها از اوست: ادب القاضی، الخصال،
معانی الادیان، النفقات، الخراج، الفرائض، الوصایا، المجرد والامالی.
باید
دانست که ابوحنیفه برای مذهبش کتابی تالیف نکرده، ولی شاگردانش مخصوصا
ابویوسف و محمد در مذهب او به تالیف کتابهائی پرداخته اند و با توجه به
احادیث نبوی بین فقه حنفی و فقه اهل مدینه که بر مبنای سنت پایه گذاری شده
بود، رابطه ای برقرار ساخته و مذهب استاد خویش را استحکام بخشیدند.
«اصول مذهب ابوحنیفه»
ابوحنیفه
در تکوین و گسترش مذهبش متکی بر قرآن کریم، سنت نبوی، اجماع، قیاس و
استحسان بوده است و این شیوه زمینه ی مساعدی بوده تا اجتهاد و استنباط
نماید بدون اینکه از اصول دین یا قواعد شریعت خارج شود. می گوید: "برای
استنباط احکام نخست به کتاب خدای تعالی مراجعه می کنم، اگر نتوانستم از
کتاب خدا و سنت پیغمبر(ص) حکمی را استنباط کنم از گفته های صحابه بهره
گرفته و بقیه را رها می نمایم و به قول دیگری عمل نمی کنم. سپس اضافه می
کند: اگر حدیثی از پیغمبر به ما برسد آن را به کار می بندیم و اگر از صحابه
باشد در پذیرفتن آن مختاریم، و اگر از تابعین باشد با آن مقابله می کنیم".
این
گفته متضمن گام وسیع دیگری است که ابوحنیفه بر می دارد، وی معتقد است که
پذیرش اقوال تابعین برایش لزومی ندارد، چنانکه نصی را در قرآن و یا اثری را
از پیغمبر صلی الله علیه و سلم و یا قولی را از صحابه نیافت این صلاحیت را
در خودش می بیند که در حل آن با تابعین به رقابت برخاسته و مانند آنها به
اجتهاد و اظهار نظر بپردازد، چون با آنان همدوره بوده و خود را با ایشان
همطراز می داند.
مضافا اینکه در زمان ابوحنیفه افرادی بودند که حدیث را
از بر می کردند و تنها به ظواهر آن توجه نموده و از معانی آن سر در نمی
آوردند، اما ابوحنیفه با داشتن زیرکی و استعداد در استنباط احکام، به غواصی
در اعماق دریای معانی احادیث می پرداخت، و بدون آنکه معارضه ای با نص
داشته باشد با برداشت صحیح از حدیث به مردم استفاده می رسانید.
«ابوحنیفه و حدیث»
چون
مردم متوجه شدند که ابوحنیفه عقل و رای و اجتهاد را در استنباط حکم به کار
می گیرد، نسبت به وی سوءظن پیدا کرده و مدعی شدند که ابوحنیفه عمل به حدیث
را کنار گذاشته است. این اتهام برای ابوحنیفه مشکلاتی ایجاد کرد. و لاجرم
به تکذیب و رد آن پرداخت. چنانکه می گوید: مردمان عجیبی هستند، مرا متهم می
کنند که فقط به رای حکم کرده ام، در صورتی که چنین نیست، جز با توجه به
سنت هیچ فتوائی نداده ام. منظور ابوحنیفه از چنین اظهاراتی این بوده که هر
گاه حدیثی را صحیح دانسته پذیرفته و در برابر آن تسلیم بوده و در غیر آن به
رای خویش اجتهاد نموده است.
به کار بستن قیاس یا استحسان و یا عرف توسط
ابوحنیفه، دلیل نمی شود که گروهی وی را متهم نمایند به اینکه قیاس را بر
حدیث مقدم داشته است، زیرا همان طوری که بیان داشته، پیش از هر چیز به قرآن
و حدیث و گفته های صحابه احترام گذاشته است، و خودش می گوید: به خدا قسم
هر که بگوید که ما قیاس را بر نص مقدم داشته ایم، صحت ندارد، و درباره ی
اینکه آیا بعد از نص به قیاس نیاز هست؟ اظهار می دارد که: نخست به کتاب خدا
عمل می کنیم، سپس به سنت، پس از آن به نظریات صحابه که در آن متفق القول
باشند، و اگر در قضیه ای اختلاف کرده باشند، در صورتی که بین دو حکم علتی
یافت شود با استفاده از قیاس، حکمی را بر حکم دیگری ترجیح می دهیم تا معنی
روشن گردد.
«ایمان از نظر ابوحنیفه»
برای پی بردن به ایمان از
نظر ابوحنیفه، از داستان روبرو شدن جهم بن صفوان با وی می توان فهمید و
آگاه شد که امام ابوحنیفه چگونه با مناظرات کلامی خواسته طرف را متقاعد
سازد. ابواسحاق خوارزمی حکایت می کند که «جهم بن صفوان» در دیداری با امام
اعظم، خطاب به وی گفت: آمده ام تا راجع به بعضی مسائل با شما صحبت کنم.
ابوحنیفه گفت: گفتگو با شما مایه ی ننگ و آتش سوزان است.
جهم گفت: چگونه پیش از اینکه سخنم را شنیده و منظورم را فهمیده باشی، حکم محکومیتم را صادر می نمائی؟
ابوحنیفه گفت: سخنانی از زبان تو برایم گفته اند که از یک نماز گزار بعید است.
جهم گفت: آیا غیابا مرا محکوم می نمائی؟
ابوحنیفه
گفت: اینکه گفتم چیزی است آشکار که خاص و عام از آن اطلاع دارند، و به من
اجازه می دهد که آن را راجع به شما به تحقیق برسانم.
جهم گفت: جز راجع به ایمان چیزی از شما نمی پرسم.
ابوحنیفه گفت: آیا نمی دانی ایمان به روز قیامت چیست که آن را از من می پرسی؟
جهم گفت: می دانم ولی در قسمتی از آن شک دارم.
ابوحنیفه گفت: شک در ایمان کفر است.
جهم گفت: مادامی که برایم روشن نکنی که از چه رو نسبت کفر به من می دهی، کار حرامی را مرتکب شده ای.
ابوحنیفه گفت: سوالت را مطرح کن.
جهم
گفت: کسی که به تنهائی و صفات خدا عقیده دارد، ولی با وجود توانائی حاضر
به اقرار نیست، آیا چنین کسی پس از مرگ مسلمان به حساب می آید یا کافر؟
ابوحنیفه
جواب داد: مادامی که آنچه را قلبا پذیرفته ولی بر زبان نیاورده کافر و اهل
دوزخ است زیرا شناسائی خدا بدون اقرار ارزش ندارد.
جهم گفت: چگونه می توان او را کافر شمرد در حالی که به توحید و صفات خدا اعتراف
می کند؟
ابوحنیفه
گفت: اگر به قرآن ایمان داری و دلیل قرآنی را می پذیری به آن استناد خواهم
کرد، و اگر به قرآن باور نداری و آن را حجت قرار نمی دهی، با تو مثل کسی
سخن می گویم که مخالف ملت اسلام است.
جهم گفت: به قرآن ایمان دارم و آن را هم حجت قرار می دهم.
ابوحنیفه
گفت: و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من ادمع مما عرفوا
یقولون ربنا آمنا فاکتبنا مع الشاهدین و ما لنا لا نومن بالله و ما جاءنا
من الحق و نطمع ان یدخلنا مع القوم الصالحین فاثابهم الله بما قالوا جنات
تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلک جزاءالمحسنین وقتی می شنوند آنچه
را که به پیامبر (ص) نازل شده، چشمان ایشان را می بینی که پر می شود از
اشک، از آنچه شناخته اند از حق، می گویند ای پروردگار ما ایمان آوردیم پس
ما را در جمله ی اقرار کنندگان بنویس، و ما تقصیر نداریم که به آنچه از خدا
برای ما آمده نگرویدیم، و امیدواریم که خدای ما، ما را با نیکان محشور
بدارد، و به خاطر آنچه گفتند، خدا بهشتهائی به ایشان داد که از زیر آن
جویهای جاودانه روان است. آنست پاداش نیکوکاران.
باز هم می فرماید:
قولوا آمنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق
و یعقوب و الاسباط و ما اوتی موسی و عیسی و ما اوتی النبیون من ربهم لا
نفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا.
بگویید گرویدیم به خدا و آنچه به سوی ما فرستاده، و آنچه فرستاده سوی
ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان و آنچه بدادند موسی و عیسی و
آنچه از خداوندشان به پیغمبران داده شد، میان ایشان فرق نمی گذاریم و ما به
خاطر او مسلمان هستیم، پس اگر ایمان آوردند مانند ایمان شما، به درستی راه
یافته اند.
و نیز می فرماید: الیه یصعد الکلم الطیب ـ به سوی او بلند
می شود کلمات پاک و می فرماید: و الزمهم کلمه التقوی. و واجب کرد ایشان را
سخن پرهیزکاری. و خداوند می فرماید: یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت
فی الحیات الدنیا و فی الاخره. خداوند پا بر جا می دارد کسانی را که
بگرویدند با گفتار استوار در زندگانی دنیا و آخرت. و پیغمبر (ص) فرموده:
قولوا لا اله الا الله تفلحوا. لا اله الا الله بگوئید تا نجات یابید و اگر
اقرار لازم نمی بود و به معرفت اکتفا می شد شخصی که قلبا خدا را می شناخت
ولی به زبان اقرار نمی کرد مؤمن شمرده می شد، در حالی که ابلیس می گوید: رب
بما اغویتنی. پروردگارم به سبب آنکه مرا گمراه نمودی. و ابلیس اضافه می
کند: انظرنی الی یوم یبعثون ـ پروردگارم مرا تا روز رستاخیز مهلت بده. می
بینیم که ابلیس با وجود شناختن خدا و عقیده به بعث و حشر مؤمن شمرده نشد، و
اگر شناختن کافی بوده باشد کفار با داشتن معرفت گر چه به زبان منکر می
باشند باید مؤمن شناخته شوند، که خداوند درباره ی آنها می فرماید: و جحدوا
بها و استیقنتها انفسهم. و به آن منکر شدند در حالی که در دل خود به آن
یقین دارند. خداوند همچنین فرموده: قل من یرزقکم من السماء والارض، امن
یملک السمع والابصار و من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و من
یدبر الامر، فسیقولون الله، فقل افلا تتقون و ذلکم الله ربکم الحق. بگو
کیست که به شما روزی می دهد از آسمان و زمین و کیست به شما چشم و گوش عطا
می کند، و کیست زنده را مرده و مرده را از زنده بیرون می آورد و کیست
کارهای بنده را تدبیر کننده؟ پس خواهند گفت خدا. پس بگو آیا نمی پرهیزید،
پس این است پرودگار حقیقی شما.
پس از این مذاکره جهم بن صفوان به ابوحنیفه گفت: این توضیحات اثری در قلبم برجای گذاشت، و به زودی به سویت باز می گردم.
از
مباحثه کلامی ابوحنیفه با جهم بن صفوان می توان نتیجه گرفت که ابوحنیفه
تمام استدلالاتش درباره ی ایمان و مؤمن بودن، از راه آیات قرآنی و احادیث
نبوی است و نیز می توان فهمید که تا چه حد در قرآن مجید و تفسیر آن غور و
بررسی داشته که در هر مناسبتی برای اثبات نظریات خویش آیات قرآنی را مورد
استفاده قرار داده است.
«بعضی از وصیتهای ابوحنیفه»
ابوحنیفه
وصیتهای مهمی دارد که بر بصیرت وی در زندگی و آگاهی نسبت به مردم و جامعه
حکایت می کنند، و چون تصاویر گویائی هستند که میان استادان و شاگردان زمان
وی نقش راهنما را بازی می کنند، از طرفی ما را با بسیاری از اموراتی که بر
مبنای حدیث قرار دارند آشنا می سازد که قسمتهائی از آنها را از نظر می
گذارند:
وصیت اول ـ این وصیت خطاب به بزرگترین شاگرد و یارانش ابویوسف
بن ابراهیم می باشد که سر مشقی برای رفتار سلطان و مردم به شمار می رود. به
علاوه راه پیروزی در آموزش و انتخاب اخلاق پسندیده را به شاگردش نشان داده
و او را از ارتکاب اعمال خلاف بر حذر داشته است.
چنانکه می بینیم در
این وصیت نکته هائی از عادات و اخلاق وجود دارد که آنها را لایق امثال
ابویوسف دانسته، همان ابویوسفی که نشان داده، که می تواند فقیه و مفتی و
قاضی باشد. ابوحنیفه در وصیتهایش از همه چیز سخن رانده، از جمله راجع به
آداب صحبت کردن، گوش فرا دادن، مناقشه، راه رفتن، نشستن، توجه، عبادت، کسب
علم، تدریس، مناظره، موعظه ی مردم، لباس، داخل شدن به حمام و غیره.....
در
این وصیت ابوحنیفه خطاب به شاگردانش چنین می گوید: زینهار در هر وقت و
حالی نزد سطان نروید مگر اینکه برای حاجتی علمی از شما دعوت به عمل آورد،
زیرا آمد و رفت زیاد با وی از احترام شما می کاهد. وقتی که در حضور سلطان
هستی انگار که در میان آتش به سر می بری، دوری از چنان آتشی به نفع شماست،
زیرا ترا می سوزاند و آزارت می دهد. و بدان که آنچه را سلطان برای خودش می
خواهد به دیگران روا نمی دارد.
سعی کن وقارت را نزد عامه حفظ کنی، به
کودکان محبت کن، و به پیران هم احترام بگذار. چون پیغمبر صلی الله علیه و
سلم فرموده: «من لم یوقر کبیرنا و لم یرحم صغیرنا فلیس منا» یعنی کسی که
پیران ما را احترام نکند و بر کوچکتران ما رحم نیاورد، از ما نیست.
در
بازارها و مساجد چیزی نخور. از کوزه های آب عمومی و نیز از دست سقاها آب
ننوش. لباس حریر و ابریشم مپوش، چون به فخر فروشی و غرور منتهی می شود.
پیش
از تامین مایحتاج زن، ازدواج مکن. نخست علم بیاموز، دوم از لحاظ مالی خود
را تامین نما و آنگاه ازدواج کن. زیرا اگر هنگام آموختن علم، به کسب مال
بپردازی نمی توانی علم را دنبال کنی.
بدان که ازدواج پیش از علم وقت شما
را هدر می دهد، چون زاد و ولد زن و تکثیر عائله و تلاش برای امرار معاش
آنها، ترا از تحصیل باز می دارد.
فرمان خدا را اطاعت کن و امانت را
بپرداز، از نصیحت و راهنمائی همگان دریغ مدار. به مردم احترام گذاشته و
آنها را خوار مشمار. در معاشرت با دیگران احترام متقابل را مورد نظر قرار
بده. و در وقت دیدار با مردم، از طرح مسائل علمی کوتاهی مکن! اگر کسی از تو
سوال کرد، در حدود سوالش به وی جواب بده، تا دچار تشویش نشود.
اگر به
خاطر ثروت علم را رها کنی، دچار فقر خواهی شد، چنانکه خدای تعالی می
فرماید: «و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا» (سوره ی طه آیه ی124) ـ و
هر کس از ذکر من روی گرداند در این دنیا زندگی برایش سخت خواهد بود.
با
شاگردانت مانند فرزندانت برخورد نما، تا آنها را بیشتر در کسب علم تشویق
نمائی. مناقشه و مجادله با عوام و اشخاص فرو مایه، آبرویت را می ریزد. به
هنگام ذکر خدا، حتی از پادشاه هم تجلیل مکن.
در نهان و آشکار با خدای خودت یکسان باش. دانشمند وقتی کارش روبراه می شود که ظاهر و باطنش یکی باشد.
اگر
سلطان تشخیص دهد که صلاحیت کاری را داری قبول مکن، مگر اینکه بدانی که به
خاطر مقام علمیت چنان سمتی را به تو می دهد، و نیز بدانی که اگر آن را قبول
نکنی به کسی واگذار می نماید که به ضرر مردم تمام می شود.
زینهار، از روی ترس در مجلس بحث و مناظره صحبت نکنی، تا دچار لکنت زبانی و پراکنده گوئی نشوی.
در
راه رفتن متانت خودت را حفظ کن، و از شتابزدگی در کارها بپرهیز، و اگر کسی
از پشت سر صدایت کرد، جواب مده، چون حیوانات را از قفا صدا می زنند.
به هنگام صحبت کردن صدایت را بلند مکن، آرام باش. زیاد حرکت مکن تا ثبات شما به مردم محقق شود.
در
حضور مردم از ذکر خدا کوتاهی مکن، تا سرمشقی برای آنها باشی. بعد از
نمازها وردی را بخوان که در آن آیات قرآنی وجود داشته باشد. خدا را به خاطر
اینکه صبر و نعمتهائی را در شما به ودیعه گذاشته سپاس کن. و روزه هائی را
در هر ماه برای گرفتن روزه برگزین، تا دیگران هم از شما پیروی نمایند.
مراقب نفس خود باش، و در راه علمی بکوش که در دنیا و آخرت ترا به کار آید.
از
یاد مرگ غافل مباش، و برای استادان و دیگر کسانی که از آنها بهره ی علمی
گرفته ای از خداوند طلب بخشایش کن. و بر تلاوت قرآن دوام کن، و در زیارت
قبور استادان و اماکن کوتاهی منما.
با خود پرستان و اهل هوی و هوس جز برای هدایت به دین معاشرت مکن.
در
جوار خانه ی سلطان سکونت منما، و عیب همسایگانت را فاش مکن، زیرا آنها نزد
شما به سان امانت هستند. و به طور کلی عیب پوش باش، و اگر کسی با شما
مشورت کرد، تدبیر کارش را تا حدودی که آگاهی داری بنما، زیرا چنان کاری
موجب خشنودی خدا خواهد بود. این نصیحت را از من بپذیر، انشاالله در دنیا و
آخرت ترا به کار آید.
از بخل و حسد بپرهیز، زیرا بخالت آدمی را رسوا می
سازد، طمعکار و دروغگو و دو به هم زن مباش، بلکه در تمام کارها جوانمرد
باش. سعی کن همیشه لباس سفید بپوشی.
استغناء قلب داشته باش، اگر نیازمند هم باشی عزت نفس را از دست ندهید، زیرا کسی که بی همت باشد، مقام خود را تنزل می دهد.
با
دیوانگان و کسانی که آداب مناظره و احتیاج با اهل علم را نمی دانند صحبت
مکن و نیز از مذاکره با افراد خودخواه که می خواهند با طرح مسائل نزد مردم
به خود نمائی بپردازند، بپرهیز، زیرا آنها می کوشند تا ترا از رو ببرند، و
هر چند حق به جانب هم باشی به شما التفات نمی کنند.
در محاکمه ی سلاطین
حضور به هم نرسان، مگر اینکه چنانکه سخن گفتی در مقابل حق تسلیم شوند، زیرا
اگر در حضور شما کار خلافی انجام دهند و نتوانی از آن جلوگیری کنی، مردم
فکر می کنند که در مقابل اعمال ناروای سلاطین حق السکوتی گرفته ای. در جلسه
ی علمی از خشم بپرهیز.
ازدعای خیرت مرا فراموش مکن، و اندرزها را در جهت مصلحت شما و دیگر مسلمانان ایراد کرده ام از من بپذیر.....
وصیت
دوم ـ این سفارش ابوحنیفه خطاب به شاگردش «یوسف بن خالدالسمتی» است که می
خواست برای آموزش فقه اهل کوفه و اقوال استادان آنجا به بصره برود، که
قسمتهائی از آن چنین است:
بدان که هر گاه به توده ی مردم بدی کردی، با
شما به دشمنی بر می خیزند، هر چند پدران و مادرانت باشند، و نیز اگر با
آنها نیکی کردی، هر چند با شما بیگانه باشند، نسبت به شما چون پدر و مادر
خواهند شد.
بر شماست که مدارا و صبر و شکیبائی داشته و دارای رفتار نیک و
گذشت باشی. اگر توانائی داری لباس تازه و تمیز بپوش، و از وسیله ی نقلیه
مناسب استفاده کرده و عطر استعمال کن.
از همه دیدار کن، حتی آنهائی که
به دیدارت نمی آیند. و نیکی کن هر چند با شما بدی هم کرده باشند. با گذشت
باش و کارهای روا را تبلیغ کن، و آنچه را که برایت زیان دارد واگذار، و از
تقصیر کسی که به شما عنایت نکرده درگذر.
حق را ادا کن، و هر گاه یکی از
برادران دینیت بیمار شد، از وی عیادت کن. تا می توانی محبت خود را نسبت به
دیگران آشکار کرده و با صدای رسا به همه سلام کن.
تکلیفت از مردم باید
به حد توانائی آنها باشد، و راضی باش به چیز مشروعی که برای خودشان می
خواهند. با آنها از روی حسن نیت رفتار کن و صادق باش، و از خود پسندی
بپرهیز. به عهدت وفا کن هر چند با شما پیمان شکنی کرده باشند. امانت را باز
پس بده هر چند به شما خیانت کرده باشند. به وفا و تقوی پایبند باش و با
اهل ایمان معاشرت کن.....
«اظهار نظر گذشتگان درباره ی ابوحنیفه»
درباره
ی شخصیت امام اعظم، بزرگان گذشته کلمات گهرباری را بیان نموده اند که ذیلا
گلچینی از آنها را برای شناساندن این شخصیت بزرگ می نگارد:
1ـ امام
شافعی می گوید: مردم در فقه به ابوحنیفه محتاج هستند. و به روایتی دیگر
گفته: کسی که بخواهد فقه را بیاموزد باید به ابوحنیفه و یارانش متوسل گردد،
چون همه ی مردم در فقه به او نیازمند می باشند.
2ـ عبدالله بن مبارک
گفته: اگر در شناسائی حدیث به رای نیاز باشد باید به رای مالک و سفیان و
ابوحنیفه مراجعه شود، مضافا اینکه ابوحنیفه از لحاظ هوش و دقت در فقه
برایشان برتری دارد، و نیز می افزاید: اگر کسی سزاوار باشد که از راه رای
سخن گوید همانا ابوحنیفه است.
3ـ نضر بن شمیل می گوید: راجع به فقه،
مردم در خواب بودند، تا اینکه ابوحنیفه با شکافتن ، و بیان کردن، و آموزش
فقه آنها را بیدار کرد.
4ـ خلف بن ایوب می گوید: علم از خدای تعالی به
پیغمبر صلی الله علیه و سلم منتقل گردید، سپس به صحابه انتقال یافت، بعد به
تابعین، و در آخر به ابوحنیفه و یارانش رسید، البته هر کس در رد و قبول
این نظریه مختار است.
5 ـ سفیان بن عیینه گفته: به نظرم دو چیز از پل کوفه گذشته و آفاق را در نوردیده اند یکی قرائت حمزه، و دیگری رای ابوحنیفه.
6
ـ معمربن راشد گفته: کسی را سراغ ندارم که در فقه از ابوحنیفه بهتر بوده، و
به خوبی راجع به آن صحبت کرده و یا از راه قیاس آن را گسترش داده، و یا
راه نجات در فقه را برای مردم تشریح کرده باشد.
7ـ حکم بن عبدالله گفته: کسی را از صاحبان حدیث داناتر از سفیان ثوری ندیده ام اما ابوحنیفه در فقه از وی آگاه تر است.
8 ـ یزیدبن هارون گفته: سفیان در به خاطر سپردن حدیث مانند ندارد و ابوحنیفه هم در فقه بی نظیر است.
موضوع
دیگری که ستایش گذشتگان را از ابوحنیفه می رساند اینکه، هنگامی که برادر
سفیان ثوری درگذشت، مردم برای تسلیت نزد سفیان رفتند که ابوحنیفه هم جزو
آنان بود، سفیان با دیدن ابوحنیفه از جایش برخاست و ضمن ادای احترام او را
بر جای خویش نشانده و خود روبرویش نشست. پس از اینکه جلسه خلوت شد و فقط
دوستان باقی ماندند، دوستان به سفیان گفتند: تعجب می کنیم از اینکه تا این
حد به این مرد احترام گذاشتی...
سفیان گفت این مرد به خاطر علمش قابل
احترام است، اگر به خاطر علمش برایش قیام نمی نمودم، به خاطر سنش می بایست
قیام کنم، و اگر به خاطر سن و سالی که دارد بر پای نمی خاستم، به خاطر
اطلاعات وسیعش در فقه برمی خاستم، و اگر به خاطر فقهش نیز بر نمی خاستم، می
بایست برای ورعش برخیزم.
افرادی که بدون سوء نیت از ابوحنیفه ایراد می
گرفتند، پس از اینکه ابوحنیفه را شناختند، در عقیده ی خود تجدید نظر
نمودند، که یکی از آنها «امام اوزاعی» می باشد. در ملاقاتی که بین «اوزاعی»
و «عبدالله بن مبارک» دست داد، اوزاعی به عبدالله گفت: کیست آن مبتدعی که
در کوفه ظاهر شده و به ابوحنیفه مشهور است؟
ابن مبارک چون به ابوحنیفه
تعلق خاطر داشت، به سوال اوزاعی جواب نداد، بلکه مسائل سخت و دشواری را در
فقه به نظر اوزاعی رسانید. اوزاعی پس از توجه به مسائل مزبور دچار شگفتی شد
و پرسید: صاحب این فتواها کیست؟ ابن مبارک در جواب گفت مربوط به استادی
است که در عراق او را ملاقات کرده ام.
اوزاعی گفت: صاحب این گفته ها از اساتید برجسته است، به سویش بازگرد و بیشتر از محضرش استفاده کن.
ابن مبارک گفت: پس بدان وی همان ابوحنیفه می باشد.
چندی
بعد دیداری میان اوزاعی و ابوحنیفه رخ داد، و در نتیجه اوزاعی به فقه و
علم ابوحنیفه آگاهی حاصل نمود، سپس در ملاقاتی به ابن مبارک چنین گفت: به
کثرت علم و وفور عقل این مرد (ابوحنیفه) غبطه می برم. از خدای تعالی طلب
بخشایش می کنم من در اشتباه فاحشی بودم و برایم ثابت شد که آن مرد بر خلاف
آنست که به من گفته بودند.
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری ابوحنیفه را جزء
اولیا به حساب آورده، و درباره ی وی چنین می گوید: «آن چراغ شرع و ملت، آن
شمع دین و دولت، آن نعمان حقایق، آن عمان جواهر معانی و دقایق، آن عارف
عالم صوفی، امام جهان ابوحنیفه ی کوفی، رضی الله عنه ، صفت کسی که به همه ی
زبانها ستوده باشد و به همه ی ملتها مقبول که تواند گفت، ریاضت و مجاهده ی
او و خلوت و مشاهده ی او، نهایت نداشت، و در اصول طریقت و فروع شریعت،
درجه ی رفیع و نظری نافذ داشت، و در فراست و سیاست و کیاست یگانه بود، و در
مروت و فتوت اعجوبه بود. هم کریم جهان بود، و هم جواد زمان، هم افضل عهد و
هم اعلم وقت، و هو کان فی الدرجه القصوی والرتبه العلیا.
«صفات ابوحنیفه»
وی
مردی بود متوسط القامت، خوش بیان، اهل منطق، دارای صدای گیرا، خوش تیپ و
شیک پوش. زیاد عطر استعمال می کرد، به طوری که هنگام ورود و خروج از خانه،
بوی خوش از او به مشام می رسید. همچنین دست و دل باز بود، و به ظاهر خودش
هم خیلی توجه می کرد، چنانکه لباسش را به سی دینار تخمین می زدند. ابویوسف
می گوید: ابوحنیفه از بند کفشهایش هم مواظبت می کرد، زیرا هیچ گاه دیده
نشده که بند کفشهایش باز و یا پاره شده باشد.
ابوحنیفه علاوه بر اینکه
به لباس و ظاهر خودش زیاد اهمیت می داد، دیگران را هم به حفظ ظاهر تشویق می
کرد. روزی یکی از همنشینانش را دید که لباس کهنه و ژنده ای را به تن کرده
بود، بدون اینکه کسی متوجه شود ، مبلغ یک صد درهم به او داد، تا با آن لباس
مناسبی برای خویش تهیه نماید، ولی آن مرد به او گفت: من وضع مالیم خوبست و
به چنان پولی احتیاج ندارم.
ابوحنیفه با لحن عتاب آمیزی به وی گفت: آیا
این حدیث را نشنیده ای که رسول خدا(ص) فرموده: «ان الله یحب ان یری اثر
نعمته علی عبده»؟ ـ خداوند دوست دارد که اثر نعمتش را بر بنده اش مشاهده
نماید. پس شایسته است که وضع خویش را دگرگون سازی تا دوستت برایت غمگین
نشود.
از لحاظ صفات معنوی هم بسیار هشیار بود، و هشیاریش را در استنباط
احکام و قانع نمودن طرف مقابل، و برطرف ساختن شبهه و اشتباهات به کار می
برد. چنانکه عده ای که وجود خدا را انکار می کردند، روزی به دیدارش رفتند.
ابوحنیفه به آنان گفت: چه می گوئید درباره ی کسی که بگوید، یک فروند کشتی
پر از کالا را دیدم، که در دریا و میان امواج و بادهای مختلف بدون کشتیبان
به راه خود ادامه می داد، آیا عقل چنین چیزی را می پذیرد؟ در جواب گفتند
خیر. عقل و خیال چنین چیزی را قبول ندارد.
ابوحنیفه گفت: سبحان الله،
وقتی عقل وجود چنین کشتی را بدون کشتیبان و ملاح قبول ندارد، پس چگونه پا
بر جا بودن دنیا را با آن همه دگرگونی و وسعت و اختلاف جوانب و نواحی بدون
نگهبان و ایجاد کننده ای قبول دارد؟
هوشیاری و فراست ابوحنیفه او را برای هر نوع مناظره و جوابگوئی آماده نموده بود.
ابوحنیفه
با وجود برخورداری از هوش و نبوغ و شهرت، هیچ گاه در رای و اندیشه ی خویش
تعصب نشان نمی داد، و می گفت: این است رای ما و بهترین نظری که بر آن دست
یافته ایم، اگر کسی نظر بهتری دارد، از ما مقدمتر است. ابوحنیفه شخصی بود
نیک نفس و بخشنده، و از کمک و یاری به دیگران دریغ نمی نمود. به اندازه
نفقه ی عیالش به دیگران هم یاری می کرد، همیشه نصف طعامش را به صدقه می
داد. با وجود در آمد زیاد، هیچ گاه بیشتر از چهار هزار درهم نداشت.
وکیع
می گوید که ابوحنیفه گفته: از چهل سال پیش هیچ گاه از چهار هزار درهم
بیشتر نداشته ام، چون مازاد آن را می بخشیدم، و اگر به دیگران احتیاج پیدا
نمی کردم، همیشه با یک درهم قانع می شدم.
بغدادی در تاریخ بغداد می
گوید: ابوحنیفه سود تجارت سالیانه اش را جمع می کرد، و از آن برای استادان و
محدثین لباس و غذا تهیه می نمود، و اگر چیزی علاوه بر مایحتاج خودش برایش
می ماند به آنها می داد و می گفت: آن را صرف مایحتاج خودتان نمائید، و جز
خدا کسی را سپاس مگوئید ، زیرا آنچه را که به شما داده ام از مال خودم
نبوده، بلکه از فضل خدا نسبت به من بوده است.
ابوحنیفه همیشه از حق دفاع
می نموده و به خاطر آن هرگونه مشقتی را پذیرا می شده چنانکه به علت
خودداری از قبول شغل قضاوت ، زندان و شکنجه های زیادی را تحمل نمود که خود
بهترین گواه برای پایداریش در دفاع از حق می باشد.
«عبادت ابوحنیفه»
یکی
از شعرا می گوید: «ما احسن الدین و الدنیا اذا جتمعا» یعنی چه خوبست که
دین و دنیا با هم جمع شوند. ابوحنیفه مردی بود که از سه نعمت برخوردار بود:
جمع بی نیازی و آسانگیری، جمع علم و فقه، و جمع عبادت و تقوی.
وی عبادت
را به حد اعلا رسانیده بود. شبها را مقدار کمی می خوابید، تا جائی که وی
را به خاطر کوشش زیاد در نماز، وتد یعنی میخ کوبیده و استوار می نامیدند.
شب زنده داری می کرد و می گریست، همسایه ها صدای حزن آلودش را می شنیدند و
دلشان به حالش می سوخت.
وی دوست داشت که شبها ضمن خواندن قرآن، آیه ها
را از لحاظ قرائت و معنی و هر چیز دیگر، مورد توجه قرار دهد. می گویند که
در یک شب احیاء این آیه ی کریمه را تکرار می نمود: «فمن الله علینا و وقانا
عذاب السموم. پس نعمت فراوان داد ما را خدا و نگاه داشت ما را از عذاب باد
گرم. طور، آیه27. و در یک شب احیای دیگر، ضمن نماز با سوز و گداز این آیه
را تلاوت می کرد: «بل الساعه موعدهم والساعه ادهی و امر. بلکه قیامت وعده
گاه ایشانست و قیامت سخت تر و تلخ تر است. قمر، آیه45.
ابوحنیفه بیش از
هر چیز به قرآن توجه داشت، و به آن متکی بود، و همیشه برای اثبات مدعایش از
آیات قرآنی شاهد می آورد. روایت می کنند که وقتی فرزندش را حماد در سن
کودکی به معلمی سپرد، تا قرآن را به وی یاد هد. پس از اینکه معلم سوره ی
فاتحه را به حماد آموخت، ابوحنیفه خوشحال شد و مبلغ پانصد درهم برای معلم
فرستاد.
معلم از این کار ابوحنیفه شگفت زده شد و گفت: من کاری نکرده ام
که چنان مبلغی برایم فرستاده شود. ابوحنیفه به محض اظهارات معلم وی را به
حضور طلبیده و گفت: آنچه را که به فرزندم آموخته ای ناچیز مشمار، به خدا
اگر مبلغ بیشتری در اختیار می داشتم به منظور گرامی داشت قرآن، آن را به
شما تقدیم می داشتم.
«وفات ابوحنیفه»
مرگ پایان زندگی مادی هر
موجود زنده ای می باشد، که ابوحنیفه هم از این قاعده مستثنی نبود و می
بایست چون دیگر مردمان بمیرد. وی در سال 150 هجری قمری در زندان جعفر منصور
خلیفه ی عباسی وفات یافت. می گویند وصیت کرده بود تا در زمین حلال و زمینی
که امیر آن را به زور از کسی نگرفته باشد، دفن گردد. چون این وصیت
ابوحنیفه به سمع جعفر منصور رسید، اندوهگین شد و گفت: کیست که معذرت خواهی
مرا از طرف ابوحنیفه به خاطر رفتارم با وی در مرگ و زندگیش بپذیرد؟
حسن
بن عماره جنازه ی ابوحنیفه را شست و از عبادت و پارسائی وی ستایش نمود.
گروه زیادی از مردم چنازه اش را تشییع نمودند و به قولی پنجاه هزار نفر بر
جنازه اش نماز خواندند. جالب اینکه بین نمازگزاران ابوجعفر منصور هم که آن
همه ابوحنیفه را آزرده بود، دیده می شد. سرانجام وی را در گورستان
«الخیزران» واقع در شرق بغداد، به خاک سپردند و اکنون آرامگاهش مزار
مؤمنانست. خدایش بیامرزد.
عبدالله بن مبارک گفت: ابوحنیفه آیه ای بود.
یکی از دشمنان گفت: در خوبی یا بدی؟ عبدالله گفت: ای فلان خاموش. او آیه ای
از خیر و پایان دهنده ی شر بود، سپس این آیه را برخواند: و جعلنا ابن مریم
و امه آیه. و چون ابن جریح خبر مرگ ابوحنیفه را شنید، ناراحت شد و گفت:
عجب نامداری از دست رفت.
ناگفته نماند که مذهب حنفی از دیگر مذاهب اهل
سنت ریشه دارتر و تالیفات آن بیشتر است و هم اکنون نیز مذهب رسمی کشورهایی
است که زمانی تابع عثمانی بودند، از قبیل مصر، سوریه، لبنان. علاوه بر این،
در ترکیه، شام، آلبانی، و بالکان، قفقاز و پاکستان نیز، پیروان حنفی بر
دیگر مذاهب فزونی دارند.
منبع: «چهار امام اهل سنت و جماعت» تألیف محمد رئوف توکلی.
بر گرفته از > وبلاگ مسلمان ترکمن
طرح یا نقش در فرش ترکمن
اگر چه هر یک از نقش ها و نقش مایه ها به تنهایی دارای معنی و جلوه ای خاص هستند. در مجموع مانند نت های موسیقی، نوایی دیگر سر می دهند و سخنی تازه دارند.
اینک اهم نقش های ترکمن را که نمادی از زندگی ساده ی ایلی، سنت ها و باورهای آن قوم، در روزگاران گذشته است به شرح زیر معرفی می کنیم.
ماری گل/ کوشک دابان
ماری گل که به «طرح ترکمن، طرح تکه و کوشک دابان / جای پای شتر» نیز شهرت دارد، نقشی سنتی و شاخص ترین فرش بین ترکمن هاست.
علت نام گذاری این نقش به کوشک دابان قداست شتر در بین ترکمن هاست تا آنجا که این مردم قدرشناس، آن حیوان پرطاقت و زحمت کش را جزء اولیا می دانند.
علت دیگر این که ترکمن های مسلمان شده (در قرن 5 ه ق) برای پرهیز از کراهت نقش جانداران، به چنین انتزاعی کشیده شده اند. بدین ترتیب، قداست حیوان را ارج نهاده، هم از فرامین دین خود، پیروی کرده، هم خواسته های دل خود را بر آورده است.
ماری گل با گره های نازک و زیبا بافته می شود و در اصل، هشت ضلعی تکرار شونده است با نقش مایه های هندسی (مستطیل، مربع، لوزی و ...) که در تمام حاشیه های قالی بافته می شود. یک طرح ساده ی رتیل مانند نیز از طرح های اصلی آن است. در ترکمنستان سرآغاز بسیاری از کتاب ها با نقش ماری گل مزین است زیرا که این نقش، نماد قوم ترکمن محسوب می شود. نوع بافت ماری گل با گره های متقارن و یک پود است و پرز آن معمولا ارتفاعی متوسط دارد.
قابسه گل/ قبسه گل
این نقش متعلق به طایفه جعفربای و ملهم از پرنده ای است که در سواحل دریای خزر زندگی می کند و در میان چهارپایان تخم می گذارد. ترکمن ها این پرنده را مورد احترام می دانند.
قابسه گل طرح سنتی فرش یموت است و معمولا به شکل لوزی در دو سر آن، بافته می شود و حاشیه ی آن را طرح های ساده ای از شاهین یا برگ درخت تشکیل می دهد.
فرش یموت از لحاظ کیفیت نست به فرش تکه در درجه ی پایین قرار دارد و لی از لحاظ قدرت طرح و رنگ آمیزی برتر است. معمولا با زمینه ای گوجه ای، زنگ زده، قرمز با ترکیب سفید، قهوه ای روشن و زرد بافته می شود.
نقشه قابسه گل تکراری و سرتاسری است. در تدوین نقش مایه های آن از دو چشم انسان، بینی و دهان، الهام گرفته شده است که به وسیله ی کثیر الاضلاعی ساده در زمینه ی فرش تکرار می شود.
طغر گل
طغر گل یا نقش عقاب متعلق به طایفه جعفربای است. این نقش، طغرل سلجوقی را تداعی می کند که در سال 432 ه ق بعد از پیروزی بر مسعود غزنوی وارد نیشابور شد در حالی که بر یک دست، عقابی دست آموز و در دست دیگر شمشیری عریان داشت. این طرح، علاوه بر طغرل و شجاعت های او، تصویر دشت بی کران را نیز تداعی می کند که محل جولان ترکمن های کوچ نشین بوده است.
طرح قابوس
اسن طرح در سال های اخیر ابداع شده و مخصوص قالیچه است، برگرفته ای آرامگاه قابوس ابن وشمگیر ملقب به شمس المعالی.
دستور بنای این آرامگاه در سال 397 ه ق / 375 ه ش صادر شد و در محل کنونی شهر گنبد کاووس بنا گردید.
آینه گل
این نقش را بیشتر ترکمن های یموت- طایفه جعفربای- در بافت خود به کار می برند.
درناق گل
این نقش به طایفه ی جعفربای از قبیله ی یموت تعلق دارد.
طرح درناق گل، کار استاد نیازی با الهام از کتاب مشکووا
گرمج گل
این نقش را با نام حصار گل نیز می شناسند و متعلق است به قبیله تکه. علت نام گذاری آن است که فرشینه های منقش به این گل را در اطراف جای چهارپایان می کشیدند.
گلین بارماق گل / انگشت عروس
نقش گلین بارماق بر حاشیه قالی و نیز و نواری منقش به کاروان شتران بافته می شود که خنچه های عروس را در مسیر زندگی آینده حمل می کند و در تلاطم همیشگی زندگی، زینت بخش اُی/ آلاچیق ترکمن است.
این نقش را به این علت گلین بارماق خوانده اند که نمادی از انگشت های تازه عروس به شمار می رود که در هنگام بافتن قالی زخمی شده است.
نقش قوچاق/ شاخ قوچ
نقش مایه این طرح را از شاخه قوچ گرفته اند که در بین مردم ترکمن نمادی از قدرت، نعمت و باروری بوده است.
زن و دختر ترکمن در بافتن این طرح، تخیلات خود را در تجسم مردی که چون قوچ، قوی، کوبنده، مقاوم، سریع، نجیب، وفادار و بارور سات یه کار می گیرد و در دندانه دندانه ی گره هایی که بر تارهای قالی می زند، مکنونات قلبی خود را جاودانه می سازد.
گل آیدی / آیت لیق
این نقش، گلی است مرکب از 9 گلبرگ و می تواند نمادی از 9 قبله ترکمن باشد که در آغاز تاریخ خود « تغوز اوغوز / 9 اغوز» خوانده می شدند.
تعبیر دیگر برای این نقش این است که عدد 9 نیز مثل عدد 7 در بین ترکمن ها عددی است مبارک و ترکمن ها روزهایی را که عدد 9 و 7 در آن باشد، مقدس می شمارند و کارهای مهم خود را در آن روزها انجام می دهند. مثل روزهای (9- 19- 29) یا روزهای (7- 17- 27).
این نقش، شاید نمادی نیز باشد از 9 ماه و 9 روز و 9 ساعت بارداری زن. بر این اساس که زنان نازا نقش گل آیدی را بر سر آستین و یقه ی لباس خود، سوزن دوزی می کردند؛ با این امید که بچه دار شوند. دختران نیز به اعتبار 9 گل این نقش، جهیزیه ی خود را به 9 بخش تقسیم می کردند. (ولی متاسفانه بر اساس نوآوری هایی تعداد آن را افزایش داده، به 12 نقش و گاهی به 24 نقش رسانیده اند.)
نقش گل آیدی پس از اسلام آوردن ترکمن ها در قرن 5 ه ق «آیت لیق» نامیده شد. آیت، اشاره است به آیه های قرآن کریم که در روزهای عزاداری برای آمرزش مرده می خوانند و لیق پسوند نسبت است در زبان ترکمنی.
اکنون نقش آیت لیق را به روی فرشی به نام پلاس می بافند و در هنگام حمل مرده به گورستان، آن را به روی متوفی پهن می کنند و با این عمل، امیدوار هستند که خداوند حرمت نام آیت لیق از گناهان شخص مرده بگذرد.
نقش خرچنگی
نقش مایه ی این طرح که در فرش های ترکمن دیده می شود به خرچنگ شبیه است و به شکل خطوط مستقیم هندسی جلوه می کند. نوشته اند که این نقش در زمان صفویه از قفقاز به ایران آوره شد.
نقش جرن گؤز / چشم آهو
این نقش در بین طوایف ترکمن رایج است و به شکل کثیر الاضلاعی در زمینه ی فرش تکرار می شود و در اغلب فرش های ترکمن به عنوان نقش مایه ای زیبا مورد استفاده قرار می گیرد.
طرح رتیل
طرحی است ساده و از طرح های اصلی در قالی تکه.
طرح آخال / تکه
اساس این طرح را گل های مربع چشم گاوی تشکیل می دهد که در سرتاسر متن و بعضا در حاشیه ی فرش می بافند. این طرح با خطوط شکسته ی هندسی است و عشایر ترکمن آنرا با نقشه های گوناگون می بافند.
طرح قاشقی
این طرح به شکل لوزی و زمینه ی فرش بافته می شود و ملهم از قاشق های چوبی ترکمن است.
طرح بشقابی
این طرح متعلق به قبیله یموت است و به شکل بشقاب با گل های 8 پر است. این نقش در نزد قالیباف های ترکمن به اشکال کوچکی اطلاق می شود که به اشکال دایره، مربع، مستطیل، بیضی و دارای کنگره است.
طرح آفتاب
این طرح را در کشور ترکمنستان می بافند و اقتباسی است از کتاب طرح ها و نقشه های قالی در آسیای مرکزی، تالیف مشکورا.
نقش عود سوزانی
این نقش قدمتی 5500 ساله دارد.
نقش خان قامچی
نقشی است از تازیانه که خان برای تاختن اسب به کار می برده است.
نقش آق سو
این نقش را با الهام از کانال دام داران پدید آورده اند.
طرح پای فیل
طرحی از فرش ترکمن است با زمینه ای قرمز و قهوه ای متمایل به قرمز و نقش یک سلسله کثیرالاضلاعی به نام نقش فیل. این طرح به صورت جا نمازی و گاهی بزرگ تر در ترکمن صحرای ایران و ترکمنستان بافته می شود.
طرح پای فیل با نقش مایه هندسی هشت گوش یا لوزی بافته می شود که با ایجاد تغییرات در تزیینات و رنگ آمیزی آن، نقش های مختلف فراهم می شود. در میان لوزی ها، نقش مایه گل و برگ درخت نیز مشاهده می شود. پرز این قالیچه ها معمولا از لحاظ ارتفاع متوسط است.
طرح پای فیل نوعی از طرح بخارا است که طرح ترکمن یا طرح ماری گل یا طرح تکه نیز خوانده می شود.
از دیگر نقش های قالی ترکمن می توان نقش های زیر را نام برد:
اصیل گل، جعفربای گل، کجاوه گل، آقایق، اوغان/ بافت تکه، ارساری، چهارقاب، شانه ای/ بافت عمومی، انسی گل، قزل آیاق، توینک، قؤش، پنجارا / پنجره.
منبع
نگاهی به فرهنگ مادی و معنوی ترکمن ها
گنبد دردی اعظمی راد
تصاویر نقش ها از سایت قالی ایران
زیور الات زنان و دختران ترکمن در >3<قسمت
استاد کاران طلا در روزگاران گذشته، انواع اشیاء (غلاف و دسته ی شمشیر، چاقو، تفنگ) را با سنگهای قیمتی تزیین می کردند اما کار اصلی آنها تولید زیور آلات زنانه بود با اشکال هندسی که نوعی از زنجیره ی ارتباطات را در ذهن بیننده القا می کند و با طبیعت اطرافشان، پیوندی دیرینه دارد. اصطلاح جواهر سازی اصطلاحی هنرمندانه است که از تخیل شاعرانه ی جواهر سازان سرچشمه می گیرد. بی جهت نیست که شاعران بزرگی چون مختومقلی و ذلیلی در ابتدای زندگی خود، جواهرسازی برجسته بودند و بعد با نام شاعرانی هنرمند به شهرت رسیدند.
یکی از ترانه های قدیمی ترکمن، این معنی را به روشنی بیان می کند و آن، اینکه:
« وقتی غازها در آسمان پرواز می کنند و هوای اطراف از بال زدن آنها به آهنگی دلنشین تبدیل می شود، چنان به نظر می رسد که دختران ترکمن با زیور آلات رنگارنگ خود، جولان می دهند.»
جواهر سازی و زیورآلات، همیشه جزء لاینفک زندگی مردم ترکمن بوده است و انواعی دارد که در پست های مختلف به معرفی بخشی از آنها خواهم پرداخت. در صورت داشتن تصویر زیورآلات، تصویرشان را هم قرار خواهم داد.
1- بیله زیک
دست بندی است دوقلو «جفتی» مخصوص زنان تکه. مجموعه طلاکاری نقره ای با نگین های قرمز از جنس عقیق به ارتفاع 15 سانتیمتر. این وسیله، دور مچ را می پوشاند اما دو سر آن، در بخش عمودی به هم نمی رسند.
2- گل یاقا
در واقع همان گل یقه است در دو بخش:
الف- بخش اصلی: که برای زینت زیر گلو و اتصال دو حلقه ی یقه ی پیراهن به کار می رود.
ب- بخش افشان: که در هنگام راه رفتن، از به هم خوردن آنها، صدایی دلنشین تولید می شود و آن ترانه ی قدیمی ترکمن را به خاطر می آورد که بین آهنگ پرواز غازها و این آهنگ تشابهی دیده می شود.
این وسیله تزیینی مخصوص زنان تکه است، مجموعه ای از طلا و نقره، مرصع به نگین های قرمز و آبی (عقیق و فیروزه)؛ با زنگوله هایی از جنس نقره در انتهای بخش افشان.
3- سام سوله
وسیله ای است برای زینت کلاه دختران؛ مخصوص ترکمن های ارثاری، متعلق به سال های 1880 – 1870 میلادی. مجموعه ای از طلا و نقره با نگین های قرمز (عقیق).
در انتهای آویزه های افشان این وسیله نیز زنگوله هایی از جنس نقره دیده می شود که از عوامل ایجاد آهنگ در هنگام بازی و راه رفتن است.
4- گِردنی
این وسیله در زبان فارسی گَردنی خوانده می شود و مرکب از دو بخش است.
الف بخش اصلی: که از گردن آویخته می شود و مرصع است به نگین های قرمز (عقیق).
ب: بخش زنجیری: که به صورت افشان به انتهای بخش اصلی متصل است. این بخش نیز مرصع به نگین هایی از جنس عقیق است؛ مضاف بر آن، در انتهای هر یک از زنجیرها، رنگوله هایی از جنس نقره دیده می شود که از عوامل ایجاد موسیقی در هنگام راه رفتن است.
قسمت دوم
انسه لیک
وسیله ایست تزیینی جهت پیراهن دختران ترکمن در قسمت پشت، به ارتفاع 30 سانتی متر. مجموعه ایست از طلا و نقره با نگین های قرمز از جنس عقیق با زنگوله هایی نقره ای در انتها که از عوامل تولید آهنگ در نگام حرکت است.
ساچ لیق
وسیله ای است تزیینی با آویزه هایی چسبیده به هم، برای تزیین موهای بافته ی دختران و زنان تکه. مجموعه ی طلا و نگین های قرمز (عقیق)، به ارتفاع 40 سانتی متر.
قیناچ اوجی
وسیله ای است تزیینی مخصوص زنان و دختران گوگلان (قرن 19). مجموعه ای است از طلا و نقره با نگین هایی از جنس عقیق به ارتفاع 25 سانتی متر. از این وسیله در موارد زیر استفاده می شد:
الف- از دو طرف « بوروک / کلاه دخترانه » آویخته می شد.
ب- از دو طرف سینه بر روی « دون / پیراهن تجملی » قلاب می شد.
قوشا آثیق
وسیله ایست برای گیسوان بافته ی زنان که به پشت سر می انداختند. (قرن 19و 20). این وسیله مرکب از چهار شاخه است.
الف- دو شاخه به شکل قلب که راس آنها به شکل سر قوچ تزیین شده است.
ب- زاییده ای در بین دو قلب که راس آن نیز به شکل سر قوچ است.
ج- پایه ای که قلب بر روی آن، نصب شده است.
د- بخش انتهایی که مجسمه ی سرنگون شده آدم های افسانه ای را به خاطر می آورد و نگین نصب شده بر آن، تک چشم بودن آن آدم های افسانه ای ار تجسم می بخشد.
این مجموعه ی تزیینی نیز همچون مجموعه های دیگر از جنس طلا و نقره با 10 نگین قرمز از جنس عقیق است و می تواند نمادی باشد از 10 قبیله ی اوغوز.
ثاچ قبه/ ثاچ باق
وسیله ایست برای گیسوی دوشیزگان که با آویزه ای از انتهای گیسوان بافته ی آنها آویخته می شود و چون شکل آن به قبه شبیه است، ثاچ قبه نامیده اند.
چکه لیق
آویزه ای است که به موازات شقیق ها از کلاه دختران (بوروک) آویخته می شود و مخصوص طایفه ی چودور است (قرن19). مجموعه ایست طلاکاری – نقره ای با نگین های قرمز از جنس عقیق. این وسیله مرکب از دو بخش است:
الف- بخش اصلی: که از جنس طلا و شبیه به انسان طراحی شده است با نگین هایی به رنگ قرمز از جنس عیقی.
ب: بخش پولک های زنجیره ای: که در انتهای زنجیرها، زنگوله هایی از جنس نقره دیده می شود. این بخش و زنگوله های آن، از عوامل ایجاد موسیقی هنگام راه رفتن است.
قنجیق
از این وسیله ی تزیینی به عنوان گل یقه استفاده می شد (قرن 20) و مرکب از سه بخش اصلی:
بخش اول: به شکل مربع که دو قطر آن، مفتولی از جنس طلا و مرصع به نگین های قرمز از جنس عقیق است.
بخش دوم: صفحه ایست از جنس طلا به شکل عدد که به دو ضلع پایینی بخش اول، وصل شده است، با 5 عدد نگین قرمز.
بخش سوم: زنگوله هایی از جنس طلا که با کمک زنجیره ی کوتاه به انتهای بخش دوم، وصل شده اند، خاصیت زنگوله ها تولید آهنگ نرم و ملایم در هنگام راه رفت است.
قولاق حلقه
گوشواری ایست مربوط به اوایل قرن 20، مخصوص زنان یموت، مجموعه ایست از طلا و نقره با نگین های قرمز.
قولاق حلقه انواعی دارد:
الف: آی لی حلقه: گوشواره ایست مدور با نقش هلال ماه و ستاره در درون آن با زمینه ای صاف.
ب- تؤمار چاقلی حلقه: گوشواره ای است با سطح برجسته.
ج- تؤرلی حلقه: شبیه نوع الف است؛ بدون زائده های اطراف آن.
در تصویر زیر زن ترکمن را با زیور آلات مشاهده می کنید.
قسمت سوم
بوکاو
وسیله ای ست برای تزیین روی سینه، مخصوص زنان تکه، مجموعه ای از طلا و نقره، مرصع به نگین های سرخ با آویزه هایی از جنس نقره که در انتهای هر یک از آویزهای زنجیره ای زنگوله هایی نیز دیده می شود که از عوامل ایجاد آهنگ در هنگام راه رفتن است.
اگمه
وسیله ای است برای تزیین کلاه دختران، مخصوص ترکمن های تکه، متعلق به قرن 19 میلادی.
تصویر زیر دختر ترکمن را که اگمه به سر گذاشته نشان می دهد.
قورثاقچه
وسیله ایست برای تزیین جلیقه ی کودکان که ترکمن ها قورثاقچه می گویند؛ مخصوص ترکمن های تکه و متعلق به نیمه دوم قرن 19. مجموعه ای است از طلا و نقره با نگین های قرمز. ریشه ی افشان این وسیله نیز مزین است به زنگوله های نقره ای که در هنگام بازی کودکان، آهنگ دلنشین ایجاد می کند.
چنگه
وسیله ایست تزیینی که به جامه ی زنان تکه قلاب می شود. متعلق به قرن 19 میلادی. مجمو عه ایست از طلا و نقره با نگین های قرمز، مرکب از دو بخش:
الف- بخش اصلی: که به شکل لوزی است.
ب- بخش افشان: که به صورت زنجیری از انتهای لوزی، آویزان است و در انتهای زنجیره های افشان آن نیز، زنگوله هایی از جنس نقره وجود دارد که از عوامل تولید آهنگ در هنگام راه رفتن است.
دوغاکومیش / نظر بند کودکان
دوغاکومیش نوعی قوطی از جنس طلا و نقره است که در داخل آن، دعای پیش گیری از چشم زخم می گذارند و با نخی از پیراهن کودکان یا از آستانه ی خانه می آویزند تا نظر بد نگیرد.
بزبند
زیوری است مدور و به شکل گل یقه که در میان آن، مهره ای رنگین قرار دارد و معمولا در بالای شانه های جامه ی کودکان یا بر بازوی او نصب می شود.
آچار باق
گردن بندی است از جنس نقره که بر روی سینه نصب می شود و نیز گلی در میان دارد. همه ی این قطعات با زنجیری از طلا و نقره به هم پیوند خورده اند.
اوزوق
همان النگو در نزد فارس هاست.
آق یای
وسیله ایست که از جنس نقره که در پشت جامه پسر بچه ها نصب می شود و به شکل کمان است.
قزل خوزا
قوطی زرینی است که با نخی به گردن آویخته می شود.
مونجق / منجوق
گردن بندی است که زنان و دوشیزگان، از گردن می آویختند تا روی سینه را زینت بدهد.
منبع: کتاب نگاهی به فرهنگ مادی و معنوی ترکمن ها
تالیف: گنبد دردی اعظمی راد
برگرفته> سایت بایراق
دانلود اهنگ نامه سن؟ شعر از مختومقلی فراغی
اصلا سنی گورمه میشم دلداریم
قمری می سن، بلبل می سن نامه سن
غمگین کونگلوم خیالینگدان آلداریم
باغ ایچینده ، گل گل می سن، نامه سن
آلتین می سن کوموش می سن، زر می سن
یا عرش می سن ، یا کرس می سن ، یر می سن
یا یاقوت منگ ، یا مرجن منگ ، در می سن
یا چراغ مینگ ، یا روشن منگ ، نامه سن
مختومقلی گچ نامیسدان ، عارینگدان
ال گوترگیل شو وفا سیز کارینگدان
جهان دولی ، سن غافل سن یارینگدان
می مست می سن ، یا شیدا منگ ، نامه سن
http://s2.picofile.com/file/7147979458/name_sen.mp3.html
دانلود اهنگ خواننده های ترکمنصحرا
(این ویدیو ورژن بازسازی شده 92 میباشد که ورژن اول آن سال 87 پخش شد!)
کوش دپدی
(این ویدئو یکی از فولکلورهای موسیقی قدیم ترکمنی میباشد.)
اثری از: طاهر فرخ زاد
باحضور: قربان محمد ارساری ، جمال قوبه ، صفا ارساری ، داوود کر ، اراز عبادنژاد و حلیم بردی قرنجیک
Music & Arrangement: Taher Farokh Zad
Download
- PLAY -
اراز عباد نژاد
آهنگ جدید و زیبای Türkmen Gözeli با صدای Araz Ebadnejad
شعر انه دیل به همراه دکلمه
" انه دیل " سروده ی منصور طبری
در ادامه مطلب ...
بازی محلی ترکمن
بازیهای بومی و محلی ترکمنها در عین سادگی جذابیت خاص خود را دارند که برای نسل امروزی تازگی و طراوت خاصی را به همراه داشته ودارد و با اجرای یکی از این بازیها فرد خودبخود برای اجرای بازیهای بعدی رغبت از خود نشان می دهداین نوع بازیها ممکن است در مناطق دیگر بنامهای دیگری خوانده شوند ، و یا در بعضی مناطق انواع دیگر بازیها باشند که در همین جا به تمام کسانیکه مشتاق و علاقمند به این نوع بازیها هستند می گوییم که ما دست نیاز بطرف شما دراز می کنیم تا با معرفی آنها این نوشته ناقص را کامل کرده و قدمی در راه اعتلاء این فرهنگ برداشته باشید.
●چند نوع بازی ترکمنی
▪ پلله م باشی ( چورله ن چورریگ اوینام کسسیر)
اهداف بازی: فرصت طلبی و تیز هوشی کسب مهارت جرات وشهامت ایجاد و تقویت حس مقاومت و پایداری تقویت حس همکاری و تعاون سرعت وچابکی تقویت عضلات بدن.تعدادبازیکنان از۱۲تا۳۰نفر.
درباره بازی: این بازی یکی ازپرآوازه ترین ومعروفترین بازیهای بومی ومحلی ترکمنهاست،این بازی که بیشتردرشبهای مهتابی و فرا رسیدن عیدسعیدفطر وقربان انجام می شودبخاطر جذابیت خاص ،این بازی ساعت هاطول می کشید وبازیکنان دو گروه درستیز وجدال شب را به صبح میرساندند چه بسا بدون اینکه گروهی بر گروهی دیگرتفوق وبرتری داشته باشند.دراین بازی ،بازیکن فرصت طلبی وتیز هوشی خود را به رخ دیگران میکشد،بازی به گونه أی است که اگربازیکنی ترس وواهمه داشته باشدمعمولا درکنار گوشه هامی ماندوجرات حمله کردن پیدا نمی کندوچه بسا ازگروه مخالف درلحظه ای که فرصت مناسب باشد او را از میدان بازی خارج می کنند. این بازی با همکاری ومشارکت بازیکنان دوگروه انجام می شود،گروهی حمله می کنندوگروهی دیگرسعی دارندازموضع خود دفاع کرده ومقاومت نمایند.در اینجاهر دو گروه نهایت همکاری وتعاون را به نمایش می گذارند.گروه حمله کننده به یاری وکمک یار خود آمده و سعی دارند بازیکن مدافع را اززمین خارج نمایند ، در حالیکه گروه مدافع نیز پشتیبان یار خودی است و از او حمایت میکنند.
نحوهٔ بازی: در این بازی بازیکنان قبل از هر چیزدو/۲ نفر را بعنوان خان ویا رهبر گروه انتخاب می کنندکه معمولا این دو نفر بانفوذترین وقوی ترین افراد هستند.سپس سایر بازیکنان دوبه دوکه از لحاظ جسمانی ومهارت دربازی یکسان هستندبه نقطه أی دورترازرهبران(خانها)رفته برای خود نامی مستعار انتخاب می نمایند، سپس نزد خانها آمده می گویند:
خاللای خاللای خانها: آلدیق،آلدیق بازیکنان: کیمه آی گره گ،کیمه گون
که خانها با گفتن نام یکی از آنها وی را انتخاب می کنند و بدین ترتیب سایر بازیکنان نیز به دو گروه تقسیم می شوند. در همین جا متذکر می شویم که در تمام بازیهای گروهی یار گیری وتقسیم به دو گروه با چنین روشی صورت می گیرد.بعد ازآن بازیکنان کفشهارا ازپا در آورده دریک محل جمع میکنندکه به آن جا((پلله))می گویند،بازیکنان مدافع در یک دایره فرضی قرار می گیرندکه مرکزآن کفشهاویا پله میباشدبازیکنان حمله کننده نیز دربیرون این دایره فرضی قراردارند.بازی باعلامت دادن یکی ازبازیکنان حمله کننده که درواقع هشداری است،درحالیکه دستش را بلند کرده میگوید:شو نامه؟ از گروه مدافع نیز که درواقع اعلام آمادگی است یکی جواب می دهد:سامان ! بعد از شنیدن کلمه سامان صدایی از تمام بازیکنان بلند میشود که می گویند:‘‘آرامئزدا قل یابان’’. بازی شروع میشود،بازیکنان داخل دایره فرضی (مدافعین)سعی دارندبه غیازدست ،پاویاهر عضو دیگر حمله کننده ها بزنندواو را از جریان بازی خارج نماینداز طرف دیگربازیکنان حمله کننده سعی دارند با عبور از وسط دو بازیکن و با کشیدن خط فرضی از بین دو بازیکن عبور کرده و او را از بازی خارج نمایند.
گاهی گروه مدافع ازطرف گروه حمله کننده چنان تحت فشار قرارمی گیردکه در لاک دفاعی محض فرو می رود وگروه حمله کننده باتقویت حمله خود وبا گرفتن پایی که بطرف او نشان رفته است،اورابر روی زمین میکشدواز بازیکنان خود می خواهدکه از بین بازیکنی که روی زمین کشیده می شودوسایر بازیکنان عبور کرده تااورا ازصحنه بازی خارج نمایند.این بازی همچنان ادامه پیدا میکندتا اینکه درنهایت ازهر گروهی که یک نفر باقی بماندبنام((چئرلئق))شناخته می شود،نقش این بازیکن خیلی مهم وحساس می باشد،چرا که بردن ویا واگذار کردن بازی به اوختم می شود.این بازیکن((چئرلئق))در((پلله))قرارمی گیردوسایر بازیکنان گروه مقابل پشت سر او هستندبه ((چئرلئق))اجازه داده می شودکه درحدود ده /۱۰قدم تاجایی که می تواندقدم رابزرگ می گیردوازبازیکنان فاصله گرفته وپا به فرار می گذارد،سایر بازیکنان گروه مقابل نیز بدنبال او هستند،((چئرلئق))تاجایی که نفس او اجازه میدهدوبا درنظر گرفتن اینکه مسافت طی شده رامی تواند برگرددازمحل بازی فاصله می گیردوسعی داردبازیکنان رادورزده وبه ((پلله))برگردد،اگر اودرانجام این کارموفق شود،گروه آنهابرنده است واگر هم دربین راه اورا با پا زدند ونتوانست بازیکنان رادور زده خود را به پلله برساند بازنده هستند.در این بازی واجرای نقش ((چئرلئق))بعضی از افراددربین مردم روستای خود شهرت کسب کرده اندکه یکی از آنها درروستای اجن سنگرلی شخصی بنام حاجی گوندوقدی سرداری می باشد،معروف است که وی حدود ۱۰/ده کیلومتربخاطر اجرای این نقش دویده است.
▪غوشاق آتدی
اهداف بازی: مقاومت همکاری وتعاون –تقویت عضلات بدن –سرعت وچابکی تعداد بازیکنان :۸ تا ۱۸نفر
درباره بازی: یکی از کهن ترین بازیهای بومی و محلی ترکمنها غوشاق آتدی نام دارد. زمانی که امکانات ورزشی و تفریحی در این منطقه مطرح نبوده مردم ترکمن این بازی را بعنوان یک سرگرمی وبازی دنبال می کردند.دراین بازی شالی رابه هم میریسندکه درزبان محلی آن راغوشاق می نامند، چنان سفت و محکم میشود که هرگاه تعلل وکم کاری کنی چنان بر پشتت فرود می آیدکه آه از نهاد آدمی بلند می شود.
طریقه بازی: در این بازی نیز بازیکنان به دو گروه مساوی تقسیم می شوند و دو نفر را بعنوان رهبر گروه و یا خان انتخاب مینمایند و نفرات دیگر دو به دو با انتخاب نامی مستعار نزد رهبران گروه برمی گردند و بدین ترتیب به دو گروه مساوی تقسیم می شوند. این دو گروه رو در رو در فاصله تقریبی ۲۰متری ازهمدیگر قرار می گیرند ، گروهی که غوشاق در دست آنهاست یکی ازافراد گروه خود را پشت سر حریف قرار می دهند و غوشاق را بطرف فردی که پشت سر گروه مخالف قرار دارد می اندازند. اگر غوشاق به دست او رسید در اولین اقدام شروع به زدن حریف میکند. حریف نیز سعی دارد خود را به گروه مخالف که در فاصله ۲۰متری آنها قراردارد برساند ،ا گر موفق به فرار شدند غوشاق را از آنها تحویل میگیرند و جای دو گروه عوض میشود و اگر هم موفق به فرار نشدند و یکی از اعضای گروه با غوشاق زده شد ، از محل ضربه خوردن تا محل گروه مخالف به آنهاسواری می دهند،این بازی همچنان ادامه پیدا می کند ودر نهایت در شماره های ۱۰یا ۲۰که بیشترین امتیاز را کسب کرده اند برنده بازی معلوم می شود.
------ای ترک گون -------------------
انسان ها با توجه به مقتضیات زمانی خود، نیاز به بازی و سرگرمی داشته اند و این نیازها در زمان های گذشته که از تلویزیون و رادیو خبری نبود بیشتر احساس میشد زمانی که همه چیز طبیعی و به طبیعت وابسته بود و به شدت احساس به سلامت جسمانی را در خود می دیدند شروع به ابداع بازی های مختلف، با توجه به محیط و عقاید خود می کردند.
هر کدام از بازی ها اهداف خاص خود را
دارند که کودک در آینده ای نه چندان دور با در زندگی خود با آنها روبرو
خواهد شد، دکتر رضا مهجور در کتاب روان شناسی بازی از قول آدلرمی می گوید:
« اطلاعاتی که کودک از طریق بازی بدست می آورد، نه تنها به زندگی حال او
بلکه به زندگی آینده او ارتباط می یابد. » بازی های بومی و محلی ترکمن ها
در عین سادگی جذابیت خاص خود را دارد که برای نسل امروزی تازگی و طراوت خاص
خود را دارد دراین قسمت به معرفی یکی از این بازی ها می پردازیم.
آی
ترک گون ترگ (آنقلیچ ، آلتین قلیچ): به معنی ماه را می خواهم، خورشید را می
خواهم، که به احتمال قوی نمادی از طبیعت پرستی ترکمن ها قبل از اسلام و
زمانی که مسلمان نشده بودند می تواند باشد.
اهداف بازی: انتخاب – نوع
دوستی - همکاری و تعاون - بهبود سرعت - استقامت و عکس العمل – چابکی - دقت و
هو شیاری - روحیه مشورت و تیز هوشی.
این بازی یکی از معتبرترین بازی
های بومی و محلی ترکمن ها می باشد. تعداد بازیکنان از 12تا22 نفر متغیر
است، بازیکنان به دو گروه تقسیم می شود که معمولا گروه ها به دختر و پسر
مجزا می شود.ولی هم دختر و پسر نیز میتواند باشد
نحوه بازی: بازیکنان به دو گروه تقسیم می شوند، سپس گروه ها بازی را با گفتن آی ترک گون ترک شروع میکنند، بدین گونه:
-آی ترک
.گون ترک
-بیزدن سیزا کم گرگ
.سایراپ دورن دیل گرگ
-دیل ایچنده کم گرگ
سپس از بین آنان یکی را انتخاب کرده و به نام، او را صدا کرده و می
گویند فلان کس را می خواهیم، فردی که انتخاب می شود به طرف گروه مقابل که
دستها را محکم زنجیر کرده اند حرکت کرده و سعی میکند با پاره کردن زنجیر
یکی از بازیکنان آنان را به تیم خود اضافه کند. از طرف دیگربازیکنان تیم
مقابل با محکم کردن زنجیر دستها سعی دارند از پاره شدن زنجیر جلوگیری کنند و
آن بازیکن را برای تیم خود نگه دارند، بازی همینگونه ادامه پیدا میکند تا
در نهایت تعداد یکی از دو گروه به حداقل ممکن برسد که ادامه بازی با آنان
تعداد ممکن نباشد، بنا براین گروه پرجمعیت برنده حساب می شود.
آهنگ آی ترگ -طاهر آتابای
پ.ن: ۱- ترکمن ها برای مظاهر طبیعت , همچون ماه و خورشید احترام خاصی قایل بودند و حتی نام فرزندانشان را از عناصر طبیعت میگرفتند . مثل : آی لر .آی لاله .آی تکین. آی ناز و گون آی-آی هان و...
۲-این بازی امروزه در عروسی ها -هنگامی که کاروان عروس به طرف منزل داماد حرکت میکند-درمحلی می ایستد تا عروس ،داماد آخرین ناگفته های خود را باهم درمیان بگذارند-توسط همراهان اجرا می شود.
آلتی قویون باش گچی
آلتی قویون باش گچی/ شش گوسفند و پنج بز
از مهمترین ترانه های بازی ،آلتی قویون بأش گچی، که دختران آن را به گونه زیر می خوانند
قایرادان گلدی بأش گچی ......هانی مونونگ إرکه جی
إرکه جی داغا گیتدی......... های هایلادیم گلمه دی
چیگیت بردیم اییمه دی........ چیگیدیم تاتا بردی
تات مانگا قانات بردی......... قاناتجیغیم قریلدی ،سویری یوپگه دوزولدی
معنی :
از شمال پنج بز می آید. پس قوچ اش کجاست ؟
قوچ اش به کوه رفته است.هرای زدم نیامد.دانه دادم نخورد.
دانه را به تات دادم و او بال و پر به ن داد.بالم شکست و به ریسمان
درازی کشیده شد.
آق اش + سویت قاز آ سویت قازن
"آق آش" از آیین های مرسوم بین ترکمن هاست که پیشینه ای به قدمت اسلام داشته و در بسیاری از مناطق ترکمن نشین گلستان همچنان رواج داد.این آیین نشانه عشق و ارادت قوم ترکمن به پیامبر اکرم (ص) است که در ایام ربیع الاول در مناطق ترکمن نشین اجرا می شود.آیین آق آش و یا آق قوین، از بهترین و متداول ترین آیین های سورانی رایج در بین ترکمن هاست و در واقع جشن 63 سالگی و جشن هم سن شدن با طول عمر مبارک حضرت محمد (ص) است و شاید در بین هیچ یک از فرقه های اسلامی وجود نداشته باشد.این آیین دینی، سال های سال است که در بین تمامی ترکمن های جهان مرسوم و متداول است و در بین برخی از افراد طایفه های ترکمن، مثل جعفربای و ساحل نشینان دریای خزر، با نام آق آش و در بین برخی دیگر مثل آتابای و گوگلان، با نام آق قوین، معروف و مرسوم است.این جشن که نمادی از رفتار شایسته و فاصله گرفتن از تیرگی ها و بدی هاست در گذشته همراه با مراسمهای خاصی اجرا می شد و مردان ترکمن که به آق آش نائل می شدند، با ذبح گوسفندی سفید ولیمه می دادند و غذاهایی به رنگ سفید طبخ می کردند. جشن آق آش یا آق قوین از جشنهایی است که بین اقوام ترکمن از دیرباز تاکنون رایج بوده است. آق قوین به معنای گوسفند سفید بوده و به آن معناست که برای قربانی کردن و ذبح از گوسفند سفید استفاده می شد. گرفتن این جشن نوعی خوش یمن و خوش صواب محسوب می شد و علت برگزاری این جشن را باید در فرهنگ ترکمن جستجو کرد. محتوا و شکل برگزاری آیین در همه جا یکی است و فرقی با هم ندارند، بنابراین این آیین اسلامی در نزد همه ترکمن ها با قداست و احترام خاص همراه است. براساس این مراسم، هر فرد ترکمن، اعم از مرد و یا زن، در طول عمر خود همیشه آرزو می کند و دعا می کند که طول عمرش با طول عمر مبارک رسول الله برابر شود، یعنی سنش به 63 سالگی برسد و آن وقت او بتواند آیین آق قوین را برگزار کند. این مسئله نشان دهنده ارادت خاص ترکمن ها به دین محمدی(ص) و شخص رسول الله است، که به عنوان پیامبر برحق خدا مورد ستایش قرار می گیرد.آیین آق آش یا جشن 63 سالگی یکی از مراسم مربوط با پیامبر(ص) است و هر ترکمن وقتی 63 ساله می شود به افتخار 63 سال زندگی پر ارج و با عزت پیامبر اکرم (ص) جشن بر پا می کند. در این مراسم، ریش سفید ها، آخوند ها، طلبه ها و اقوام دور و نزدیک، دعوت می شوند
دانلود مستند آیین آق آش
لینک دانلود با حجم 110 مگابایت
http://www.bayragh.ir/video/agh_ash%5bBayragh.ir%5d.wmv
-
مراسم سویت قازان
- ترکمن ها در مراسم سویت قازان به رهبری آخوند یا طلبه ی محل به دو گروه می شدند و بعد از نماز عشا بر در خانه ها می رفتند و اشعاری مبنی بر طلب باران به شرح زیر و با آواز می خواندند:
گروه اول
سویت قازانا، سویت قازان
سویت قازانا، نا گرگ؟
گروه دوم
قایمقلی جا، سویی گرگ
چیقیم چیقیم، بیز گرگ
ایگنه اوجی، تیز گرگ
گروه اول
آش بیشردیم، دوشیردیم
ایمه دینگ دا، سویت قازان!
بوقچا دوکوب، دون بیچدیم
گیمه دینگ دا، سویت قازان
یاوشان ییغیب یول آچدیم
گلمه دینگ دا، سویت قازان
گروه دوم
قوتور اوغشوق گتیردیم
ساغالتماثانگ، گیت مارین
قاتی تاغار گتیردیم
دولدیر ماثانگ گیت مارین
بیراشه جیک، گتیردیم
دوییر ماثانگ، گیت مارین
بیر هالتاجیق، گتیردیم
دولدیر ماثانگ، گیت مارین
گروه اول
قُت قُتی نی گوردینگمی
قُتا سلام بردینگمی
شو آی دوغندان باری
یاغین قاراثینی گوردینگمی
ترجمه
گروه اول
دیگ شیر، ای دیگ شیر
دیگ شیر از ما چه می خواهد؟
گروه دوم
دیگ شیر، سرشیر می خواهد
چند قواره کرباس می خواهد
سوزنی نوک تیز می خواهد
گروه اول
غذا پختم و سرو کردم
اما تو چیزی نخوردی، ای دیگ شیر
از بقچه ام جامه ای فاخر دوختم
نپوشیدی، ای دیگ شیر
بوته های آویشن را از گذرگاهت برداشتم
اما تو نیامدی، ای دیگ شیر
گروه دوم
شتری آورده ام، آلوده به گر
اگر شفایش ندهی، نمی روم
ظرفی چوبین آورده ام
اگر پر نکنی نخواهم رفت
کره خری آورده ام
اگر سیرش نکنی نخواهم رفت
کیسه ای کوچک آورده ام
اگر پر نکنی نخواهم رفت
گروه اول
(ای سویت قازان) آیا قُت را دیدی؟
آیا به قُت سلام گفتی؟
آیا در ماهی که گذشت
نشانی از باران دیدی؟
در این مرحله، هر دو گروه «آل لاو» می گویند که مخفف «الله هو» است و صاحب خانه با پاشیدن آب به روی کسی که وظیفه ی جمع آوری نذرها را دارد و «اِشک / خر» خوانده می شود، با دادن مقداری پول یا غذا نذر خود را ادا می کند.
کاربرد واژه ی اشک برای کسی که نذورات را جمع آوری می کند شاید بدان جهت باشد که در روزگارانی دور، به علت فراوانی نذری ها از «اِشک / خر» استفاده می کردند، اینک این وظیفه را جوانی بر عهده دارد که خورجینی بر دوش خود انداخته است.
شعر سویت قازان و مراسم آن، حشره ی کفشدوزک را تداعی می کند که ترکمن ها به آن سویت قازان می گویند و کودکان ترکمن با دیدن این حشره می خوانند:
سویت قازانا، سویت قازان
اوقارا گیتر، سویت برایین
قایماق برایین، آش برایین
بیز برایین، نامه ثویثنگ تیز برایین
ترجمه
ای سویت قازان
ظرف بیاور، شیر بدهم
سرشیر بدهم، غذا بدهم
کرباس بدهم، هر چه بخواهی فورا می دهم.
امروزه به علت بالا رفتن سطح آگاهی مردم و تحصیلات در سطوح مختلف تا دانشگاه، دیگر اعتقادات و باورهای غلط جز در نزد افرادی انگشت شمار، آن هم عامی و بی سواد، جایگاهی در بین مردم ترکمن ندارد. هرچه هست اتکال به خداوند یگانه و پیروی از دستورات مذهبی کسانی است که با آیات الهی آشنا هستند و مردم را به پیروی از دستورات دین مبین اسلام دعوت می کنند از جمله این افراد آخوندها، ملاها، ایشان ها، اولادها و ... هستند.
منبع
سیری در تاریخ سیاسی و اجتماعی ترکمن ها- امین الله گلی
نگاهی به فرهنگ مادی و معنوی ترکمن ها- گنبد دردی اعظمی راد
مراسم عروسی ترکمن ها
مراسم عروسي تركمنها پر از ويژگيهاست و جذابيتهاي بسياري
دارد. عروسي ها در ميان تركمنها به مدت 3 يا 4 روز به طول مي انجامد . پس
از آنكه خانواده داماد دختري را پسنديده باشند ع مادر و گلجه (زن برادر)
داماد به خانه عروس رفته خواستگاري مي كنند .
خانواده عروس پس از تحقيق
درباره داماد و خانواده آن جواب را مي دهند اگر جواب مثبت باشد خانواده
داماد با شيريني و شكلات به خانه عروس مي آيند.
در شب قدر در ماه رمضان
خانواده داماد و فاميلهايشان با شيريني و آجيل و كادوئي براي عروس به خانه
آنها آمده جشن و سروري بر پا مي كنند .
در عيد قربان نبز گردن و سينه
گوسفند را به شكل مثلثي در مي اورند كه به آن «دوش» مي گويند . طرف داماد
اين گوشت را با تزئين و در كنار گوشت كادوئي متنوعي براي عروس خريده آنها
را به خانه عروس مي برند .
اگر خانواده داماد بخواهند مي توانند مراسم
نامزدي را در يكي از روزها با جشن شب قدر و روز عيد قربان برگزار مي كنند ،
اگر چنين نباشد ، مادر داماد به خانه عروس آمده روزي را براي مراسم نامزدي
مشخصمي كند.
عروسي تركمنها چندين مرحله دارد كه عبارتند از ك
1- قودا بولماق
2- پذيرائي
3- مصائب(مصاحب)
4- عروس كشي
5- اوجه
6- اللش درمه
7- قايتارمق
قودا بولماق
يك
روز قبل از عروسي همه خويشاوندان داماد با ريش سفيدان محل به خانه عروس مي
روند. در اين روز ريش سفيدان با پدر عروس صحبت مي كنند و در ميزان مهريه
به توافق مي رسند.
زنها نانهاي مخصوصي به نام قاتلمه و اكمك كه قاتلمه
ضخيم و اكمك نازك است ، مي پزند و به خانه عروس مي برند در اين روز طلاهاي
زيادي نيز به عروس كادو مي دهند و جشن بزرگي برپا مي كنند.
پذيرائي (مراسم اختصاصی عروس)
فرداي روز قودابولماق ، عروس با دوستان و آشنايان خود جشني را بر پا مي كنند كه در آن خويشان داماد نيز حضور دارند.
مصائب (مصاحب)
در
شب همان روز پذيرائي ، داماد با دوستان و هم سالان خود جشني را برپا مي
كند.این مراسم در واقع اصلی ترین قسمت یک عروسی در ترکمن صحرا است که
میهمانان مختلف در آن حضور دارند.و با شام از میمانان پذیرایی می شود.بعد
از مراسم شام معمولا" مراسم رقص و آواز و یا کانسرت بخشی(موسیقی سنتی ترکمن
صحرا) اجرا می گردد.برنامه کانسرت و یا برنامه های جایگزین آن تا پاسی از
شب ادامه دارد.در بعضی مراسمها هم بجای رقص و آواز و یا بخشی مراسم دینی
مولود خوانی و مسابقه قرآن برگزار می گردد.
عروس كشي
صبح فرداي مصاحب در جلوي خانه داماد ماشينهاي عروس و داماد را تزئين مي كنند ، ماشينها بوق زنان به طرف خانه عروس مي روند .
عروس با ينگه ها منتظر نشسته است ، سپس گلجه (زن برادر) داماد با گلجه عروس چاشو (نوعي روسري مخصوص قرمز رنگ كه عروس بايد قبل از سوار شدن به ماشين آن را بر سر بگذارد) را به يكديگر پرت مي كنند و دعواي ساختگي را راه مي اندازند در اين دعواي ساختگي گلجه داماد و گلجه عروس نام پدر و پدربزرگ عروس و داماد را معرفي مي كنند ع سپس گلجه داماد چاشو را گرفته بر سر عروس مي گذارد و عروس با دوستان و فاميلان نزديك خود سوار كجاوه مي شود.
البته بايد ذكر شود كه كجاوه عروس و داماد جدا است و داماد نيز با دوستان خود سوار مي شود . مادر عروس بر روي دو ماشين كجاوه آرد مي ريزد به نشانه اينكه سفيد بخت شوند . كجاوه بوق زنان به طرف خانه داماد حركت مي كند در راه از جلوي هر خانه كه مي گذرد اهالي آن خانه خوشبختي عروس و داماد را آرزو مي كنند .
وقتي كه عروس را به خانه داماد مي آورند با ينگه هايش در يك اتاق مي نشينند و همسايه هاي داماد به ديدن عروس مي ايند.
«در
ضمن براي عروس و داماد قلب گوسفندي را كباب كرده و به دو نيم تقسيم مي
كنند . و نصف ان را به عروس و نصف ديگر را به داماد مي دهند تا بخورد به
اين اميد كه قلب و دل انها با هم باشد و هيچكس حق خوردن از اين كباب را
ندارد.»
اوجه
زنان فاميل غذائي به نام چگدرمه (پلو قرمز رنگ شبيه
استانبولي) درست مي كنند و براي عروس و داماد در ظرفهاي جدا مي ريزند ،
عروس و داماد بايد هر كدام از ظرفهاي يكديگر بخورند ، و بعد پيشاني بند
پارچه اي و دايره شكلي به نام «آل لانقي» بر سر عروس مي گذارند.
اللش درمه
قبل
از غروب افتاب دست عروس و داماد را در دست يكديگر گذاشته ، زنان براي
خوشبختي آنان شعر زير را مي خوانند كه در واقع تعيين خط مشي آينده آنها
است.
آلا جا كوينگ گيدرمه آرپا چوروك ايدرمه
ساغ الي ساري ياغدا سول الي سوق اوندا
آغز لا قاپدرمه توي نيق لا دپدرمه
چاير كمين چرماشادينگ مل لر كمين اورنا شادينگ
يوزدان يوزدان يوي درادينگ يوزليگ كوينگ گيدراينگ
آل يانقاقدان آفشادينگ آلا يورغان دفشادينگ
آي يوزليني سنگا تافشرديم سني سني خدايه تافشرديم
ترجمه:
پيراهن
بد مپوشان ، نان جو مخوران ، دست راستش در روغن زرد ، دست چپش در آرد
بگذار (كنايه از ثروت). نگذار كسي او را نيش بزند ع مثل يونجه به هم بچسبيد
مثل درخت مو قبه هم بچسبيد . پولهاي زيادي خرج كند ع پيراهن گرانبها برايش
بخر ، از لبهاي سرخش بوسه بگير .
ماه رو را به تو سپردم ، تو را به خدا.
و سه بار اين شعر را تكرار مي كنند در وسط هر بار دوستان داماد او را مي برند و بر مي گردانند .
بعد
مراسم «چاي» است به اين معني كه داماد و دوستان نزديكش به اتاقي كه عروس
در آن نشسته مي روند و از دست تازه عروس چاي مي نوشند و هر كدام هديه اي مي
دهند . فلسفه اين چاي خوردن به اين علت است كه چون نو عروس و داماد همديگر
را قبلاً نديده بودند اين افراد و دوستان باعث باز شدن سر صحبت و حرف زدن
عروس و داماد مي شوند . از طرف ديگر در خانه مادر داماد بين قوم و خويش
«سويجلك هالتا» يعني كيسه هاي كوچكي كه شيريني و نقل و سكه در ان است و
معمولاً عروس با خود مي آورد تقسيم مي شود و معمولاً 30 الي 40 تا است .
قايتارمق
فرداي روز عروس كشي عروس را به خانه خودشان بر مي گردانند. و به مدت يك شب در خانه خودشان مي ماند. كه به زبان محلي (قايتارمق) مي گويند و فرداي همان روز مادر يا خواهر داماد به دنبال عروس مي ايند و او را مي برند.
مراسم الشدیرمه
اللشدیرمه | |
آلاجا کوينگ گيديرما |
آرفا چورگ ايديرما |
آغيزلا قابديرما |
توينيقلا دبديرما |
يوزوني گوزلاب اوتيرسين |
الينا ساناب گترسين |
مکه بيلن آيلاسين |
اگين باشين شايلاسين |
مدام گولوب گوزله سين |
شيرين شيرين سوزله سين |
اويوندا بال قايناسين |
دويوينگ دا اوغول اويناسين |
صانقينگ اون بولسين |
اسکناسينگ کان بولسين |
آغزي ديلي بير بولسن |
يورگي سودن در بولسين |
قاين اتاسي گلندا |
مسگه ياغين دان قويسين |
قاين انه سي گلندا |
محبتندن دويسين |
يگيت ايشلاب گترسن |
گلين يرينا يترسين |
سين ادمانا گلن لر |
اقزني آچيپ اوترسن |
بازار بازار بارماسين |
بولور بولمز آلماسين |
کووش جيگينگي شيرفيلداديب |
اووا گزن بولماسين |
يالي جيقينگي اولفيل لديب |
گپ گزديرن بولماسين |
مانگله ی ساچيني سلفل لدب |
کينه توتيان بولمسين |
ياشايش دا مس بولما |
کاس لر بيلن نحث بولما |
سايلا ياخشي ياماني |
هر کم بلن دوست بولما |
اويکن بولما باغير بول |
گلين لردان آغير بول |
داوان بولما آيه بول |
ايل ايچيندا مايه بول |
آقجا شکر سچرسينگ |
غمگين گونينگي آچارسنگ |
اوز يارينگي گورنگدا |
کپتر بولوب اوچارسنيگ |
بويگيت بابا بولسين |
گلين هم ماما بولسين |
بونلاردان اونيپ اوسن |
اوزي بير اووا بولسين |
ارتي تورياندان بولسين |
طهرت قلياندان بولسين |
عليم يانق قاين انانگ |
گووني گورياندان بولسين |
داقينانينگ آسيق بولسين |
دشمانلرن باسيق بولسين |
زليخانينگ بختندان |
سليمانيگ تختندن |
جمعيتي اويشرديگ |
آق کجاوه سيشرديک |
آينگ اون دوردي گوني |
بيري بيرنا قاوشيرديق |
گليني ييگيدا تابشبردیق |
يگيدي الله تابشبردیق |
مذهب، اعتقادات، باورها
جنبه عمومی احترام به قوه طبیعی آتش پیش از همه در ممنوعیت اعمالی بروز کرد که در آن ها برخورد با آتش توهین آمیز تلقی می شد. برای مثال تف کردن به آتش حرام است و این در مورد خرمن آتش افروخته، اجاق خانگی و تنور صدق می کند. کسی که مرتکب چنین عملی شود، بنا بر اعتقاد، بدبختی به او روی خواهد آورد. در فولکلور ترکمنی اصطلاحی که برای نسل های قدیمی تر کاملا آشناست یعنی "اوُت اورز" (آتش نورانی) و در صرب المثل عـــامـیـانـه " اوُت آستیندا بلا قالماز" (زیر آتش بلا نمی ماند) بروشنی این تصورات را نشان می دهد.
در میان طوایف گوناگون آداب و رسوم مختلفی نسبت به آتش وجود داشته است. مثلا در نزد گوکلان های قارری قالا این نظر وجود داشته است که اگر شراره ای از آتش بطور اتفاقی بروی لباس کسی می افتاد و آن را می سوزاند می گفتند که جای پریشانی نیست. و یا در بین ترکمن های یمرلی چنین اعتقادی وجود داشته است که اگر کسی ظرف را با آب در آتش بیندازد، لازم است که در آنجا کمی آرد ریخته شود. (سمبل خون بها دادن)
در گذشته نه چندان دور در نزد ترکمن های یموت غربی جائی که دامپروری وجود داشت، آتش نقش بزرگی را ایفا می کرد. بدین گونه که اُبه بهنگام کوچ ییلاق یا قشلاق به منظور تمییز کردن، خرمن بزرگی از آتش برمی افروختند و مردم با جل وپلاس خود در حالی که حیوانات را می راندند، از میان آتش می گذشتند. پس از پایان مراسم معمولا خرمن های آتش را به یکدیگر متصل می ساختند تا مفری برای ارواح شریر و پلید باقی نماند تا آنها نتوانند ایشان را تا محل جدید دنبال کنند.
مثال دیگر حاکی از آن است که هر چهارشنبه، آتشی را برمی افروختند و در آن برای خلاصی از شر اجنه و ارواح شاخ و نمک و چیزهای دیگر می انداختند.
طبق اسناد جمع اوری شده نژادشناسی، پرش از روی آتش در بین همه قبایل ترکمن از دیر باز رایج بوده است. اجرای این مراسم در ماه های "مه رد" و "صافار" وآخرین چهارشنبه سال کهنه اجرا می شده است. پرش از روی آتش در بین طوایف مختلف اصطلاحات متفاوتی داشته است. تکه ها آن را شامان اُوت، یموت های تاختینی، ساریق ها، ساری لی و قارا داشلی آن را شامار اُِوت، گوکلان ها و یمرلی ها آن را شامباز اُوت می نامیدند.
مراسم پرش از روی آتش طبق راویان اخبار به معنای پاکیزگی از همه آلودگی هائی که در طول سال در انسان جمع شده ، بوده است. در قرن نوزدهم در مراسم پرش آتش همه اهالی اُبه به جز سالمندان و شخصیت های روحانی قبیله شرکت می کردند. در مراسم ابتدا مردان، سپس زنان و بالاخره نوجوانان از روی آتش می پریدند. در حالی که در اطراف خرمن آتش می چرخیدند، رو به آتش چنین می خواندند:
شامان اُوت،
بولدیم شات.
پارلاپ اوستینگدن گچدیم،
زارلاپ گؤنامی دؤکدیم.
حایر قیلسن ایشیمی،
غوراپ ساقلا داشیمی.
پرش بر روی آتش در سمت هایی از جنوب به شمال و از شرق به غرب انجام می گرفت. خوش گلدی بختیارف در یادداشتی با عنوان "بقایای نسل آتش در نزد ترکمن ها" توصیف زیبائی از مراسم پرش بر روی آتش در اسنقلی در بهار 1922 بدست می دهد. طبق نوشته وی وقتی خورشید غروب می کرد خرمن های آتش پدیدار می شدند و زنان در حالی که کودکان را در آغوش خویش داشتند با فریاد شادی از روی آتش می پریدند.
در گذشته مراسم شکستن ظروف قدیمی به هنگام پرش از روی آتش و انداختن آن در آتش وجود داشته است.
اعتقادات و مراسم مربوط به آتش در میان ترکمن ها به دوران پیش از اسلام باز می گردد، هر چند برخی از سنت های مربوط، رنگ و روی اسلامی به خود گرفته است، معذلک یکی از درخشان ترین بازمانده های دوران گذشته است.
منبع
برگفته از کتاب: تحقیقاتی در مورد نژاد شناسی ترکمن ها، (آکادمی علوم ترکمنستان- انستیتوی تاریخ، باستان شناسی و نژادشناسی)
بابا کلته
حیوانات در باورهای عامیانه ترکمن
روایت های افسانه واری که درباره پیدایش حیوانات و یا خصایش آنها در میان عوام رایج است گاه رنگ و صیغه ای مذهبی به خود می گیرند. به عنوان مثال پیدایش کرم از چوب های کشتی حضرت نوح.
ترکمن ها از کشتن برخی حیوانات (همچون جغد و ...) می پرهیزند، زیرا بر اساس روایت های افسانه وار بر این باورند که این حیوانات از انسان پدید آمده اند. به طور مثال در پندار آنها، جغد شاهزاده جوانی بوده که با جادو به شکل پرنده در آمده است و ...
در اینجا به بیان چند حکایت افسانه وار درباره پیدایش حیوانات و نیز ویژگی های آنان می پردازیم.
پرستو ( قارلاواچ)
در زمان های بسیار کهن، زن و شوهری با یک دختر و یک پسر به خوشی زندگی می کردند و از قضا زندگی خوش آنها چندان دوام نیافت و مادر بچه ها در گذشت. پدر با زنی دیگر ازدواج کرد. نامادری شریر چشم دیدن این بچه ها را نداشت. او در هنگام بارداری هر روز از شوهرش یک خوردنی درخواست می کرد. تا این که روزی از او تقاضا کرد که پسرش را ذبح کرده، خوراک او قرار دهد. پدر بی رحم نیز در غیاب دخترش چنین کرد.
وقتی دختر به خانه برگشت، اندام و اعضای برادر کوچکش را در داخل دیگ جوشان دید و گریه و ضجه راه انداخت. در این حین چشم او به پرنده ای افتاد که از داخل دیگ به هوا برخاست و چرخی در اتاق زد و گفت:
کافر آتام اولدورمیش
اؤوی اِنم بیشیرمیش
بی بی جیگیم آغلامیش
منده بولدوم قارلاواچ
« پدر کافرم مرا کشته
و نامادریم پخته است
و من با گریه خواهر عزیزم
به پرستویی تبدیل شدم»
و از اتاق بیرون پرید.
در میان ترکمن ها پرستو نیز حرمتی ویژه دارد و هیچ گاه شکار نمی شود، زیرا آن را در اصل پسر بچه ای یتیم و مظلوم می دانند.
کرم (قورچوق)
می گویند حضرت نوح (ع) از هر نوع حیوانی یک جفت در کشتی اش گرد آورد. الّا کرم که از یاد او رفته بود. به امر خداوند چند کرم از چوب کشتی پدید آمدند. اما قسمتی از چوب کشتی که آنها از آن خارج شده بودند به صورت سوراخی باقی ماند و آب از آن به داخل کشتی نفوذ کرد. حضرت نوح خواست که یکی از حیونات به طور داوطلب مسئولیت جلوگیری از نفوذ آب را به کشتی بر عهده بگیرد. مار از آن میان گفت: من روی سوراخ چنبره می زنم و آن را با دمم مسدود می کنم، به شرط اینکه خوراکی را که می خواهم برایم فراهم کنید.
پس از قبولاندن شرایطش، مار به انجام وظیفه اش پرداخت و پشه را مامور کرد که بگردد و لذیذ ترین گوشت موجود را شناسایی کند. پشه از گوشت تمامی حیوانات و نیز انسان چشید و به این نتیجه رسید که گوشت انسان خوشمزه ترین گوشت هاست.
پرستوی مهربان پشه را دید که به سوی مار می شتافت و از او ماوقع را جویا شد. پرستو که خود از انسان نشأت یافته بود، تصمیم گرفت که از رسیدن این خبر به مار جلوگیری نماید. بنابراین رو به پشه کرد و گفت: «مرحبا بر این ذائقه! زبانت را در بیاور تا بوسه ای بر آن بزنم.»
وقتی پشه زبانش را در آورد. پرستو با منقارش آن را از بیخ کند. پشه بیچاره وز وز کنان پیش مار رفت، اما مار از حرکات و اشارات او چیزی نفهمید. در این اثنا پرستو سر رسید و رو به مار گفت: « پشه می خواهد بگوید که خاک خوشمزه تر از همه چیز است.»
پشه اشاره ای به زبان خود و نیز پرستو کرد و به مار فهماند که پرستو او را لال کرده است. مار خشمگین از این کار پرستو، جست و دم پرستو را به دهان گرفت. پرستو در صدد فرار برآمد اما قسمت میانی دُمش در دهان مار ماند.
از آن روز به بعد دم پرستو به صورت دو شاخه و قیچی وار درآمد. پشه نیز از آن به بعد وز وز کنان گوشت تن جانداران مختلف را چشید و مار خاک خواری کرد. کرم ها که از چوب نشأت گرفته بودند، همواره در میان چوب ها زندگی می کنند و از جمله آفات چوب شناخته شده اند.
شهروز آق آتابای
فرهمند آق آتابای
اعتقادات دینی ترکمن ها قبل از اسلام
ترکمن ها تا ظهور اسلام در سرزمین آنها، متاثر از تفکرات اجتماعی و دینی ماوراء النهر نظیر بودایی، مانویت و در بعضی مناطق تفکرات شمنی (طبیعت پرستی و اعتقاد به آسمان) بودند و مظاهر طبیعت و آسمان و زمین و آب را مورد تقدس قرار می دادند. تقدس تنگری (خدای آسمان) از اعتقادات خیلی قدیمی آنها حکایت می کند. آسمان یکی از عناصر مقدس محسوب می شد که علت آن را در ریزش باران و به دنبال آن سرسبزی و آبادانی می دانستند و برای آن مراسم سویت قازان را اجرا می کردند.
نخستین سیاحی که از مراسم دینی ترکمن ها (اغوزها) سخنی به میان آورد، احمد بن فضلان می باشد. وی در سال 309 هجری از بغداد جهت گسترش اسلام در بین ترک ها و اسلاوها به سرزمین ماوراء النهر و خوارزم می آید. ابن فضلان می نویسد:
« در جرجانیه (اورگنج را جرجانیه هم گفته اند)، هر کسی بخواهد هدیه ای به دوستش تقدیم کند می گوید: نزد ما بیا با هم صحبت کنیم من آتش خوبی در خانه دارم.»
احترام داشتن آتش در بین تمامی اقوام از جمله ترکمن ها رایج بوده است. در ضمن مسافرت وی از جرجانیه به سمت سرزمین غزها در راه هوا خیلی سرد و سرمای آن غیر قابل تحمل بود، در این موقع یکی از یاران وی رو به ابن فضلان کرده می گوید: « خدای تو از ما چه می خواهد؟ او دارد ما را از سرما می کشد». ابن فضلان می گوید: «می خواهد شما لا اله الا الله بگویید»، آنگاه وی خندید و گفت: «اگر می دانستیم چنین می کردیم.»
در ماه ذیقعده سال 309 هجری ابن فضلان نزد غزها بود، « اینان به اسلام ایمان ندارند و بزرگان خود را ارباب می خوانند وقتی یکی از ایشان بخواهد با رئیس خود در کاری مشورت کند، می گوید: ای خدا در فلان کار چه کنم؟ ایشان در کار خویش با یکدیگر مشورت می کنند، هرگاه به یکی از آنان ستمی بشود یا پیش آمد ناگواری برایش روی دهد سر خود را به سوی آسمان بلند کرده می گوید: «بیر تانگری» این لغت ترکی و به معنای خدای یگانه است. از پادشاهان و رؤسای آنها نخستین کسی را که ملاقات نمودیم «ینال کوچک» بود. وی مسلمان شده بود و به او گفته بودند اگر اسلام اختیار کنی بر ما ریاست نخواهی داشت، از این رو از اسلام دست کشید.
هرگاه مردی از ایشان بیمار شود و بمیرد برایش چاله بزرگی به شکل اطاق حفر می کنند و قرطق (عبا) و قبای او را به تنش کرده، کمربند و کمانش را بسته به یک قدح چوبی پر از شراب «قمیز» در دست او می نهند و یک ظرف چوبی از شراب در مقابلش قرار می دهند و هر چه دارد در آن اطاق نزد او می گذارند. آ«گاه او را در آنجا می نشانند (یعنی نشسته به خاک می سپارند) سقف اطاق را می پوشانند و بالای سقف را به شکل گنبد می سازند.»
فاروق سومر شکل این گنبدها را شبیه خانه های ترکمانان (آلاچیق) می داند. وی اضافه می کند: « در نزد ترکمن های کنار دریای خزر قبه هایی وجود دارد که به آن «یوسکا» می گویند». نمونه های این قبرها در زیارتگاه خالدنبی وجود دارد.
وامبری در ضمن سیر و سیاحت در نزد ترکمن هابه سال 1862 میلادی از مراسم خاکسپاری ترکمن ها سخن رانده، می نویسد: «وقتی یکی از رؤسای برجسته یعنی کسی که به دریافت لقب «باتر» (دلاور) نائل شده باشد، بمیرد، رسم است که یک «یسکا» (تپه کوچک) روی قبرش برپا می کنند. هر ترکمن باید با ریختن دست کم هفت پارو خاک در آن شرکت کند و این بناهای یادبود غالبا دارای شصت پا محیط و بیست و پنج تا سی پا ارتفاع می شود.»
در زیرنویس کتاب اشاره شده که این رسم در بین هون های قدیم وجود داشته و مجارهای امروز هم گاهی آن را به جا می آورند. امروزه ترکمن ها معتقدند که شرکت در مراسم خاکسپاری وظیفه هر فرد مسلمان است.
ابن فضلان چنین ادامه می دهد: « سپس به دام های متوفی روی می آورند و به نسبت تعداد آنان از یک تا دویست راس می کشند و گوشت آنها را بجز کله و پاچه و پوست و دم می خورند، و آنچه را که نخورند بر چوبه ای می آویزند و می گویند: «اینها دام های او هستند که سوار بر آنها به بهشت می رود». هرگاه در زمان حیاتش کسی را کشته و شخص شجاعی بوده به تعداد کسانی که به دست او کشته شده اند، شکل هایی از چوب تراشیده و در قبرش می گذارند و می گویند: اینها غلامان او هستند و در بهشت به او خدمت می کنند.»
در گذشته در قبرستان های منطقه گلیداغ و به ویژه بر سر قبر نخورلی های ساکن جرگلان خراسان، چوب هایی به شکل پر و بال پرندگان تراشیده نصب می کردند و در قبرستان خالدنبی بر سر مردگان ستون هایی از سنگ تراشیده که تا 5/2 و حتی بیشتر ارتفاع دارد و دارای بندهایی گاه یک حلقه و گاه 2 تا 3 حلقه است، گویا این حلقه ها نشانه تمول و قدرت متوفی بوده که بعدا به صورت قوچ درآمده است.
فاروق سومر از مراسم «یوق آشی» و «اولو آشی» صحبت به میان می آورد که منظور مراسمی است که در هنگام وفات مرده برگزار می شود و غذایی صرف می شود.
هنگام مرگ پهلوان او را همراه با اسب دفن می کردند و دم بقیه اسب هایش را نیز می بردیند و هنگام مرگ، ایل از چشمان خود اشک خونین جاری می ساختند (قانلی یاش) (بدینگونه که صورت خود را با ناخن خراشیده همراه با اشک، خون نیز جاری می شد.)
فاروق سومر از یک عقیده دیگر ترکمن ها سخن می گوید: «طبق یکی دیگر از باورهای غزها، آنان آب را مقدس و پاک می دانند بهمین جهت فرو رفتن در آب را گناه بزرگ می شمارند و موقع رفتن به آب نباید لباس را از تن کند - نباید تن با آب تماس یابد.)
ابن فضلان در ادامه سفر خود نزد ترکهای باشقرد (باشگرد) رفته از یکی از خصوصیات آنان یعنی پرستش قطعه چوب سخن می راند. وی می نویسد: «هر یک از ایشان تکه چوبی تراشیده و به گردن خویش می آویزند و چون قصد سفر یا برخورد با دشمن کند آن را می بوسد و بر آن سجده می گذارد و می گوید «خدایا با من چنین و چنان بکن»، در میان ایشان کسانی هستند که به وجود 12 خدا معتقدند «خدای زمستان، خدای تابستان، خدای باران، خدای باد، خدای درخت، خدای مردم، خدای چهار پایان، خدای آب، خدای شب، خدای روز، خدای مرگ و خدای زمین»، خدایی که در آسمان است بزرگترین آنها می باشد و در عین حال با سایر خدایان متفق است و هر یک از آنان از کار شریک خود رضایت دارد.»
این اعتقادات را می توان همانند خدایان متعدد یونانی دانست. همانطور که در یونان در راس خدایان مختلف زئوس قرار دارد، در اینجا هم در راس خدایان متعددی که نام برده شده خدای آسمان (تنگری) قرار دارد. امروزه در اعتقادات خرافی ترکمنها ایه (صاحب) می گویند، مثلا «گورگن ایه / خدای رود گرگان»، «قونوم ایه سی / خدای قبرستان» و ... .
یکی از سیاحان چینی به نام هسوان تسانگ در سال 629 میلادی مطابق با هشتم هجری جهت تبلیغ بودیسم از راه ترکستان به هندوستان رفته، درباره ناحیه ایسّی گول می نویسد: «برخی از ترک ها زردشتی بودند، آنها آتش را مقدس می دانند و از نشستن بر روی چوب اجتناب می کنند معتقدند که چوب حاوی آتش است.»
ابواسحق اصطخری که 340 هجری از مناطق ترک نشین دیدار کرده می نویسد: «طراز سرحد است میان ترک و مسلمان و حد اسلام تا این جایگاه است و از آنجا به خرگاه های خرلخان درشود.»
بنا به نوشته شهرستانی «مزدکیان در سمرقند و شاش (چاچ) و ایلاق منزل گزیدند به احتمال قوی مزدکیان نخستین ناشران این فرهنگ در سرزمین بین سیردریا و « چو » بوده اند.»
مسعودی در قرن چهارم هجری تغزغزان را پیرو مانویت می داند و بیرونی اعظم ترکان شرقی را پیرو مانوی می داند. بارتلد اینگونه نتیجه گیری می کند که مانویت فقط در میان مردم اسکان یافته حوزه سیر دریا که از دیگر ترکان تحصیل کرده تر بودند نائل شده است. تمیم بن بحر المطوعی جهانگرد عرب می گوید: «فقط در پایتخت تغزغران اکثریت با مانویان بوده و دیگر بخش های آن عده زرتشتیان بیشتر است.»
بعد از گسترش اسلام، امیر اسماعیل در سال 280 هجری هنگامی که بر شهر تالاس (طراز) پیروز گردید، کلیسای بزرگ آنجا را به مسجد جامع تبدیل کرد و مسجد جامع شهر مرکی هم پیشتر کلیسا بوده است.»
با وجود گسترش اسلام، رشیدالدین فضل الله، تمام اونقون ها و تمغاهای (مهر) اقوام بیست و چهارگانه اوغوزها را بیان داشته است یعنی زمان وی این علائم مراعات می شده است.
در ایام نفوذ اسلام در منطقه ماوراء النهر مقاومت هایی نظیر مقاومت «سول» انجام گرفته و حتی اوغوزها رهبرشان (یبغو) را بخاطر پذیرش اسلام، از رهبری خلع می کنند.
بارتلد در مقاله فتوحات اعراب در ماوراء النهر از مقاومت امیر سمرقند و کمک خواستن وی از خاقان چین با ذکر نامه ای به تاریخ 100 هجری نقل کرده است.
ماوراء النهر در سال 86 هجری به دست محمد قتیبه فتح گردید و در سال 92 هجری خیوه به دست مسلمانان فتح گردید.
منبع
سیری در تاریخ سیاسی و اجتماعی ترکمن ها- امین الله گلی
اعتقادات دینی ترکمن ها قبل از اسلام 2
ترکمن ها از مسلمان های متعصب و سنی حنفی مذهب هستند (پیروان امام ابو حنیفه) و از میان فرقه های مذهبی به فرقه ی نقشبندیه تمایل بیشتری دارند که به وسیله ی خواجه بهاءالدین محمد نقشبندی بخارایی پایه گذاری شد. نقشبندی ها پیروان خود را «صوفی»، مبلغان خود را «مرشد» و تعالیم مربوط به آن را «علم باطن» می دانند. ترکمن های سلجوقی نخستین گروه از ترکمن ها هستند که اسلام آوردند (قرن 5 هـ .ق). اما قبل از اسلام سایر اقوام آسیای مرکزی تحت تأثیر تفکرات مختلف مذهبی بودند مثل (بودایی، مانوی، شمنی، طبیعت پرستی) و باورهای خاصی داشتند. از آن جمله است:
اعتقاد به تقدس آب
بر اساس این اعتقاد فرو رفتن در آب را - به منظور پرهیز از آلوده شدن آن- گناهی بزرگ می دانستند. (فروق سومر، اوغز لار ،ص 25)
اعتقاد به تقدس آتش
از این جهت که آتش را مظهر پاکی و نابودکننده ی امراض می دانستند. ابن فضلان نخستین کسی است که از تقدس آتش در بین ترکمن ها سخن می گوید: «در جرجانیه / اورگنج هر کس بخواهد به کسی هدیه بدهد می گوید: من آتش خوبی در خانه دارم. »
احترام به آتش و آب در بین ترکمن ها چنان است که هنوز هم آن دو را با هم نمی آلایند و خاموش کردن آتش را به وسیله ی آب گناه می دانند.
اعتقاد به تقدس ارواح نیاکان
به خصوص روح بزرگان قوم. از این جهت برای مرده های خود احترام خاصی قائلند و همه ساله یاد و خاطره ی عزیز از دست رفته ی خود را گرامی می دارند.
اعتقاد به دنیای بعد از مرگ
بر این اساس لوازم شخصی خود مرده را با خود او دفن می کردند. ابن فضلان می نویسد:« ترکمن ها مرده های خود را در چاله ی بزرگی به شکل اتاق، دفن می کنند در حالی که لباس پوشیده اند، کمربند و کمان و شمشیرش را در کنارش نهاده اند. آنها سقف گور را به شکل گنبدی می سازند که یوسکا نامیده می شود.»
آرمینوس وامبری نیز دز سفرنامه ی خود به یوسکا اشاره کرده است. (درویش دروغین،ص 401)
ابن فضلان در ادامه ی خاطرات خود می نویسد:« ترکمن ها پس از مراسم خاک سپاری به خانه ی مرده بر مي گردند و از گوسفندان او به تعداد حاضرین ذبح کرده می خورند و اعتقاد دارند که این گوسفندان ذبح شده، دام های متوفی هستند در بهشت».
از مراسم دیگر ترکمن ها این بود که اگر متوفی شخص دلیر و جنگاور بود به تعداد کسانی که به دست او کشته شده اند، چوبی تراشیده بر سر قبر می گذاشتند به این معنی که این کشته ها در جهان دیگر نوکران او هستند.
اعتقاد به تقدس آسمان
به این علت که آسمان را مظهر ریزش باران می دانستند.
اعتقاد به خدایان متعدد
ترکمن ها خدای آسمانی را « تانگری» می گفتند و او را برترین خدایان می شمردند و برای «تانگری» مراسم خاصی داشتند. از دیگر خدایان مورد اعتقاد ترکمن ها عبارتند از:« خدای زمستان- خدای تابستان- خدای باران- خدای باد- خدای درخت- خدای مردم - خدای چهارپایان- خدای آب - خدای آب- خدای شب- خدای روز- خدای مرگ- خدای خورشید- خدای ماه – خدای زمین- الهه زمین و فراوانی. »
اعتقاد به اتوگن
الهه ی زمین و فراوانی
اعتقاد به نیروهای طبیعی
کوه ها، رود ها، ارواح سرگردان و ...
اعتقاد به شامانیسم
آیینی که مبتنی بود بر تصورات مبهم درباره ی خدای آسمان یعنی «تانگری» . ترکمن ها بعد از پذیرش اسلام، بخشی از آیین شمن ها را با تغییراتی در ظاهر و اجرای آن، همچنان حفظ کردند و آن، آیین پر خوانی است. پر خوانی یعنی کسی که برای نجات بیمار روانی از دست موجودات ناپاک، دعای فراوان می خواند و همچون شمن ها در «شامانیسم» با شمشیر آخته و آتشین، حرکاتی جنون آمیز مرتکب می شود. در تمام این مراسم نوازنده ای با « تامدره / دو تار» او را همراهی می کند.
اعتقاد به طبقات 17 گانه ی دنیا
که « تانگری » یعنی خدای آسمان در طبقه ی هفدهم آن زندگی می کند.
اعتقاد به نیروهای نامرئی
که بعضی از آن ها نسبت به آدمیزاد کینه و دشمنی دارند. از جمله ی این نیروهای نامرئی «اجنه» هستند که تا همین اواخر نیز ذهن ترکمن ها را به خود مشغول کرده بود و بر چند قسم هستند:
الف- جن سیاه: این جن اگر از سمت چپ بدن ضربه بزند قابل علاج است اما اگر از سمت راست بدن ضربه بزند؛ غیر قابل علاج است.
ب- جن کبوتر سیاه: ضربه ی ناشی از این جن، غیر قابل علاج است.
پ- جن لوث: ضربه ی این جن مرگ آنی است.
ت- جن زنانه: این جن فقط به زن ها ضربه می زند. برای این که آن ها را تحت سلطه ی خود در آورد.
ث- جن تب آور: ضربه ی این جن، آدمی را دچار تب شدید می کند.
ج- جن باد: که ضربه اش صدایی شبیه زوزه ی باد تولید می کند.
چ- جن صحابه / جن مسلمان: که هیچ آزاری ندارد.
ح- جن قاراقرناق / کنیز سیاه: که چهره ای سیاه دارد و در حال شانه کردن موهای پیچ در پیچ خود در ساحل رودخانه ها ظاهر می شود و اگر کسی را بزند، جای ضربه او در بدن او باقی می ماند.
این جن ها- معمولا- به صورت انسان، با قدی کوتاه، بدنی پوشیده از موهای زرد، پاهای سم دار، کمر قوزدار و چشم هایی که شیار آن، عمودی است در هنگام شب ظاهر می شوند و محل تظاهر آن ها؛ حمام های مخروبه، گورستان ها، زیر زمین ها، آب انبارهای کهنه و خانه های خالی است. ترکمن ها اعتقاد دارند که جن از اسلحه ی سرد مثل چاقو و خنجر می ترسد و با دیدن این ابزارها فرار می کند. تنها راه مصونیت از جن رعایت موارد زیر است:
الف- پرهیز از ریختن نجاسات در معابر.
ب- پرهیز از پاشیدن آب داغ به معابر.
تعقل و تأمل درباره ی دو نکته ی فوق نشان می دهد که ترکمن ها به تأمین نظافت در جامعه اهمیت می دادند و مسائلی چون اعتقاد به جن، بهانه ای برای بهتر زیستن بوده است.
اعتقاد به قضا و قدر
ترکمن ها بسیاری از حوادث و اتفاقات را که در زندگی انسان ها اتفاق می افتد ناشی از نیرویی برتر می دانستند که از عواقب آن گریزی نیست. لاجرم با حوادث و اتفاقات به آسانی کنار می آمدند و کاسه ی چه کنم بر سر نمی زدند.
اعتقاد به تقدس باران
به این علت که باران را نمادی از سر سبزی و باروری زمین می دانستند. بر این اساس در خشکسالی ها مراسمی شبه مذهبی داشتند تحت عنوان «سؤیت قازان» یعنی دیگ شیری. این نام گذاری به این علت بود که شیر را نمادی از برکت و نعمت می شمردند.
امروزه به علت بالا رفتن سطح آگاهی مردم و تحصیلات در سطوح مختلف تا دانشگاه، دیگر اعتقادات و باورهای غلط جز در نزد افرادی انگشت شمار، آن هم عامی و بی سواد، جایگاهی در بین مردم ترکمن ندارد. هرچه هست اتکال به خداوند یگانه و پیروی از دستورات مذهبی کسانی است که با آیات الهی آشنا هستند و مردم را به پیروی از دستورات دین مبین اسلام دعوت می کنند از جمله این افراد آخوندها، ملاها، ایشان ها، اولادها و ... هستند.
منبع
نگاهی به فرهنگ مادی و معنوی ترکمن ها، گنبد دردی اعظمی راد
الف) از صحبت کردن و شوخی پرهیز می کنند.
ب) سیگار نمی کشند، چای نمی نوشند، غذا نمی خورند و نمی خوابند.
ج) از مقابل نمازگزار عبور نمی کنند تا مبادا حرمت خلوت او خدشه دار شود.
د) نماز را در صف های فشرده، با نظم و ترتیب خاصی برگزار می کنند.
و به طور کلی از هر نوع امور مربوط به دنیا در داخل مسجد پرهیز می کنند. نماز در بین ترکمن ها ارج و قرب خاصی دارد و کوچک و بزرگ در به جای آوردن آن، خالصانه تلاش می کنند و آن، بر چند نوع است:
نمازهای روزانه
ترکمن ها در نماز های روزانه که 5 نوبت است، علاوه بر نماز های واجب، در نوبت های (صبح، ظهر، مغرب، عشا) نیز چند رکعت نماز مستحب تحت عنوان (سنت) به جای می آورند.
نماز جمعه
ترکمن ها علاوه بر نماز های روزانه، از به جا آوردن نماز جمعه نیز غافل نیستند و آن را همراه با جماعت به جای می آورند.
نماز تراویح
ترکمن ها در سی شب از شب های ماه مبارک رمضان و در مساجد محل، مراسمی روحانی دارند تحت عنوان «نماز تراویح» که به امامت پیش نماز مسجد برگزار می شود و در مجموع بیست رکعت است. (ده نماز دو رکعتی، غیر از نماز عشا)
نماز ختم قرآن
در ماه مبارک رمضان و در بعضی از مساجد به جای نماز های تراویح، مراسم ختم قرآن تشکیل می شود که ترتیب آن نیز مثل نمازهای تراویح است با این تفاوت که به جای سوره هایی از سی جزء قرآن را به پنج یا شش بخش تقسیم می کنند و در طول پنج یا شش شب همچون نماز های تراویح در 20 رکعت به جای می آورند.
نماز تسبیح
ترکمن ها علاوه بر نمازهایی که بر شمردیم ، معتقد به برگزاری نمازی دیگر هستند که «نماز تسبیح» خوانده می شود و پیامبر اکرم(ص) به جای آوردن آن را - اگر چه یک بار در طول زندگی- دارای ثوابی بسیار ذکر کرده است. نماز چهار رکعتی است و دستوراتی دارد.
مقدمه ای بر اسب ترکمن
اسب ترکمن اندامی کشیده، دُمی باریک، سر و گردن زیبا دارد. برای اسب های بانژاد ترکمن درسال های گذشته ذخیره های ژنتیک این اسب، تقاضای جهانی یافته است. اسب ترکمن در نزد ترکمن ها پیشینه ای طولانی در سنن و زندگی صحرانشینی وجنگ وگریزها درگذشته داشته است.
تاریخ اسب به بیش از پنجاه میلیون سال پیش برمی گردد، که با اسب های کنونی به لحاظ جثه تفاوت های بسیاری داشت. اندام آنها بسیار کوچکتر از اسب های کنونی بوده و هیکلی به اندازه روباه داشته است. این حیوان ازخانواده Equidea است. اسب های یک میلیون و دویست هزار سال پیش شباهت زیادی به اسب های کنونی دارند. در عصر سنگ انسان های اولیه به شکار اسب ها پرداخته و گوشت آنها را مصرف می کرده اند. اسب تاریخ تکامل طولانی دارد. گفته می شود که تنها هفت گونه ی آن در آسیا و آفریقا تا کنون باقی مانده اند و ۶۳ نژاد اسب وجود دارند.
در پژوهش کاوشگران و دانشمندان در محدودهً استپ های جمهوری های آسیای مرکزی شوروی سابق، مناطقی وجود داشته اند، که در آنجا حدود ۶ هزار سال پیش برای نخستین بار اسب بدست شبانانی که در این استپ ها زندگی می کرده اند، اهلی شده بودند. به طور قطع می توان گفت که این اسب ها همزمان نیای مستقیم و بلافصل اسب ترکمن بودند.
در این منطقه گسترده، نژادهای متنوع مادیان مانند: اسب های باریک اندام ترکمن، که از شرق دریای خزر تا کوه های تیان شان وجود داشته، که درحقیقت می توان گفت، این اسب نیای اسب های سریع و چالاک امروزی شرق است؛ اسب سکایی با اندامی متوسط در ناحیه شمال ایران قدیم تا سیبری و اسب های با جثه کوچک کوهستانی زیست داشته اند، که اینها را یابو و اسب کوچک خزر نامیده اند. در مناطق غرب این محدوده ی وسیع ، اسب های عربی و در شرق آن اسب های وحشی مغولی به لحاظ آب و هوای جغرافیایی وجود داشته اند ،که پاره ای از آنها با اسب های بیگانه اصلاح یافته اند. اسب های کُرد ، اسب های دوخونی خاور زمین هستند. اسب های دوخونی شرقی ازآمیزش مادیان (یابو ) با اسب ترکمن است.
یکی از اسب های با نژاد و اصیل دنیا که در نواحی شرق این منطقه یعنی در منطقه آلتایی مغولستان کشف شد، اسب ترکمن است. این اسب که سده ها پیش از میلاد در گورستان های پازیرک آلتایی (این گورستان صد ها سال زیر یخ واقع بوده است. در این گورستان است که نخستین فرش دستباف دنیا یافت شد.) کشف گردید، همانند امروز نمد پیچ شده بوده اند. نژاد اصلی اسب ترکمن به لحاظ اینکه آمیزش خونی نداشته، بمثابه با نژادترین اسب و مادرِ اسب های موجود در جهان شناسایی شده است. (منطقه ای که ترکمن ها در آنجا به پرورش اسب اشتغال داشتند، با دتیای خارج تا پایان قرن نوزده به سختی در ارتباط بود، از این رو نمی توانست نژاد های دیگر اسب بر اسب ترکمن تاثیر بگذارند. به غیر از این، در این منطقه نژاد های بیگانه ای که در اصل نوع دیگر اسب های ترکمن بودند، وجود داشتند.) این اسب در نزد قوم ماد از اهمیت بالایی برخوردار بوده است و گویا بدست این قوم به نواحی شمال خراسان کنونی انتقال یافته است. اسب ترکمن در کاوش های شهر فرغانه ازبکستان نیز یافت شد که متعلق به هزار سال قبل از میلاد مسیح بوده است.
اسب ترکمن از دیرگاه در جنگ ها و پیروزی های شاهان ایرانی پیش از اسلام تا دوران معاصر بویژه دوران نادرشاه ، نقشی مهم داشته است. مهمترین برتری اسب ترکمن با دیگر اسب های دنیا، بکارگیری آن در اصلاح نژاد دیگر اسب های جهان است. یکی از با نژادترین اسب ترکمن که به زیبایی و چابکی پرآوازه است آخال تکه نام دارد. آخال تکه اسبی است که با دیگر نژاد اسب ها همسنگ و همتازیانه نیست. چینی ها و سلسله ی دودمانِ هان نیز از اسب ترکمن اطلاع داشته اند و شیفته این اسب بودند و آنها را «اسب های آسمانی» می نامیدند و بخاطر تصاحب این اسب ها جنگ های بسیاری را با حکومت بلخیان به راه انداختند. اسب ترکمن در هنگ سواره خلفای بغداد مورد استفاده قرارمی گرفتند.
اسب ترکمن اندامی کشیده، دُمی باریک، سر و گردن زیبا دارد. برای اسب های بانژاد ترکمن درسال های گذشته ذخیره های ژنتیک این اسب، تقاضای جهانی یافته است. اسب ترکمن در نزد ترکمن ها پیشینه ای طولانی در سنن و زندگی صحرانشینی و جنگ و گریزها در گذشته داشته است. ازاین رو شاعران و سرایندگان ترکمن در درازای تاریخ همواره در آثار خود از اسب و خوی نیک آن بسیار نوشته اند. بقولی، یک ترکمن درگذشته های دور پنجاه من بار بر روی اسب گذاشته و خود نیز سوار بر آن تا ده فرسخ راه را هم می رانده است. اسب ترکمن که اسبی راهوار و یکه تاز است، از زیباترین اندام در بین نژادهای اسب در دنیا برخوردار است.
منبع سایت بندر اسب
اصطلاحات>>پوشش الات و زیور الات<< اسب ترکمن
ایچرگی
نمد کوچکی است به طول وعرض حدود نیم متر، جنس آن بیشتر از نمد
است. قبل از اینکه زین اسب را بگذارند، ایچرگی را پشت اسب زیر زین اسب، می
گذارند تا هنگام سوارکاری فشار و ضربه های وارده از طرف زین بر ستون فقرات و
پشت اسب جلوگیری کند.
تیکیلتکی
جزو پوشش آلات اسب می باشد.از
جنس نمد و چرم بوده وبه صورت نمدی ضخیم با رویه چرمی است که روی ایچرگی،
قبل از زین ( ایر ) گذاشته می شود. کار تیکیلتکی این است که از حرکت کردن و
سرخوردن زین بر روی ایچرگی جلوگیری می کند.
گزرمن کچه
جزو پوشش آلات اسب می باشد، گزرمن کچه پوششی است از جنس نمد که بر روی ایچرگی گذاشته می شود.
قزل جل
جزو
پوشش آلات اسب ترکمن می باشد، جنس آن از نمد و پارچه ای قرمز رنگ بوده و
به این صورت است که نمد و پارچه ی قرمز رنگ بر روی هم دوخته می شوند. این
پوشش از روی گزرمن کچه گذاشته می شود و همچنین قبل از شروع مسابقات، بعد از
آماده شدن اسب تا شروع مسابقات، از روی زین اسب این پوشش را روی اسب می
اندازند و دارای بندی نیز می باشد که از جلوی گردن اسب بسته می شود.
قارینسا
جزو
وسایل بستن و محکم نگه داشتن پوششهای اسب ترکمن می باشد، جنس آن از پارچه
می باشد که بعد از جل به مانند کمربند استفاده می شود و دارای سه حلقه برای
بستن می باشد. قارینسا را به طور محکم از روی جل می بندند.
بورمن کچه
بورمن
کچه بیشتر در فصل زمستان و هوای سرد مورد استفاده قرار می گیرد و پوششی
کامل است که از بالای گوشها و ابتدای گردن تا پاهای اسب را می پوشاند. جنس
آن از نمد می باشد.
کتن
این پوشش در فصل زمستان و هوای سرد در
مواقعی که در طویله جا برای نگهداری اسب نباشد مورد استفاده قرار می گیرد و
بزرگتر از بورمن کچه بوده و از روی بورمن کچه، این پوشش گذاشته می شود و
جنس آن از کتان است.
ایر (زین)
ایر همان زین است و برای نشستن
سوارکار بر روی اسب در حین سوارکاری می باشد. جنس آن از چرم است. در قدیم
الایام زین را از جنس چوب و چرم می ساختند.
چکی
چکی به مانند
کمربندی است که از روی زین می آید و دو سر آن را در زیر شکم اسب به هم می
بندند و کار آن محکم نگه داشتن زین اسب می باشد. چکی در حین سوارکاری از
عقب جلو شدن و حرکت زین جلوگیری می کند. چکی از جنس چرم بوده و به صورت
نوار و به درازای تقریبا یک متر می باشد. از طناب ابریشمی نیز به جای نوار
چرمی به عنوان چکی استفاده می شود.
آلاجا یوب
از زینت آلات اسب
است که به صورت گردنبند به دور گردن اسب بسته می شود. آلاجا یوب را ترکمنها
بر اساس اعتقادات خود و برای اینکه اسب چشم نخورد می بندند.
اورتمن کچه
جزو پوشش آلات است که بزرگتر از گزرمن کچه بوده و این پوشش از روی قزل جل و گزرمن کچه می آید و جنس آن از نمد است.
قامچی
قامچی
(شلاق) از وسایل سوارکار برای کنترل اسب می باشد، قامچی انواع مختلف دارد و
از یک دسته که ممکن است جنسش از چوب و یا استخوان باشد درست شود و یکسری
رشته یا رشته های چرم خشک به صورت نواری به دسته متصل می شود. در قدیم
الایام ترکمنها دسته قامچی را به شکلهای زیبا با طلا و نقره تزیین می
کردند.
قولانگ
از وسایل بستن و محکم نگه داشتن پوشش آلات اسب ترکمن می باشد و به مانند چکی عمل می کند برای بستن تمام پوششها نیز استفاده می شود.
پالانچا
که
به آن قوپچی نیز می گویند. پالانچا را روی پوشش های اسب می گذارند. کار آن
جلوگیری از فشار و آسیب های ناشی از محکم بستن قولونگ و چکی به بدن اسب می
باشد.
یلپه ووچ
به گوزلیک هم معروف است. یلپه ووچ جلوی صورت
اسب قرار می گیرد و با حرکت سر اسب تکان خورده و موجب می شود که حشرات
مزاحم صورت و چشم نشده و اسب را اذیت نکنند.
نال
همان نعل است.
باش طناب
سوارکار موقعی که پیاده روی می کند، با این طناب دهنه اسب را می گیرد و اسب را به دنبال خود می کشاند.
یان طناب
طنابیست بلند که که یک سر آن به میخ طویله بسته می شود و برای بستن اسب به یک جای ثابت استفاده می شود.
کله کی
بر روی صورت اسب بسته می شود و یان طناب و باش طناب به آن وصل می شود.
اویان
همان افسار اسب است. سوار کار در حین سوار کاری اسب را با اویون کنترل می کند.
گؤووس بند
جنس
آن از چرم است و در مواقعی که شکم اسبی لاغر باشد برای جلوگیری از حرکت
زین به عقب و جلو در حین سوار کاری از آن استفاده می شود.
آلاقاییش
از زینت آلات اسب ترکمن می باشد و در قدیم افراد ثروتمند اسبهای گرانقیمت خود را با آلاغیش که نوعی پوشش می باشد زینت می دادند.
بوینوسا ( بوینوسقا)
از قدیم جزو وسایل زینتی اسب بوده و جنس آن از ابریشم است.
توربا
دارای دو نوع می باشد. یکی برای خوراک جو و دیگری برای خوراک یونجه می باشد.
سبد
از جنس پلاستیک که روی پوزه اسب بسته می شود تا اسب علف های هرز و خار و خاشاک ، کاغذ و ... را نخورد.
قانتارما جای
جای آن روی کلکی اسب است که از این قسمت به وسیله طناب به چکی وصل می شود تا اسب سرش را پایین نگیرد.
طویله میخ (قازیق)
معمولا از جنس آهن است که به طور محکم در زمین فرو برده می شود و یان طناب را به آن می بندند.
توقماق
برای کوبیدن و فرو کردن قازیق به زمین استفاده می شود.
مونجوق
از زیور آلات اسب است که در قدیم استفاده از آن مرسوم بوده است.
قانجیغا
قسمتی
از زین به صورت حلقه ای که در پشت زین می باشد. در مواقع سفر با اسب
قانجاق کاربرد دارد به طوری که طنابی به آن وصل می شود و وسایل و بار همراه
سوارکار (مسافر ) از قبیل پوشاک و خوراک در پشت زین با طناب به قانجاقا
بسته می شود و این به مانند یک تکیه گاه در پشت سوارکار عمل می کند به طوری
که سوارکار در طی مسیر پشت خود را به آن تکیه می دهد.
لباشه (لباشک)
از
وسایل کنترل اسب می باشد جنس آن از چوب و طناب می باشد و مواقعی که اسب
چموش باشد و یا از کنترل خارج شود و یا اینکه قبل از شروع مسابقات
اسبدوانی، اسب از وارد شدن به داخل دپار پرهیز کند از آن استفاده می شود.
لباشه به این صورت می باشد که لب بالای اسب را مانند گیره می گیرد و با کمک
لباشه کنترل اسب آسان می شود.
خورجین
در حین مسافرت با اسب وسایل شخصی سوارکار و خوراک اسب در داخل آن گذاشته می شود.
قاشاو
برای
پاک کردن عرق اسب مورد استفاده قرار می گیرد. روال کار بر این منوال است
که اول با پارچه یا حوله ای عرق بدن اسب را خشک کرده و بعد از قاشاو
استفاده می شود و جنس آن از چوب، فلز یا پلاستیک است.
چوتکه
جزو وسایل تمیز کردن بدن اسب از خاک و صاف کردن موی بدن اسب و براق کردن پوستش می باشد.
آیاق زنجیر
در
قدیم اسب برای ترکمن بسیار با ارزش بوده و برای آسودگی خاطر و جلوگیری از
دزدیده شدن آن از آیاق زنجیر استفاده می شده است و از یک زنجیر و قفل بوده
که صاحب اسب زنجیر را به پای اسب قفل می کرده است.
دوشاق و کوسسک
از
این وسایل برای نگهداری و بستن اسبهای چموش و سرکش استفاده می شود. دوشاق
دو پای جلویی اسب را به هم متصل می کند تا اسب گام های بلند برندارد و جنس
آن از طناب است. کوسسک هم مانند دوشاق عمل می کند با این تفاوت که کوسسک
یکی از پاهای جلویی را به یکی از پاهای عقبی می بندد.
تورفی
همان سوهان است که برای تمیز کردن سم و نعل اسب استفاده می شود.
چابقیچ
جزو وسایل نظافت سم اسب است و با آن نعل را تمیز می کنند.
یال قایچی
برای کوتاه کردن و آرایش یال های اسب استفاده می شود.
شیخ موتور
حلقه
آهنی است که به زیر کلکی وصل است و به صورت متحرک بوده و حول محور خود
آزادانه می چرخد و از به هم تابیدن و گره خوردن یان طناب و باش طناب به
گردن اسب جلوگیری می کند.
دانلود 115 اهنگ ترکمنی
005.DJ_BEGGA-Arzuwyn_bolayyn.mp3
006.KAKAGELDI&TOYLY_NURALLYYEW-Adagly.mp3
012.EYUP_ARTYKOW-Gitmesin_yarym.mp3
013.BEGENC_MAHMYDOW-Yuregimi_alan.mp3
014.MUHAMMET-Seni_soyen_gunlerim.mp3
016.AZAT_ORAZOW-Tapawudy_yok.mp3
019.KAKAGELDI&TOYLY_NURALLYYEW-Soy_meni.mp3
020.NURMUHHAMET_UMMADOW-Kim_gunali.mp3
024.SAHYDURSUN_GARAJAYEWA-Nirede_sen.mp3
025.YAZBERDI_MAHMYDOW-Istanbul_gozeli.mp3
027.GUWANC_SEYIDOW-Utanmadynmy.mp3
028.BEGENC_MAHMYDOW-Ejesim.mp3
.: بقیه در ادامه مطلب :.
طوایف ترکمن ها
1- چاودور 2- ارساری (ارزاری) 3- آل علی 4- قره 5- سالور 6- ساریق 7- تکه 8- گوگلان 9- یموت
یموت
یموت ها از نسل یموت، فرزند قلمی فرزند بردی فرزند اغورجیک هستند. یموت دارای سه پسر به نام های قتلی تمور، جد مشترک یموت های گرگان و اوتلی تمور، جد مشترک یموت های خیوه و اوساق بود. یموت هایی که در ایران زندگی می کنند از یموت های گرگان هستند.
یموت ها به دو دسته چمور و چاروا تقسیم می شوند. چمور یا کشاورزان قبیله مقر ثابتی دارند و چادر های خود را به ندرت انتقال می دهند و اگر انتقال بدهند، در حدود معین است.
چاروا یا بادیه نشین، بنا بر فصول سال محل چادرشان را تغییر می دهند تا برای گله و اسب و شتر خود چراگاه پیدا کنند، چارواها چون در محل ثابتی توقف نمی کنند و غالبا دور از یکدیگر زیست می کنند. معمولا در طرف شمال در حدود اترک به سر می برند و غالبا به خاک روسیه می روند ولی باز به گرگان و نواحی اترک بر می گردند تا محصولشان را درو کنند و در زیرزمینها انبار کنند. یموت ها اکنون در صحرای گرگان، حدود استرآباد و برخی در خوارزم ساکنند.
یموت
- جعفربای - یارعلی
- جعفربای - نورعلی
- آتابای
جعفری- یارعلی:
1- انق توماچ 2- ایری توماچ 3- چوگان 4- پورقاز 5- آق 6- کل 7- کوسلی 8- قزل 9- سقالی
جعفربای- نورعلی:
1- کم 2- کر 3- کرد 4- قرنجیک 5- پانق 6- ایگدر 7- کلته 8- اقورجلی
آتابای:
1- صحنه 2- سقّی 3- یامپی 4- ساریجه لی 5- کسه 6- محمد انلق 7- کسه حلقه 8- دوگونجی 9- طعنه 10- قنقرمه 11- قولّر 12- قراداشلو
شعر های ترکمنی
جیحون بیلن بحر خزر آراسی
چؤل اوستوندن اُسر یئلی توركمنینگ
گول غونچهسی قره گوزوم قرهسی
قره داغدان اینر سیلی توركمنینگ
حق سیلامیش باردیر اونونگ سایهسی
چارپیشار چؤلونده نری ـ مایهسی
رنگ برنگ گول آچار یاشیل یایلاسی
غرق اولموش ریحانا چؤلی توركمنینگ
آل یاشیل بورهنیپ چیکار پریسی
کوکویوپ برق برر عنبرینگ ایسی
بگ توره آق سقل یوردینگ ایئیهسی
گؤرن توتار گؤزل ایلی توركمنینگ
اول مردینگ اوغلودور مرتدیر پدری
گور اوغلو قارداشی، سرخوشدور سری
داغدا ـ دوزده قووسا اووچولار دیری
آلابیلمز یولبارس اوغلو توركمنینگ
كونگوللر اریكلر بیر بُلیپ باشلار
دارتسا یاغینگ برر توپراقلار داشلار
بیر سفرهده طیار قیلینسا آشلار
گوتوریلر اول اقبالی توركمنینگ
گؤیول هاوالانار آتا چیکاندا
داغلار لعله دؤنر قئیه باکاندا
بال گتیرهر جوشوپ دریا آکاندا
كسیلمز میوهسی ـ بالی توركمنینگ
غاپیل قالماز دؤیوش گونی خوار اولماز
قارغیشا نظره گرفتار اولماز
بیلبیلدن آیریلیپ سولوپ سارالماز
دائم عنبر ساچار گولی توكمنینگ
تیرهلر قارداشدیر اروغ یاریدیر
اقباللر ترسگلمز حقینگ نوریدیر
مرتلر آتا چیکسا ساواش ساریدیر
یاو اوستونه یاودیر یولی توركمنینگ
سرخوش بلوپ چیکار جگر داغلانماز
داشلاری سیندیرار قولی باغلانماز
گؤزوم غیره دوشمز کؤنگل اگلنمز
سؤزلار مختومقلی دیلی توركمنینگ
------------------------------------------------
صحرای ترکمن
چه سرزمینی است
از دریای خزر تا رود جیحون
صحرایش جولانگاه باد ترکمن
و کوه قره داغ جوشش آور سیل ترکمن است
غنچه های این سرزمین سیاهی چشمان من است
در جای جای صحرا
اشتران نر و مادینه، در جنب و جوشند
سایه های روح نوازش ستودنیست
گلهای رنگارنگ شکفته در ییلاقش
و دشت غرق ریحان ترکمن چه دیدنیست
پریانش با جامگان رنگارنگ در گشت و گذارند
و رایحه خوش عنبر به هر سو افشان است
صاحبان این سرزمین با شکوه
که ایل ترکمن در آن مأوا گزیده
بزرگان و ریش سفیدانند
مردان ایل سربلند و سرمست
همزادگان «گوراوغلی»
از نسل جوانمردان
و دست هیچ شکارگری در دشت و دمن
به شیر مرد ترکمن نمی رسد
همگان یکدل و یکصدایند
اگر باران فرود آید
زمین و صخره ها را آب فراخواهد گرفت
و در آن روز که تمامی ایلها دور یک سفره گرد آیند
بخت ترکمن اوج خواهد گرفت
سوار بر اسب که می شود غوغایی در دلش بپاست
از نیم نگاهش کوهها به لعل مبدل می شود
و دریایش آمیخته با سیلی از عسل
و هیچ سدی هجوم سیلش را بر نمی تابد
در روز رزم خوار و زار نمی ماند
به نفرین و شور چشمی، گرفتار نمی ماند
با جدایی از بلبل زرد رخسار نمی ماند
و گلهایش جاودانه عنبر می افشاند
ایلها و قبایل بی شمار یاران او
اقبال و نور حق همراهشان
جنگجویانش سوار بر اسب رهسپار میدان رزمند
سرشار پیروزیست نبردهای ترکمن
سرافراز و پیروز
بی حسرت و سوز
صخره ها را درهم شکسته
بندها را از هم گسسته، به پیش می رانند
و مختومقلی چشم دوخته بر آنان
با دلی لبریز از سخن
چون زبان ایل ترکمن سخن می راند
بقیه در ادامه مطلب
دوست حقدا (ستار سوقی)
دوست حاقدا
دوستلانگ باری عزیز بیزه ,
بیری گوز, بیری غاشئمئز.
امما دوستلار سایلانیاندئر
قئن گونه دوشسه ایشی میز.
*****
یوو گون لرده یکه غالان ,
دوست تایئنا باقیان گرک.
گرکلی گون ایله - گونه
آرقا بولوپ چئقیان گرک.
*****
اوزی اوچین, یالانمسئن,
تاباغی نئنگ تاغامئنی.
ایل - گون اوچین باغش ایله سین
تالاشی نئنگ آغرامئنی.
*****
آلداواچ لئق هم آلالئق
ییگیدی آغراس دان دوشورر.
نامارد چئقسا مردینگ دوستی
آخمر بیلن گون یاشئرار.
*****
ایل لر سیزی گرشه آلئب
اولالتماغی باشار یاندئر,
شول سئلاغی بیلمه سنگیز
اولار بره دوشور یاندیر.
*****
دانالار آلتین کویزه دیر,
دوو ولسه - ده درده دگر.
نادان لار تانگسئق کویزه دیر
اول دوو ولسه درده دگمز.
اس ام اس های ترکمنی
آقشم آرا گذمه یوق / به دنیادن دویمه یوق
آلا نامردینگ ایشی / قیز انتظار قویمق
گوزنگ دن باقما اوغلان / گوزنگ قاشنگ چتمه اوغلان
منی سانغا برمزله / اچیم باغرمی یافمه اوغلان
بای اوغلان ایسله مه وفاسی یوقدر / لات اغلان اسله مه حیاسی یوقدر
مجرد گزمانگ گناسی یوقدر / تانیمانی اوغلانه یورگ برمه جان بویدشم.
داغدان بلند عاشق لیغنگ قیمتی / یادیب یانماسین رسول امتی
ترکمن ییگت آلسین اوزسوینی / شیله بولسه یانمازترکمن قیزلری
کومور یانار کوز آغلار / دل یانار سوز آغلار
یار یاردان آیرلسا / یورک یانار گوز آغلار
باغ گیردم نار اوچین / آالغلدیم یار اوچین
گل عمرمی چوردیم / بیر بی وفا یار اوچین
قارا گوزم آغلیار / فقط سنی یادلیار
اگرسنی گورمسا آق باختیمی باغلیار
چای قویدیم دم آلدی/گوزلریمی نم آلدی
یامان دوشدنگ یادیما یورگمی غم آلدی
محبتم سانگا قوترمز / عشقم سانگا آزالمز
یورگم سندن آیرلمز / بیل همیشه یادمدا درسنگ سن
آرمان یاشم یاش بولیا / یادلاسم گوزمه یاش دولیا
هرگون گورجگ عزیزم واخ آرامز داش بولیا
بهار گلی سولماسن / یار یاردان دویماسن
سایلاب سوین یارم / باشقا کشینی سویمسن
هرگل سولسن اما دوسلیق گلی سولماسن
گوزیاشلارم شراب بولسن / امیدلرم سراب بولسن
جوان لیغیم خراب بولسن / اگر سنی یادان چیقارسم
تازه گل چیکنده ایسلمسنگ بولجقمی؟
یارینگ اونیگدن گچنده گوزه مسنگ بولجقمی؟
بیله باغا گیریلی باغدن بیر گل اوزیلی
الله اوزاق یاش برسه بیله دوران سوریلی
.: بقیه در ادامه مطلب :.
سلجوقیان ترکمن
سلجوقیان ترکمن
سلجوقیان یا سلاجقه , آل سلجوق , نام دودمانی ترک نژاد است.
که در قرن های پنجم و ششم هجری قمری (یازدهم و دوازدهم
میلادی)بر بخش های بزرگی از آسیای غربی , شمال ایران کنونی ,
فرمانروایی داشتند.
سلجوقیان زبان فارسی را زبان رسمی و درباری قرار دادند و وزیران
این دوره , به ویژه عمیدالملک کندری و خواجه نظام الملک , خدمات
مهمی به ادبیات فارسی و گسترش دانش ها کردند.
سلجوقیان در اصل غز های ترکمان بودند که در دوران سامانی در
اطراف دریاچه ی خوارزم (آرال) , سیر دریا و آمو دریا می زیستند.
سلجوقیان که به اسلام رو آورده بودند , بعدها از ریاست سلجوق
بن دقاق, نام سلاجقه را به خود گرفتند و به سامانیان در مبارزه با
دشمنانشان بسیار کمک کردند. پسر سلجوق بنام میکاییل که بعد
از مرگ او ریاست این طایفه را بعهده داشت. چندین حکم جهاد برای
مبارزه با(به قول مورخان) کفار صادر کرد.
میکاییل سه پسر داشت به نامهای یبغو/چغری و طغرل. این قبیله که
یک باردر زمان سلجوق بن دقاق به دره ی سیحون کوچ کرده بودند,
بار دگر بعد ازمرگ سلجوق به سرکردگی سه پسر زاده اش به
نزدیکی پایتخت سامانیان کوچ کردند. اما سامانیان از نزدیکی این
طایفه به پایتخت احساس خطر کردند, بنابراین سلاجقه بار دگر از روی
اجبار بار سفر بسته و به بغراخان افراسیابی پناه بردند. این حاکم از
سر احتیاط طغرل پسر بزرگ را زندانی کرد. ولی طغرل به کمک برادر
خود چغری از زندان رهایی پیدا کرد و با طایفه ی خود به اطراف بخارا
کوچ کردند.
در سال 416 هجری ترکان سلجوقی به ریاست اسرائیل بن سلجوق
برادرمیکاییل دست به شورش زدند. اما سلطان محمود او را گرفت و
در هند زندانی کرد.از طرف دیگر گروهی از یارانش دست به شورش
زدند.
ابتدای سلطنت سلجوقیان را باید با خطبه ی سلطنت برای رکن الدین
ابوطالب طغرل بن میکاییل بن سلجوق درتاریخ شوال 429 هجری در
نیشابور دانست.طغرل به کمک ابوالقاسم علی بن عبدالله جوینی
معروف به سالار پوژگان, که همواره در دستگاه قدرت طغرل باقی ماند.
به نیشابور وارد و سلطنت را آغاز کرد.طغرل برای خود اسم اسلامی
رکن الدین ابوطالب محمد را انتخاب کرد واین نام و مقام مورد تایید
خلیفه ی عباسی قرار گرفت.طغرل وزیری با کفایت که او را هم رده ی
خواجه نظام الملک طوسی می دانند به نام عمیدالملک کندری داشت
و سیاست و تدابیراو به طغرل بسیار کمک کرد طغرل بیگ در سال433
وارد شهر ری شد و اینشهر را آباد کرده به پایتختی برگزید اوسرانجام
در رمضان 455 هجری بعد از26سال سلطنت در سن 70 سالگی در
ری درگذشت.و در مکانی که به برج طغرل (درابن بابویه)معروف است
دفن شد.
آلپ ارسلان بعد از مرگ عمویش طغرل به سلطنت رسید و وزارت را به
عمیدالملک کندری سپرد اما بعد از مدتی آلپ ارسلان به تحریک رقیب
عمیداملک یعنی خواجه نظام الملک طوسی او را به قتل رساند و نفوذ
او به خواجه نظام الملک طوسی منتقل شد.بیشتر عمر آلپ ارسلان
در جنگ با عیسویانسپری شد.او به قصدگسترش اسلام به
ارمنستان حمله کرد و بر آن سرزمین غالب شد.اما بعد از غلبه بر آن
سرزمین در سال 464 با حمله ی ارمانیوس دیوجانوس امپراطور روم
مواجه شد.آلپ ارسلان در نبرد ملازگردرومیان را به سختی شکست
داد و اپراطورارمانیوس دیوجانوس را دستگیرکرد.مورخان,این جنگ را
مقدمه ی تسخیر بیت المقدس و آغاز جنگهای صلیبی می دانند.آلپ
ارسلان سرانجام به دست فردی به نام یوسف الخوارزمی که در جنگ
آلپ ارسلان باحاکم تاوغاچ دستگیر و زندانی شده بود به سختی
مجروح شد وبعد از چهار روز جان سپرد.
تاریخ نگاران چنین ذکر کرده اند که آلپ ارسلان قبل از مرگ چنین گفته
است: "دیروز در روی تپه ام بودم و زمین را می نگریستم که زیر پای
ارتشم به لرزه در می آمد در این هنگام به خود گفتم حاکم این جهان
منم , چه کسی است که می تواند با من مقابله کند. خداوند غرور من
را دیده و جان من را بوسیله ی یک اسیر گرفت". ملک شاه پسر آلپ
ارسلان بعد از مرگ پدرش به کمک خواجه نظام الملک طوسی به
کرسی نشست.او یه کمک فراست و دانایی خواجه نظام الملک
توانست به تمام رقیبان سلطنتی خود از جمله شاهزادگان مدعی
سلاجقه غلبه کند. بعلاوه اینکه توانست سرزمین های تحت اشغال
سلجوقیان را گسترش بدهد. از متصرفات او می توان به باز پس گیری
سمرقند از فاطمیون مصر و انطاکیه از روم شرقی نام برد.
عراق عرب / گرجستان / ارمنستان / آسیای صغیر و شام از دیگر
محدوده های تحت تصرفات او می باشد. حکومت ملکشاه که در سال
465 هجری آغاز شده بود, بعد از بر کناری خواجه نظام الملک و روی
کار آمدن تاج الملک قمی حرکت رو به زوال را پیش گرفت. عاقبت
خواجه نظام الملک در نهاوند بدست یکی از اسماعیلیان به نام
ابوطاهر در سال 485 هجری کشته شد.
ملکشاه نیز در همان سال زندگی را بدرود گفت. به علت گسترش
حکومت سلاجقه , ملکشاه کشور را به ایالت و ولایات مختلف
تقسیم کرده بود و هر ولایت را یکی از شاهزادگان , امرا یا اتابکان اداره
می کرد.اینان به علت دوری از اصفهان پایتخت آن عهد و قدرتی که
ملکشاه به آنها داده بود, بعد از مدتی شروع به تشکیل حکومتی جدا
و مستقل کردند.سلسله ی خوارزمشاهیان به دست انوشتکین غزجه
که یکی از امرا بودتاسیس شد.اتابکان نیز برای خود دم از استقلال
زدند. در کرمان سلسله ی سلاجقه ی کرمان و در روم سلسله ی
سلاجقه ی روم بوجود آمد. از طرف دیگراتابکان آذزبایجان و اتابکان
لرستان هم ادعای استقلال کردند.
سلطان محمد را می توان آخرین پادشاه سلجوقیان دانست که بر تمام
تصرفات این سلسله حکومت کرد. پس از اینکه ملکشاه زندگی را
بدرود گفت.بین پسران و شاهزادگان سلجوقی جدال سنگینی در
گرفت. ابتدا دو پسر او محمود و پسر بزرگ برکیارق جنگ بر سر تاج و
تخت سرگرفت این جدال عاقبت در اصفهان با پیروزی محمود به پایان
رسید و برکیارق زندانی شد. اما بعدازمدتی محمود بر اثر بیماری آبله
درگذشت و قدرت دوباره به برکیارق برگردانده شد.
محمد پسر دیگر ملکشاه که در آن موقع سلطنت گنجه را بر عهده
داشت سر به شورش بر علیه برادر خویش برداشت بجز جنگ اول که
نزدیکی همدان رخ داد و با شکست محمد به پایان رسید,پنج جنگ
دیگر نیز رخ داد که عاقبتبا صلح بین دو برادر به پابان رسید امابرکیارق
در سال498 هجری یک سال بعد از صلح با برادرش محمد درگذشت و
امور به محمد منتقل شد.
سلطان محمد امور مربوط به خراسان را به برادر خود سنجر واگذار کرد
وخود امور دیگر تصرفات را بر عهده گرفت شام , آسیای صغیر و عراق
عرب بخاطر از بین رفتن قدرت خلفای عباسی در فرمان او بود.بعد
از آنکه سلطان محمود درگذشت سلطنت ایران تقریبا به دو قسمت
تقسیم شد:سلجوقیان شرق به دست سنجر برادر سلطان محمد و
سلجوقیان غرب به دست محمود. سلطان سنجر در دوران سلطنت
خود کشمکش های فراوانی را پشت سرگذاشت.اما قسمتی ازکشور
یعنی خراسان به پایتختی مرو را کاملا دراختیار خود داشت. عاقبت
سنجر در سن 72 سالگی و بعد از تقریبا در سال 552 هجری زندگی
را بدرود گفت. سنجر برای خود جانشینی نداشت و خواهر زاده اش
رکن الدین محمود به جای او بر تخت نشست اما در سال 557
هجری به دست یکی از سرداران سلجوقیان شرق با مرگ سنجر از
بین رفت.بنیانگذاری مدارس نظامیه در بغداد / بلخ / نیشابور/ اصفهان
و ایجادکتابخانه ها و خانقاه ها و مدارس گوناگون از کوشش های
فرهنگی این دوره است. نویسندگان و مشاهیری مانند:امام فخر
رازی /امام محمد غزالی /ابوالفرج بن جوزی /شیخ شهاب الدین
سهروردی / امام الحرمین جوینی وامثال آنان نیز در این روزگار
می زیستند.زبان فارسی در این دوره رواج کامل یافت و بیشترین
پادشاهان سلجوقی در گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی و پارسی و
تشویق و ترغیب شعرا و نویسندگان فارسی زبان کوشش فراوان
کردند. پادشاهان سلجوقی برخی خود شعر می سرودند. چنانکه
ملکشاه سلجوقی هم اشعار فارسی حفظ داشت و هم خود به
فارسی شعر می گفت و همچنین طغرل سوم آخرین پادشاه این
سلسله شاعر پارسی گوی بوده است. گروهی از شاعران این
دوره همچون امیرالشعرامعزی / انوری و خاقانی / نظامی در شمار
استادان و پیشکسوتان بزرگ شعر و ادب فارسی قرار گرفتند.
و سخن سرایان و نویسندگان دیگری که در این دوره از پشتیبانی
شاهان ووزیران سلجوقی برخوردار بودند عبارتنداز:ابوالفضل
بیهقی /خواجه عبدالله انصاری / اسدی طوسی / حکیم ناصر خسرو/
عمر خیام / سنایی / جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی و دیگران. شعر
فارسی در این روزگار پیشرفت هایی کرد و سبک ویژه ای به نام سبک
عراقی در آن پدید آمد.
همچنین در دوران سلجوقی آثاری چون کتاب "الابنیه حقایق الادویه"
در دارو شناسی و مفردات دارو "زادالمسافرین" ناصرخسرو و در
حکمت نظری و "کیمیای سعادت" غزالی در حکمت عملی به فارسی
نوشته شدند ولی کسانی چون زمخشری و شهرستانی نیز در این
دوره کتب فراوانی به زبان عربی که در واقع زبان دینی به شمار
می رفت تالیف کردند.نوآوری های معماران ایراین در این دوره از هند
تا آسیای صغیر نتایج و پی آمدهای وسیعی در بر داشت و هنر مندان
در گستره ی وسیعی از هنرهاشامل نساجی و سفالگری /عاجکاری /
فلز کاری با ویژگی های منطقه ای آثار ماندگاری خلق کردند.
اهنگ پیشواز ترکمنی ایرانسل و رادیو انلاین ترکمن
٥٥١٥٩٣١ آت چاپان
٥٥١٥٩٢٤ آق منگلی
٥٥١٥٩٢٥ آی انش
٥٥١٥٩٦٣ آیلردیم
٥٥١٥٩٣٥ باغ سیله گلدر
٥٥١٥٩٢٠ بخت خان
٥٥١٥٩٢٩ بوجنت دور
٥٥١٥٩١٩ ذکر خنجر
٥٥١٥٩٢٣ سیل بیلانی
٥٥١٥٩٣٢ شالیق بیلن
٥٥١٥٩٣٤ صنم و غریب
٥٥١٥٩٢٧ کورآغلو
٥٥١٥٩٢٦ گل خانم
٥٥١٥٩٣٠ گلن
٥٥١٥٩٢٨ گورسن گلن
٥٥١٥٩٦٤ گوزل سن
٥٥١٥٩٣٣ میهمان دور
٥٥١٥٩٢٢ نار آغاجی بی کلام
٥٥١٥٩٢١ نارآغاجی
٥٥١٥٩٣٦ یاغما بلوت
یوسف دیبایی
انم 3312870
اوبامینگ لاله سی 3312871
داشلاشما 3312872
گیجه لر 3312873
یادلایارین 3312874
آنه بردی وجدانی
ترکمنینگ 3312875
کیم گلر 3312876
یاشلق دراماسی 3312877
اعتبار اولماز 3312878
گوزلدیم 3312879
اوبامیزینگ لالیک قیزی 3312880
لیست جدیدترین کد اهنگ پیشواز ترکمن صحرا
۵۵۱۶۲۲۰ نازلی بایرام
۵۵۱۶۲۲۱ تشنید
۵۵۱۶۲۲۲ آذربایجان
۵۵۱۶۲۲۳ باغلارهی
۵۵۱۶۲۲۴ گلدن سنی
۵۵۱۶۲۲۵ آغاچ دان دور
۵۵۱۶۲۱۶ دون گرگ
۵۵۱۶۲۱۷ ساچار گیدر
۵۵۱۶۲۱۸ گوزل گوریندی
۵۵۱۶۲۱۹ تنها لیق بیلن
۵۵۱۶۲۸۲ سیل بیلانی
۵۵۱۶۲۸۳ آیرما
۵۵۱۶۲۷۴ دوتار آذربایجان
۵۵۱۶۲۷۳ سالانچاقلی
نحوه فعال کردن آهنگ پیشواز ایرانسل : کد مورد نظر را به شماره ۷۵۷۵ اس ام اس کنید.
pic
المپیاد ورزشی روستایی و بازی های بومی محلی استان گلستان
http://www.turkmenstudents.com/
درادامه مطلب گلین
ادبیات مکتوب مردم ترکمن و موقعیت جغرافیایی سرزمین ترکمنها
ادبیات
مکتوب مردم ترکمن تقریبا از هشت قرن پیش آغاز میشود و شاعران و سخنورانی
بزرگ مانند:وفایی،سیّدی، عندلیب،کاتبی،صوفی الله یار،دولت محمد
آزادی،مختومقلی فراغی،مسکین قلیچ،ملا نفس،محمّد ولی کمیته و دیگران در
بارور کردن آن سهم مهمی داشتهاند.امّا ادبیات شفاهی این مردم،پیشینهای
بس کهنسال و غنی دارد.
ادبیات مکتوب و شفاهی مردم ترکمن،پیوند تنگاتنگی
با هم دارند؛به طوری که بررسی ادبیات مکتوب و پژوهش در آثار سخنوران و
ادیبان ترکمن،بیتوجه به ادبیات شفاهی و عامیانه، ناممکن به نظر
میرسد.ادبیات شفاهی ترکمن با پیشینهای هزاران ساله(از زمان پیدایش قوم
ترکمن)سرچشمهای بسیار غنی و ارزشمند برای سخنوان بوده است.به عبارت دیگر،
سخنوران هر قومی برای خلق آثار ادبی،از پندارها و باورهای عامیانهء مردم
خود بهره بردهاند.
کهنترین اثری که میتوان نمونههایی از ادبیات شفاهی
مردم ترکمن را در آن یافت،دیوان لغات التّرک اثر محمود کاشغری است.این
کتاب که به زبان قدیم ترکمنی نگاشته شده،سرشار از ضرب المثلها،و باورهای
قوم اوغوز(اجداد ترکمنها)است.در این اثر ارزشمند،ضرب المثلهایی وجود دارد
که پس از گذشت سالها،هنوز هم مردم ترکمن کما بیش آنها را به کار میبرند.
ترکمن،ادبیات ترکمن،شاعران و سخنوران ترکمن
در اينجا قبل از اينكه به ويژگيهاي قومي و مسائل فرهنگي و اجتماعي و سياسي
تركمنها در عصر قاجار پرداخته شود لازم است كه توضيحاتي دربارة موقعيت
جغرافيايي محل زندگي تركمنها در آن عصر آورده شود. چراكه وضعيت اقليمي و
جغرافيايي و حتي استراتژيكي هر منطقه تأثير زيادي بر نوع معيشت، ويژگيهاي
رفتاري و مسائل فرهنگي و سياسي مردمان آن منطقه دارد. لذا با شناختن موقعيت
جغرافيائي سرزمين تركمنها با مسائل سياسي و خصوصيات رفتاري آن قوم بيشتر
آشنا ميشويم و در قضاوت دربارة تركمنها كار محقق و مورخ آسانتر خواهد شد.
از تركمنها روايات مختلفي شده است. ولي هريك از اين روايات با نگرش و
ملاحظه وضع سياسي و هواخواهي روايت كنندگاني است كه متعلق به دولتي هستند
كه با تركمنها اختلاف پيدا كرده اند و از آن روايات اطلاعاتي حاصل شده كه
غالباً موقتي و يا غيرصحيح مي باشد و تكليف ما اين است كه تركمنها را
آنطوريكه هستند معرفي نمائيم و دربارة نوع محصول و روابط و زميني كه آنها
روي آن زندگي مي كنند به تفصيل بياوريم.
زميني كه مابين درياي خزر و
آمودريا واقع است مشتمل بر صحراي وسيع شنزاري است كه قاراقوم نام دارد و
قسمت جزئي از صحراي مزبور قابل زراعت است. اين صحرا مانند حلقهاي است كه
بر اماكن و محل زندگي تركمنها احاطه دارد.
مردم تركمن، كه قبل از
پذيرش دين اسلام در قرون دهم و يازدهم با نام اغوز معروف بودند در مكاني به
مساحت تقريباً 10000ميل مربع بين رود آمودريا و بحرخزر، تركمنستان،
افغانستان به منطقه هرات، و استانهاي خراسان و استرآباد ايران اسكان
داشتند.
مناطق اصلي آن عبارت بودند از: مان قيشلاق، اوست يورت، اوزبوي،
كوپت داغ و اترك، واحههاي تجند و مرغاب، و منطقهاي وسيع به نام قاراقوم
(كوير سياه) .
اين زمينهاي وسيع كه تا مسافت بسيار دوري امتداد دارد از
لحاظ رشد نباتات و از حيث ساكناني كه در آنجا زندگي مي نمايند، داراي وضعيت
مخصوصي مي باشد. انسان و حيوان قليلي مي توانند در اين مملكت زندگي
نمايند، زمين آن يا شن و يا خاك سخت سنگ است كه روي آن حتي آثار سم اسب نمي
ماند. طول مملكت از مشرق به مغرب ششصد ورست ميباشد و عرض آن از دويست الي
ششصد ورست در نوسان است. باراني كه در فصل زمستان مي بارد درجاهاي عميق
جمع شده و استخرهاي طبيعي تشكيل مي يابد و آب آن استخرهاي طبيعي تا مدتي از
بهار از بين نميرود.
مسافرت در اين سرزمين شنزار و خشك زحمات فراواني
دارد. براي اهالي اروپا حتي خيال مسافرت از آن سرزمين امكان ندارد. در فصل
تابستان گرماي هوا شدت زيادي پيدا ميكند كه نميتوان تحمل كرد و دانه هاي
شني كه بوسيلة باد بلند ميشوند مانند ابر هوا را مي گيرند و حرارت به حدي
شدت مي يابد كه دماي آن اقلاً به پنجاهوچهار درجه سانتيگراد ميرسد.
علف
استپ رو (steppe-yrass) و feather-yrass، و خاراگوش تنها گياهاني هستند كه
گاهي به چشم مي خورند. اما همين ها براي شترها و گوسفندان و اسبهاي تركمن
بهترين خوراك محسوب مي شوند.
سرحد مشرقي خيوق و يقتلوق در شمال و اترك
داخل خاك ايران در سمت جنوب سرزمين تركمنها واقع است و به دو قسمت غيرمساوي
تقسيم مي شود كه اندازة آنها از يكديگر اختلاف زيادي دارد.
قسمت شمالي
كه خيلي بزرگتر است مشتمل بر صفحة مرتفعي است كه از كوه اوست اورت پانصد
الي هفتصد پا ارتفاع دارد و تا قسمت شمال تا رودخانة امبا امتداد مي يابد و
در مشرق درياي خزر در مغرب درياي آرال و در جنوب يك قسمت از اوزباي واقع
است و اين امتداد زميني است كه از خط كراسنوادسك (قزل سو) و خليج بالخان تا
جاهاي خشك و بي آب و زمين آهك داركوه ادامه مي يابد .
اوست يورت فلاتي است وسيع كه خاك آن سفت و با مواد آهكي،نمكي و شن مخلوط ميباشد.
آب
درياچه ها شور، و آنچه را كه آب شيرين مي گويند تلخ است، و از چاههائي در
عمق سي پا بدست مي آيد. در نواحي مشرق، غرب جنوب اوست يورت به سرازيري شيب
هاي قابل عبور بسيار تدريجي مي افتد. اين حاشيه فلات چينك نام دارد و مرز
بين تركها و قرقيزها به حساب ميآيد.
در مرز جنوبي اوست يورت گودالي
طولاني امتداد دارد كه در طول آن واحدهاي كوچك با درياچههاي شور،
بطورمناسب قرار گرفته است. به نظر ميرسد كه اين واحدهاي كوچك ودرياچههاي
شور كه در طول آن گودال قرار گرفتند زماني رودخانه آمودريا را در
برداشتهاند و تركمنها در آن زمان آن گودال طولاني را اوزبوي مي ناميدند.
رودخانه
اوزبوي براي تركمنهاي چادرنشين مهم بود چون چراگاهي عالي درون كوير ايجاد
ميكرد و معمولاً آب فراوان در چاههاي منطقه وجود داشت. شمال رودخانه اوزبوي
را، از دهانه آن در خليج بالخان گرفته تا چاههاي بوراجي، شيب هاي جنوبي و
غربي كوههاي بالخان بزرگ تشكيل مي دهد.
مرتفع ترين نقطه آن (بالخان
بزرگ) درم داغ است كه ارتفاع آن پنچ هزار ميباشد. در جنوب اوزبوي كوههاي
بالخان كوچك كه يك رشته كوه ممتد تا كوپت داغ است، قرار دارد. مرتفع ترين
نقطة آن در هزاروپانصد پا بوده و نزديكي قزل آروات به كورن داغ ميرسد كه
ارتفاع آن دوهزاروسيصد پا مي شود.
بعد از آن اين زنجيره كوه كه
ظاهراً قدري بالاتر يك زنجيرة غيرمقطوعي تشكيل مي دهد موسوم به كوپت داغ يا
دامنة كوه است كه بالاخره به پروپا ميسيوس متصل مي گردد از اين كوهها يك
مثلث ايجاد مي شود كه دو خط آن از دو كوه ميگذرد و خط پائين آن درياي خزر
است يعني از خليج بالخان تا مصب رودخانة گرگان كه در خاك ايران جريان
دارد. در قسمت جنوبي اين شكل (مثلث) اترك واقع است كه پس از عبور و قطع كوه
البرز وارد اين مثلث ميشود و تمام آنهائي را كه از كوههاي واقع در اطراف
مي آيد همراه خود مي برد و عمدهترين آنها سومبار مي باشد كه سرحد شمال
شرقي كوهها را تشكيل مي دهد سي وسه ميل بالاتر از محل پيوستن به رود اترك،
در دوزالوم، نهر بزرگ كوهستاني چاندر را در آغوش مي گيرد. و تقريباً به
مسافت بيست ورست در جنوب مصب اترك هر دو رودخانة گرگان داخل درياي خزر
ميشود .
جنبة ممتاز جغرافيائي اين منطقه اين است كه رشته كوههاي
كوپت داغ از شرق به غرب تقريباً بطور موازي كشيده شده، و بدينوسيله درههاي
آن از بادهاي سرد شمال و شمال شرق در امان هستند. كوپت داغ، هرچند كه
ارتفاع زيادي ندارد، براي سرزمين جنوب هم در مقابل همان بادهاي سرد حكم سپر
را دارد. از اينرو ناحيه بين كوپت داغ و البرز يكي از سلامت بخشترين
مكانهاي جهان است. در آنجا مخصوصاً مازو درخت زردآلو و ليمو و نارنج و تاك و
برنج و پنبه و نيشكر ميرويد. همة آنهائي كه به اين ناحيه سفر كرده اند،
دلربائي و غناء اين سرزمين را ستودهاند در گرگان نامه آمده است : بارن دو
بُد در بعضي از يادداشتهاي خود كه در باب تراكمة مشرق درياي خزر نوشته و از
ممالكي كه نزديكي گرگان واقع در شمال ايران گفتگو مي نمايد ميگويد
درمسافرتهاي خود يك قطعه زمين كه قشنگتر ازآنجا باشد ملاقات ننموده است كه
شكوه زمينهاي انگليس و شكل زمينهاي كوههاي آلپ در آنجا ملاحظه مي گردد.
واحه
آخال در شمال كوپت داغ قرار گرفته است كه توسط رودها و نهرهاي متعدد كوپت
داغ آبياري مي شود. طول آن دويست وپنجاه ورست و عرض آن بيست الي سي ورست مي
باشدو طول وسط آن شصت ورست مي شود.
چون زمينهائي كه در قسمت جنوب
غربي كوهها واقعند مرتفع تر از زمينهاي شمال شرقي هستند لهذا آب رودخانه ها
و انهار آن فراوانتر و جمعيت آن بيشتر است. در كنار رودخانه ها و انهار
قلعهجات ساخته شدهاند كه ديوارهاي مرتفع از خاك به دور آنها وضع شده است.
از قزل آروات كه اولين اين قلعه جات است تا گيوار كه آخرين قلعه جات مي
باشد تخيمناً پنجاه قلعه است.
در شرق دورتر رودخانه تجند وجود دارد، كه
تقريباً به موازات دامنه كوپت داغ كشيده شده است و در ماوراء آنهم رود بزرگ
مرغاب قرار گرفته كه دشت مرو را آبياري مي كند. رودخانه مزبور از سمت شمال
از پارو مسيوس جاري شده پائين تر زير شهر مرو در شنهاي صحرا مفقود
ميگردد.
مرو را شن احاطه كرده و آب و هواي غيرقابل تحمل دارد بنابراين
در شمال زمين مرو و آخال ساكنين مشاهده نمي شود و حتي حيوانات و طيور در
آنجا نيست.
تركمنهاي تكه، بعد از پيروزي بر ايرانيان در 1860، تحت
رهبري قوشيدخان، سدي بر روي مرغاب زدند و زمين زيركشت را بطور قابل
ملاحظهاي وسعت دادند. در آن زمان، واحه مرو يك دشت مسطح زهي و در بعضي
جاها شني بود و حدود چهل ميل مربع مساحت داشت آب و هواي تركمنستان بطوركلي
گرم و هوا بسيار خشك است؛ اما رنج آورترين جنبة آن شديداً متغير بودن درجه
حرارت است. در زمستان هنگام روز درجه حرارت بطور غيرقابل تحمل بالاست، اما
به محض اينكه آفتاب غروب مي كند پائين مي آيد و تا هنگام صبح به 28درجه
سانتيگراد (fْ63) مي رسد. در تابستان درجه حرارت ممكن است از 60درجه
سانتيگراد هم فراتر رود.
ساراي به نقل از وامبري تابستان داغ استبهاي
تركمن را اينگونه تعريف مي كند: ((اشعه خورشيد شنهاي خشك را غالباً تا عمق
يك پا گرم مي كند و زمين آنقدر گرم مي شود كه حتي وحشي ترين ساكن آسياي
ميانه، كه عاداتش سبب تحقير هرگونه پوشش براي پاها مي شود، بالاجبار يك
قطعه چرم را بصورت صندل به پاهايش مي بندد.))
بين كوپت داغ، مرو، خيوه و اوزبوي دريائي از كوير بزرگ بنام قاراقوم (كويرسياه) قرار گرفته كه عبور از آن در تمام سال مشكل است.
تركمنها
بوسيله صحراهاي خود كه عبوركردن از آنها ناممكن است و از زمانهاي قديم در
نزديكي و يا اطراف آن صحراها زندگي مي نمايند به واسطه تعصبي كه دارند
هميشه از ساير ملل دور مانده و به اين واسطه حقيقت نسل اول خود را بهتر از
نسلهاي ديگر اتراك حفظ كردهاند.
اتراك سلجوقي قديم از لحاظ زبان و
ادبيات و عثمانيهاي كنوني از لحاظ لغت صرف و نحو آنهايي هستند كه بيشتر به
تركمنها شباهت دارند، چنانكه يك نفر دهقان آناتولي بهتر از يك نفر
تاتارآذربايجاني مي تواند مطالب خود را به يك نفر تركمان يموت يا گوگلان
بفهماند و حال آنكه تاتار آذربايجاني همساية نزديكتر مي باشد.
رودخانه ها
رودخانه
اترك از كوه كلايوسف (كه در شمال شرق قوچان واقع است) برخاسته و در نزديكي
بغاز استرآباد (در 40ميلي شمال غرب جزيرة عاشوراده)، به دريا مي پيوندد.
طول آن 60فرسخ، عرض كم و تندروان است. از طرف راست آن اين رودخانهها به او
مي پيوندد: گرتوت، چيندر، (سونويا) سومبار و از چپ: سملقان، به دهنة رود
اترك كم آب است.
رودخانة اترك در مسير راه از شمال گرگان (گنبدكاوس
فعلي) نزديكيهاي بخش داشلي برون ميگذرد و اين رودخانه مرز طبيعي بين ايران و
روس تعيين شد. اسم رودخانه در كتاب جغرافي- نويسان قديم ذكر نشده و
حمدالله مستوفي در قرن هشتم نخستين كسي است كه آنرا بنام رود اترك ضبط
نموده و تاكنون به همين نام خوانده مي شود.
شعبات رودخانة اترك عبارتند از:
1- شيرين چاي كه از رباط و كيفان سرچشمه گرفته در مشرق باش قلعه وارد اترك ميشود.
2- شعبه اي كه از حسن قلعه سرچشمه گرفته در رضاآباد به اترك متصل مي شود.
3-
سمبار از ارتفاعات كپه داغ سرچشمه مي گيرد از سه شاخه تركان، سمباروچاندر
تشكيل شده است. از اينچهبرون تا گودري رودخانه تدريجاً كوچك شده بطوريكه
در گودري شبيه به نهر بزرگي ميشود كه با جلگه هم سطح گشته و تعداد زيادي
باتلاق و درياچه ايجاد ميكند و از گودري تا خليج حسنقلي كه مصب اين رود است
آب رودخانه بينهايت كم ميشود بطوريكه در بعضي فصول آب به حسنقلي نمي رسد.
در امتداد طول اين رودخانه نيزارهاي زيادي وجود دارد كه اكثر به ارتفاع 3
الي 4متر مانع خوبي براي استتار تشكيل ميدهد و درختهاي گز كم ارتفاعي در
اكثرنقاط رودخانه مي رويد. اين اشجار و نيزارها در قسمت شمالي رودخانه
بيشتر از قسمت جنوبي آن است.
رودخانه گرگان از كوههاي البرز از چشمة گرم
چشمه (كه نزديك شاه آباد و سملقان قرار دارد)، ابتدا شده در نزديكي كمش
تپه (تپه هاي نقره اي، در6فرسخي جنوب دهانه رود اترك)، به دريا ميپيوندد.
طول آن 28 فرسخ است (با كرانه اي شيب دار).... و اين رودخانه ها به او
ميپيوندند. از سمت راست: كوزلي (در دشت شگ رك. چيل قزي كه از نيله كوه مي
آيد و با رود قره سو يكي شده در يك فرسخي گنبدقابوس به گرگان رود مي ريزد.
گرم رود كه در درة البرز جريان دارد و با پيوستن چند رود كوچك به او، در
غرب گنبدقابوس به گرگان رود مي ريزد). آبخور (كه در سه فرسخي آن رود ساري
سو يعني آب زرد قرار دارد. از سمت چپ گرگان رود آبهاي زير به آن ميريزد):
قراول چاي يا ايشيك سو و دوگلوم (كه به نام ناحية دوگ معروف است. اين رود
در دشت شگ رگ جريان دارد)
در نزديكي خرابه هاي شهر قديمي گرگان خرم رود كه نوده يا سمبر هم ناميده مي شود، از سمت جنوب به گرگان رود مي ريزد.
شعب
ديگرش از طرف جنوب عبارتند از نهرهاي كونچي ملا كه شايد همان قجق باشد و
آقريگسل (در سه ميلي يارم تپه) البه كلي يا المكاتلي 6ميلي يارم تپه و
چقلي و قوشكرپي واقيره جاروگرپ.
اسحقي سو كه قراول چاي و دوق اولوم هم
ناميده مي شود. از سمت چپ سواسينه رود و از طرف راست قره سولي به آن مي
ريزد. طول گرگان رود بيش از يكصدميل است دهانة آن سابقاً نزديك باش يوسقه
بوده كه در شمال قره سو است در سال 1854م ايرانيان كوشيدند آب رودخانه را
به مسير سابق آن منحرف سازند. ولي موفق نشدند و از آن پس رود مزبور در دو
شاخه جريان يافته و شعبه عمده به طرف گمش تپه و شعبه ديگر به خواجه نفس مي
رفته، در حدود سال 1886 شاخه اول خشك شد. رودخانه پنچ پل دارد. يكي پل چوبي
در گنبدقابوس و ديگر پل سنگي در آق قلعه و سه پل چوبي ديگر به ترتيب در
اوبه ملاقليچ خان و در امچه لي و در خواجهنفس.
اراضي حوالي گرگان
بسيار حاصلخيز است اما زمينهاي جنوبي اترك به واسطه شوره زار بودن آن با
وجود كود زياد باز براي زراعت چندان مساعد نيست. در همة اين نقاط آثار تمدن
سابق و بعلاوه علامت آبياري و زراعت ديده مي شود. ?اين ناحيه هرگاه از روي
مهارت مورد استفاده قرار گيرد، شايد از ثروت خيزترين نقاط ايران بشود ??
رود قره سو از قلعه ماران در شرق استراباد سرچشمه گرفته در قسمت جنوبي
تركمن صحرا در محلي بنام ?آق باش تپه? دلتائي را تشكيل مي دهد. اين رود پس
از طي جنوب آق قلعه، در محلي موسوم به قره سو وارد درياي خزر ميشود.
آب
شيرآباد كه چقلي هم نام دارد واز ميان قلعه خان ببين و جلگة قره طغان و
سپس از اراضي قجق مي گذرد. آب راميان كه قسمت اعظم فندرسك را مشروب مي
سازد، از مشرق اراضي قجق جاري است. آب الله قلي و خرمارود در مشرق راميان و
از وسط اراضي قان يوخمز و اراضي قجق جريان دارد. آب لنگرحاجي لر كه از
ميان سرزمين قان يوخمز جاري است.
سرخس
سرخس
از شهرهاي بزرگ و قديمي خراسان بوده است كه سيّاحان بسياري از آنجا ديدن
كردند و دربارة زمينهاي حاصلخيز آن مطالب زيادي نوشته شده است و اما در
دورة ناصرالدين شاه در مقابل سرخسي كه در ساحل راست رودخانه تجن واقع بوده
است سرخس جديدي بنا گرديد كه از آن به بعد ساحل سمت راست تجن به سرخس قديم و
ساحل سمت چپ آن به سرخس جديد معروف گشت. و اما در مورد سرخس (قديم) گي
لسترنج مي نويسد: ?سرخس در قرن چهارم شهري بزرگ به اندازة نصف مرو بود و آب
و هوايي خوش داشت، در چراگاههايش شتر و گوسفند بسيار بود و چون آب فراوان
نداشت كشتزارهايش اندك بود. مقدسي ميگويد: مسجد و بازاري نيكو دارد و در
حومهاش باغهاي بسيار است. قزويني گويد سرخس شهري بزرگ و پرجمعيت است و
اهالي آن در ساختن دستارها و مقنعه هاي زردوزي شده مهارت خاصي دارند و
مصنوعات آنها به ممالك ديگر صادر مي شود. در قرن هشتم حمدالله مستوفي
دربارة سرخس گويد ?دوباروش پنچ هزار گام است و قلعهاي محكم از خاكريز دارد
و هوايش گرمسير است و آبش از رودخانهاي كه از هري به طوس ميآيد و عظيم و
نيكو و هاضم و از ميوههايش انگور و خربزه نيكوست مستوفي از رود تجند اسم
نمي برد? در سرخس قديم تركمنها زندگي مي كردند و داراي جمعيت زيادي بودند و
در زمان فتحعليشاه توسط عباس ميرزا قلعة آنها خراب مي شود و تركمنهاي
بسياري كشته و اسير ميگردند. كرزن، سرخس را از اقامتگاههاي قديمي ايل
سالور تركمن مي داند وي مي نويسد: ?سرخس قديم در سمت راست يا مشرق رودخانه
تجن واقع شده است. و از عهد قديم اقامتگاه ايل سالور تركمن بوده كه نخستين
تيره از نژاد تركمناند و تاريخ نويسان عرب حتي از قرن هفتم ميلادي راجع به
آنها مطلب نوشتهاند.
ناصرالدين شاه قاجار در مقابل سرخس قديم و براي
مهاركردن تركمنهاي سرخس قلعهاي مستحكم در ساحل چپ رودخانة تجن بنا مي كند و
در آن اسلحه و مهمات و قشون نگهداري ميكند كه به سرخس نو و سرخس ناصري
موسوم گرديد. ركنالدوله مي نويسد: ??قلعة سرخس جديد احداثي مرحوم حشمت
الدوله است كه به مناسبت نام نامي اقدس همايون موسوم به سرخس ناصري گرديده
است. و به فاصلة هزار ذرع در سمت ]چپ[ رودخانة ]تجن واقع[ است.
كرزن
دربارة ساخت و بناي سرخس جديد مي نويسد: ?? بعداً گويا در سال 1850
ايرانيها براي اينكه آن پست سرحدي را در مقابل تاخت وتازهاي بي دريغ
تركمنهاي مقيم حدود مرو محافظت كرده باشند قلعه بزرگي به شكل چندپهلو در
آنجا ساخته و بيست و چهار برج در اطراف آن برپا داشته و بر رأس آنها
توپهايي كهنه و فرسوده نصب كرده بودند وآن در سمت چپ ساحل غربي تجن و در
نيم ميلي اين رودخانه واقعبوده است.?
آباديهاي سمت راست رودخانة سرخس: قلعه دولت آباد و قزل قايه و سرخس است.
قلعة
قزل قايه آن طرف رودخانه به فاصله ربع فرسخ ديده مي شود خالي از سكنه و
خراب است، مي گويند اين قلعه را سابق به حكم مرحوم حشمت الدوله در سربند
قزل قايه ساخته بودند كه ساكنين قلعه محافظت بند مزبور را بكنند تا كسي
خراب نكند و بند قزل قايه را در نزديكي اين قلعه بسته و نهري از رودخانة
سرخس جدا كرده بودند كه آب اين نهر هفت فرسخ راه امتداد مي يابد و املاك
سرخس قديم و محكمة قوشيدخاني و ساير آباديهاي جلگة آن طرف رودخانه را مشروب
مي نمايد. آباديهاي چپ رودخانه سرخس: قلعة قصاب و آسياباد و تاج سردار مي
باشد.
قلعه چهاربرجي است كه محل سكني تاج سردار تركمن و چندخانوار
تركمان تكه رعاياي دولت عليه است، و اوبة معتبري قريب هشتاد خانوار هم در
خارج قلعه به فاصلة هزارذرع از راه دارند كه خانوار آنها در اوبه است و
قلعة مزبور حالا سكنه ندارد و اين تاج سردار سه سال است به رعيتي و نوكري
دولت از مرو آمده و با مروي هاخوني است.
خاك اتك صحرائي وسيع پرعلف قابل
مستعد زراعت و آبادي است و تپه هاي خاكي كه از دور در دو طرف راه ديده مي
شود بعد از طي دو فرسخ مسافت معدوم ميگردد. و بعد از آن تا چشم مي بيند
جلگه و بيابان است. اتك كه به مسكن و مأواي تركمانان شهرت دارد هيچ چيز
نيست جز دامنة تپههايي كه نواحي مرتفع خراسان را در شمال محدود مي كند و
در اينجا در صحرائي سرازير ميشود كه ساحل شرقي درياي خزر را تشكيل مي دهد.
خوشبختانه اين ?دامنه? كه با نهرهايي مشروب مي شود كه در بسياري درهها و
نيز در دشت سرخس جاري است يكي از بهترين و حاصلخيزترين نواحي پادشاهي ايران
بود.
هركس كه اين دشت زيبا را ديده و تمام كرانههاي مرورود و مرغاب را
تا بالا مرغاب و از آنجا دوباره رو به پائين درّه هري رود تا هرات را
پيموده باشد ميداند كه تمام اين زمينها را قبيلههاي تركمن زراعت مي كنند و
لب به تحسين باروربودن خارق العادة آنها مي گشايد.
در سرخس زمين را شخم
نمي زنند بلكه صبر مي كنند تا بارانهاي بهاري دشت را آبياري كند، آنگاه
گندم خود را روي آنها مي پاشند و بيهيچ رنج و زحمت از يك بذر هشتاد الي
يكصد تخم بدست مي آورند. هندوانه ها و ديگر محصولات مرو به اندازه هاي
شگفتي انگيز است. مثلي است معروف كه مي گويند دو هندوانة سرخسي يك بار شتر
است.
آشورآدا
ايستويك كه در سال 1862
به آنجا (آشورآدا) سفر كرده بود شرح وافي و كافي درباره آن محل چنانكه خود
ديده بود باقي گذاشت در آن موقع دو جزيره وجود داشت يكي آشورآده بزرگ و
ديگري كوچك. جزيرة بزرگ بوسيلة ترعه اي در حدود نيم ميل عرض از انتهاي
دماغه ميان كاله (كه روسها پوتمكين مي نامند) فاصله و تقريباً يك ميل و يك
سوم ميل طول و سه چهارم ميل پهنا دارد.
در اينجا ايستگاه دريائي و
نظامي دولت روس واقع است. سپس در حدود نيم ميل آب كم عمق (پاياب) و دنباله
آن پيش آمدگي شنزاري پست يا آشوراده است كه دو ميل طول دارد و سپس مجدداً
آب بسيار كم عمق با معبري تنگ كه در بين آنها واقع شده و تا ساحل صحراي
تركمن امتداد يافته است.
بعداً جزيرةسومي كه روسها آشوراده ميانه مي
نامند. بين دو جزيرة ديگر ايجاد شده است ضمناً من باب حفظ توازن، جريان
تحليل رفتن آشوراده كماكان دوام دارد تا حدي كه مي گويند اين جزيره در حال
حاضر كمتر از يك ميل طول و يك سوم ميل عرض دارد. در همين محوطة اقامتگاه
فرمانده پادگان دريائي و سربازخانه و كليسا وباشگاه و ضمائم مربوط به يك
پايگاه نظامي ساخته شده است.
آشورآدا يك ورست طول و نيم ورست عرض
مسطح دارد و سه تا چهار فوت از دريا ارتفاع دارد. دو طرف غرب آن كمي بلندتر
است به علت شنهائي كه بادآورده است. هنگام طوفان آب دريا بيش از نيمي از
جزيره را مي پوشاند. طوفان در اينجا به ندرت مي آيد آن هم سالي يكي دوبار
در دسامبر و ژانويه كه زمانش نيز بين 24 تا 48 ساعت است. بعد از پايان
طوفان آب دوباره به دريا برگشته و خليج آرام مي شود.
بهترين بغازهاي
درياي خزر بغاز استراباد است. در آشورآدا به جهت ريگزار بودن درختي نمي
رويد جز به سختي و بسيار معدود . شبه جزيره با قوم كين و آشورآدا به علت
پوشيده بودن آن از شن و باتلاق قابل سكونت نمي باشند
هواي بد آشورآدا كه
اكنون سكنه آن زياد شده است نيكو شده و الان به اين نتيجه رسيده اند كه آب
و هواي آن نه تنها مضر نيست بلكه براي پاره اي امراض (مانند سل و
ناراحتيهاي سينه) سودمند و مفيد است.
در تابستان هوا به اندازه اي گرم
است كه حركت كردن در روي ريگها بسيار سخت است ولي به هنگام عصر بادي خنك از
كوههاي البرز مي وزد. در آشورآدا تقريباً زمستان وجود ندارد وا گر هم برفي
بيايد خيلي سريع ذوب مي شود. سرما نيز شديد نيست حتي در ماههاي دسامبر و
ژانويه ساكنين بدون لباس گرم مي توانند به حيات ادامه دهند.
طاهر سارلی
پایان نامه کارشناسی ارشد تاریخ ترکمن
منبع > سایت داشجویان و دانش اموختگان ترکمن
ترکمن صحرا جواهر ناشناخته گردشگری
ترکمن صحرا منطقهای در شمال شرقی ایران است و شهرهای گنبدکاووس، بندرترکمن، آققلا، مراوهتپه،کلاله، سیمینشهر، گمشتپه، نگینشهر، انباراولوم و داشلی برون، بجنورد، درگز و اطراف تربت جام را دربرمیگیرد. اکثریت نسبی جمعیت ترکمن صحرا را ترکمنها تشکیل میدهند که مردمانی ترکمن زبان و مسلمان(اهل سنت حنفی) میباشند.
ترکمنصحرا جلگهای رسوبی هموار است که از عقبنشینی دریای خزر و تجمع رسوب های رودهایی نظیر اترکو آق سو به وجود آمده است. این جلگه عریض ترین بخش جلگههای خزری است که شمال استانهایگلستان و خراسان شمالی را در بر میگیرد، این منطقه بین عرض های جغرافیایی ۳۶ درجه و ۳۰ دقیقه (جنوب گرگان) تا ۳۸ درجه شمالی (چات) و نیز طول های جغرافیایی ۵۳ درجه و ۵ دقیقه (بندرترکمن) تا ۵۶ درجه شرقی (مراوه تپه) در استان گلستان قراردارد (بدون احتساب شمال خراسان).
به ادامه مطلب بروید
Apple-style-spanدریای خزردیدنی و مکان های مذهبی و تاریخی ترکمن صحرا
.تالابهای بین المللی مرزی مانند آلماگل وآلاگل (گل در زبان ترکی ترکمنی به معنای دریاچه است)
۲.تپه ماهورهای لسی در شمال شرق استان گلستان
۳.در یکی ازبالاترین این تپه ها وجود مقبره خالدبن ثنان (ع)معروف به خالدنبی که زیارتگاه است .
۴.وجودگیاهان بیابانی مانندگز وگیاهان غیربومی اتروبلیکس که برای جلوگیری از فرسایش آب وخاک کاشته می شود .
۵.وجودکوچ نشینان ترکمن در قسمت میانی وکوچ نشینان کرد در شمال شرقی آن که کرد ها در فصل زمستان به این منطقه میایند.به طور کلی ترکمن صحرا برای چرای دامها در زمستان است که به آن قشلاق یا قش یورت گفته می شود در ترکی ترکمنی قش یعنی زمستان یورت یعنی مکان یا وطن یا محدوده گیاهان منطقه به خصوص در زمستان و بهار رویش به اندازه کافی دارندکه مورد استفاده دامداران می باشد.
.: بقیه در ادامه مطلب :.
مختومقلی فراغی شاعر (بزرگ ترکمن)
بلبلم آه و زار چکیپ تازه گلزاردن آیریلدوم
گوزدن قانلی یاشبم دوکیپ اول سوریاردن آیریلدوم
ترجمه:
بلبلی هستم عاشق, می نالم در فراق یار
و می گریم اشک خونین
چون از دلدار جدا افتاده ام
مختوم قلی عاشق مستان باغلادیم شانینه دستان
منزلگاهی باغی بستان آلمالی ناردن آیریلدوم
ترجمه:
مختوم قلی عاشقی است مجذوب
سراینده ی شعر , در شان محبوب
محبوبی که منزلگه او , باغی است پر گل
با میوه های سیب و انار
من از باغ بهشتی جدا افتاده ام
این شعرو نمیدونم از کیه ولی خیلی ازش خوشم اومد.....امیدوارم شمام خوشتون بیاد.
بوگون آیری دوشدی دورمیش یولیمیز
بلکی بخت لی گونی یادلارسینگ منی
یا اولی بولی می طوطن پالیمیز
بلکی طوی گونینده یادلار سینگ منی
آیرلیق دردی بار مینگ باشیمدا
یاتسام دیشیمده گوندیز هوشیمدا
شیدب دالی بولدم جوان یاشیم دا
بلکی قیقی غمدا یادلار سینگ منی
الینگ بلن اوز بختنگ یاتردینگ
عمرلیگ یولدوشینگی باقی بطردینگ
دوشنیان...دوشنیان سانگا دا حاسرات
بتردیم
بلکی حاسرات لی گون یادلار سینگ منی
اوزوق اوترمارسین قیزینگا قاراب
هرگون ساوچی گلر اورسخدینگی سوراب
انگ آتانگ سانگا بررلر عاذاب
بلکی عاذاب لی گون یادلارسنگ منی
آخر بیرینگ طوی ساهاتی آلینر
شوندن سونگ هم طوی ساهاتی بللنر
شول گون...شول گون سنینگ گلین آلجینگ
گلر
بلکی قزل گورتاج یادلار سینگ منی
طوی قوطارار آدم قالماز باشینگدا
بیر یاش یگید گلیب دورور قاشینگا قاراب
آیراب قورور قزل کورتانگ باشینگدن
بلکی شول پورسوت دا یادلار سینگ منی
دانلود اهنگ طریک و یارعلی
دوردی طریک و جبار یارعلی
در این پست شما میتوانید ترانه ی زیبای " دنیا هی " رو از استاد " دوردی طریک " و همچنین یک اجرای بسیار زیبا از گوینده ی توانای ترکمن " جبار یارعلی " رو دانلود بفرمایید .
وجدانیم
من یاتسام دا سن یاتماغین وجدانیم
سن یاتسانگ یاتجاق دئر یاغشی قلیق لار
آداملار دیدجگ دئر بیرگ بیرگی
پیس نفسه بوین انگجگ آزجاق خلق لار
دویدریب دور دویدرمادان ساقلانما
یازغاریب دور هر بیر تلگ ایشمی
یالتانیب دا اؤز اركنه قویاما
اویانار دیب نأساغ یاتان هوشمی
اویكه لاب ده گیداماغین یانیمدان
قایغرماغین برجگ مانگا پندینگی
بولاشدئرما دوری چشمه گؤزلارینگ
پأك قلبینگ دونیادا تاپیلماز دنگی
دوغری یازیق منده سنده گنا یوق
سن یاشدان دوغری چیل یل دن ملایم
نفسه بویریب بیلمان كاته آزاشیان
یونه سن برگ مدام عهدینگده قایم
ذکر خنجر و نحوه اجرای آن + دانلود تصویری
عکس تزئینی است .
تاریخچهی اجرای مراسم رقص ذكر خنجر
درباره
ی ریشه تاریخی این رقص اطلاعات کاملی وجود ندارد، برخی از بزرگان و ریش
سفیدان تركمن در توضیحات خود پیرامون رقص خنجر عنوان كردهاند كه گویا این
رقص با رقص دراویش صوفیان مرتبط بوده و در میان تركمنها نیز مروّج آن
فرقهی «نقشبندیه» (1) و یكی از یاران و شاگردان «بهاءالدین معین» معروف به
«مشرب دالی» (مشرب دیوانه) بوده است.
پیشینهی
اجرای مراسم رقص خنجر آن طور كه بزرگان و ریش سفیدان تركمن صحرا در پاسخ
به پرسشهای نگارنده اذعان داشتهاند، به حدود سه سده قبل از ظهور اسلام
برمیگردد. در آن زمان مراسم رقص خنجر به عنوان صرفاً یك آیین نمایشی با
مضمونی حماسی اجرا میشد. قبایل تركمن به دلیل شرایط زندگی عشایری و ایلاتی
كه داشتند همیشه با حیوانات وحشی در مبارزه بودند. لذا قبل از شكار و شروع
نبرد با حیوانات وحشی و درنده این مراسم را اجرا میكردند تا روحیه گرفته و
در مبارزه پیروز شوند. و یا قبل از شكار حیوانات با اجرای این مراسم
پیروزی در شكار را تضمین میكردند. بنابراین عده اى از كارشناسان و
پژوهشگران آداب و رسوم و فرهنگ قوم تركمن، این نمایش هنرى را یك نوع آمادگى
كامل براى رزم و مبارزه در گذشته هاى دور مىدانند كه طى آن جنگجویان و
مبارزان صحرا، پیش از عزیمت به میدان نبرد، شمشیرها را به دست گرفته و با
دور هم جمع شدن و چرخیدن و انجام حركات موزون كه با نعره و فریاد همراه
بوده، خود را براى نبرد یا مقابله با دشمنان آماده كنند و بعد از آن روانه
میدان نبرد مى شوند. امروزه گرفتن خنجر به دست غزل خوان گروه، یادگار آن
دوران باستان است.
با
توجه به توضیح بالا كاملاً روشن است كه مضمون اشعار در آن دوران حماسی و
در وصف شجاعتها و قهرمانیهای جنگجویان آن قبیله بوده است. ولی پس از ظهور
اسلام این اشعار رنگ مذهبی و دینی به خود گرفت و مضمون آن به ذكر و ستایش
خداوند و اولیای خدا تبدیل گشت. به طوری كه خواندن غزلهای عارفانه در این
مراسم كه گاهی سرودهی شخص باغشیها بود متداول گشت. از آن جا كه آیین
نمایشی رقص خنجر گاهی اوقات با هدف شفابخشی (2) به بیماران روحی و روانی
انجام میشد. پرخوان در ذكر خود فرد بیمار را دعا مینمود و از خداوند
سلامت او را طلب میكرد. در دوران باستان بیماریهای روانی را با نی و ساز
درمان میكردند و بر بالین بیمار چنگ و تار مینواختند.
برخی
از محققان معاصر رقص خنجر تركمنها را همانند «آیین گوات» (3) در بلوچستان
و «آیین زار» (4) در خلیج فارس میدانند و این نوع آیین و مراسم را علاج
بیماریهای روحی و روانی میدانند. و به ویژه آیین «پرخوانی» (خواندن زیاد
اوراد و حرکات نمایشی دست پا) را به «شَمَن» مرتبط میسازند.
عده
اى از محققان «پُرخوانى» یا «پرى خوانى» را اساس و پایه این نمایش هنرى
در پیش از اسلام و در دوران شامانیسم مىدانند. براساس این عقیده، شخص
پرىخوان كه از علم طب سنتى و دانش و تجربه برخوردار است، با گرفتن كارد
آتشین بر دست و با انجام حركات تعجبانگیز، بیماران روانى را معالجه
مىكرده است. پرى خوان معتقد بوده است كه اجنه و پریان، فكر و روان شخص
بیمار را به اسارت خود درآوردهاند و بایستى روح او را از زندان اجنه و
پریان آزاد كنند تا او بتواند دوباره به زندگى و به كار روزانهاش برگردد و
به همین مناسبت حركات نمایشى خود را، در حالیكه چند نفر دوتار نواز هم در
كنار شخص بیمار نشستهاند و آهنگ مىنوازند، انجام مىدهند تا اینكه این
بیمار روحى و روانى مداوا گردد.
در
حال حاضر چند گروه نمایش ذكر خنجر در شهرهاى مختلف استان گلستان مثل بندر
تركمن ـ گمیشان ـ گنبد ـ كلاله و آق قلا وجود دارند كه از این هنرمندان فقط
در مراسم رسمى دولتى استفاده مىشود و گاهى نیز از این گروهها در محافل
جشن و شادى نیز دعوت مىگردد و اصولاً جوانان از اصالت و هویت این آئین
مذهبى چندان اطلاعى ندارند. البته مراسم ذكر خنجر با نام «گوش و پرى» نیز
در بین زنان تركمن رواج داشته است.
جایگاه ذكر خنجر بعد از رواج دین اسلام
از
مطالعه كتابهاى تاریخى ایران چنین بر مىآید كه اسلام در قرون چهارم و
پنجم هجرى به تدریج در آسیاى مركزى و در میان اقوام ترك، رواج یافته است،
به طوریكه بعدها شهرهاى خیوه، بخارا و سمرقند در كنار مراكز اسلامى آن زمان
مثل بغداد و قسطنطنیه یا روم شرقى به عنوان مراكز دینى و علمى در آسیاى
مركزى ظاهر مىشوند و بعد شرایط اجتماعى و اقتصادى مردم آسیاى مركزى به
دنبال ورود فرهنگ اسلامى و عربى دستخوش تحولات مىگردد. «نمایش ذكر» نیز
نمىتوانست به دور از این جریانات اجتماعى باشد و مىبایست خود را با
تغییرات و تحولات جدید وفق بدهد تا زنده و پایدار بماند. بنابراین این هنر
نمایشى براى بقا و دوام خود در مذهب حل مىشود و بعد جنبه مذهبى به خود
مىگیرد و بعدها صرفا به ذكر اللّه و تقرب به خداى یگانه تبدیل مىشود.
طلاب
حوزههاى علمیه شهرهاى بخارا و خیوه و سمرقند در رشد و گسترش ذكر اللّه
نقش اساسى داشتهاند و به دنبال این تلاشها است كه ذكر جایگاه، خود را در
جامعه اسلامى آن زمان پیدا مىكند و بعدها در بین مردم رونقى بسیار مىكند.
مناسبتهاى ذكر خنجر
ترکمن
ها رقص نمایشی ذكر خنجر را در مراسم مختلف نظیر جشن و اعیاد و یا جشن های
بزرگ قبیله ای اجرا می کنند. امروزه «ذكر» صرفا به خاطر یاد اللّه و تقرب
به خالق یكتا و بىهمتاست. غزلهایى هم كه در اجراى این هنر نمایشى اجرا مى
شود، جنبه عرفانى داشته و از اشعار شاعران و عارفان به نام گذشته استفاده
مى شود. این آئین مذهبى در زمانهاى قدیم در جشن و عروسى ها ـ مراسم ختنه
سوران، تولد فرزند ـ ضیافت گرامیداشت هم سن شدن افراد با طول سالهاى زندگى
پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلم، این آئین را برگزار مى كنند.
شایان ذكر است كه تركمنها هنوز هم وقتى به سن 63 سالگى، یعنى سال عمر
پیامبر اسلام، مى رسند جشن مى گیرند. در اصطلاح تركمنى به این آئین مذهبى
«آق قویین» یا «آق آش» مى گویند. همچنین آئین هنرى ذكر اللّه در مراسم
ضیافت حج رفتن افراد ـ ختم قرآن كریم و موقع برافراشته شدن آلاچیق جدید
براى فرزندان متاهل خانواده و... انجام مى شده است.
ذكر
خنجر تا پنجاه سال پیش نیز در سطح روستاهاى تركمن نشین با شور و شوق خاصى
توسط گروههاى ذكر برگزار مى شده است. اما از آن پس به دنبال استقرار
حاكمیت مطلق غربى و نفوذ فرهنگ غربى و عدم حمایت مسئولان زمان كه مانع
اشاعه و توسعه فرهنگ بومى و محلى و آئینهاى مذهبى بودند، این آئین كم كم
همانند بسیارى از آئینها از بین مى رود. حتی در دوره ی حاكمیت ستمشاهی
واژه ی "ذكر" را نیز حذف كرده و این مراسم را با عنوان رقص خنجر بكار
بردند.
نحوه ی اجرا
در
مراسم «رقص خنجر» یا «ذكر خنجر» یك گروه 6 نفره از مردان تركمن به دور آتش
داخل یا خارج از «آلاچیق» (5) حلقه زده و میچرخند. آنها در حالیكه آوای
خاصی را تكرار میكنند، برگرد آتش میگردند. این چرخش همراه با اجرای رقص
پا انجام میگیرد. رقص پا به صورت چرخشی و به شكل رفت و برگشت میباشد.
در
كنار همسرایان یك نفر به نام «پرخوان» حضور دارد كه با ذكر خوانی خود
رقصندگان را همراهی مینماید. پرخوان در طول مدت اجرا به نیایش و ذكرخوانی
خود ادامه میدهد.
گروه رقصنده در هر چرخشی این آوا را تكرار میكنند: «آهِی آهِی آهِی آهِی آهِی ...»
این
چرخش و ذكرخوانی حدود پانزده دقیقه به طول میانجامد و در پایان پرخوان كه
از ابتدا خنجری را در دست گرفته است آن را به بالا میآورد. با این حركتِ
پرخوان، رقصندگان نیز دستهای خود را در یك نقطهی مشترك بالا میگیرند كه
تداعیگر نمایی از یك آلاچیق و یا گنبد نیز میتواند باشد. لازم به ذكر است
كه در طول اجرا خنجر فقط در دست پرخوان است. همچنین اگر قرار است كه رقص
خنجر در بیرون از الاچیق اجرا گردد قبلاً آتشی تهیه میشود و سپس مراسم
انجام میگیرد.
تمامی بازیگران در این آیین نمایشی، لباس خاصی چون قبای بلند سرخ، كلاه پشمی سفید و پوتین چرمی دارند.
مراسم
نمایشی رقص خنجر هنوز هم در بین قبایل مختلف تركمن رواج دارد و امروزه نیز
در سراسر مناطق تركمن صحرا، و شهرستان گنبد در مراسم عروسی، جشن «آق آش»
(6) و جشنهای مختلف چون ضیافت حج، ختم قرآن و موقع برپاداشتن آلاچیق و...
برگزار میگردد.
پرداخت عنصر نمایشی روایت در مراسم «رقص خنجر»
.: بقیه درادامه مطلب :.
همه چیز درباره موسیقی ترکمن
اولین محقق موسیقی ترکمن
در دوران جهالت و بیسوادی مردم ترکمن، اساسا نمی توانست سخنی در باره مطالعه میراث فرهنگی خلق مطرح باشد. در باره موسیقی ترکمنی تنها اطلاعات محدودی در شکل آثار دست نویسی که عمدتا دانشمندان و تاریخدانان شرقی و همچنین روسی و دانشمندان خارجی و سیاحان بدان پرداخته اند موجود بود. در این دوران از وجود نت در موسیقی ترکمن تقریبا خبری نبود. اطلاعات ناچیزی در قرن 19 میلادی در باره ترانه های خلقی ترکمنی در یادداشت ها و آثار آلیابییف، دوبروولسکی، کلنوسکی، پاشین، لیسکا و دیگران وجود دارد.
جمع آوری و امکان مطالعه میراث موسیقی ملت ترکمن تنها بدنبال اعتلای فرهنگی مردم ترکمن و ایجاد مراکز تحقیقاتی و موسیقی شناسی در ترکمنستان شوروی میسر گردید. ایجاد این مراکز امکان نیرومندی را برای مطالعه علمی میراث فرهنگی ملت ترکمن بوجود آورده و به جرئت می توان گفت که بدون این مراکز امکان بهره برداری از سنن و تجارب موسیقی نسلهای گذشته و رشد آتی جوانب مترقی خلاقیت های موسیقی پیشینیان وجود نداشت.
در امر جمع آوری و مطالعه میراث موسیقی ملت ترکمن، شخصیتهای مترقی روس از جمله، اتنوگراف موسیقی ویکتور اوسپنسکی ( 1949- 1879) و دوست نزدیک او ویکتور بلیایف ( 1968- 1888) نقش غیر قابل انکاری را در این بین ایفاء نمودند. نام اوسپنسکی و فعالیتهای ارزشمند وی برای بسیاری از مردم ترکمنهای خارج از ترکمنستان شوروی ناشناخته است. ناشناخته بودن نام اوسپنسکی در میان این ترکمنها خود معلول سیاستهای جانبدارانه ای است که از سوی حاکمیتهای وقت چه در گذشته و چه حال پیشبرده شده و میشود. غرض آنان از این امر تلاش برای تحقیر و ناچیز نشان دادن موسیقی ترکمنی و در نهایت مستحیل نمودن آن بوده است. پیشبرندگان این سیاست بخوبی بر موقعیت موسیقی خلقی ترکمنی و نقش و اهمیت آن در میان توده های ترکمن واقف بوده و در طول تاریخ شاهد بوده اند که در شرایط سخت زندگی توده ها و اجحافات حکام رنگارنگ بر آنان، موسیقی ترکمنی سلاح روحی نیرومندی برای پیکار علیه متجاوزین زمانه بشمار می آمده است. توده های ترکمن هنوز اقدام شجاعانه شکور باغشی را که برای آزادی برادرش با دوتار خود به دیار ایرانیان میرود از یاد نبرده اند. اما موسیقی ترکمنی از دوران شکور باغشی تا به امروز به دستاوردهای عظیمی نائل آمده و غنای بیشتری یافته است که در این بین تلاش و خدمات اوسپنسکی و دوست نزدیک وی بلیایف غیر قابل انکار است.
اوسپنسکی در 31 ماه اوت 1879 در کالوگ بدنیا آمد. اما دیری نمی پاید که خانواده وی به شهر اوش (شهری در قیرقیزستان) نقل مکان می کند. اولین معلم موسیقی او پدرش بود که نواختن ویولون را بوی آموخت. پس از اتمام دوران متوسطه و خدمت نظام، در سال 1908 وارد کنسرواتور پطربورگ میگردد. وی در ایام اشتغال در کنسرواتور پطربورگ امکان آشنایی با موسیقیدانان برجسته ای چون لیادف، گلینکی، ریمسکی کورساکف، بورودین و دیگران را که در آثار خویش ریتمهای شرقی را نیز بکار می گرفتند می یابد. این امر عامل اصلی در ایجاد گرایش و جذب وی بسوی موسیقی خلقهای شرق بود. بهمین جهت پس از اتمام دوره کنسرواتوری و خدمت دوم نظام، در 20 نوامبر 1917 به او از سوی شورای کنسرواتوری پطرزبورگ مأموریت اعزام به قفقاز و ترکمنستان برای جمع آوری ترانه های محلی خلقی و مطالعه هنر موسیقی خلقی (1) داده میشود. از این لحظه، مرحله نوینی در زندگی و فعالیتهای او که با کار علمی- تحقیقاتی و موسیقی شناسی و خلاقیتهای وی در ازبکستان و ترکمنستان مربوط است آغاز می گردد.
اوسپنسکی پس از مسافرت به تاشکند، پیرامون جمع آوری و مطالعه موسیقی فلکلوریک ازبکی و بر پایه آن، خلق آثار اصیل، کارهای زیادی را به انجام میرساند. علاوه بر آن، او به امر تربیت کادرهای موسیقی ملی و ترویج فرهنگ موسیقی خلقهای آسیای میانه توجه فراوانی مبذول می دارد. در سال 1918 بنا به ابتکار او در تاشکند، کنسرواتور خلقی ایجاد گردیده و در سال 1921، او کنسرتی را تحت عنوان «هنر گذشته خلقهای ترکستان » ترتیب می دهد. در سال 1923 او یکی از برجسته ترین آثار موسیقی خلقهای ازبک و تاجیک بنام « شاشما کوما » را به نت در می آورد.
در سالهای 1930- 1925، مجموعه فعالیتهای اوسپنسکی با موسیقی ترکمنی پیوند دارد. بنا به وظیفه ای که از سوی حاکمیت ترکمنستان شوروی بوی محول می گردد، او تحقیقات تاریخی خود را در مناطق مختلف ترکمنستان، پیرامون موسیقی ترکمنها آغاز میکند. اما باید خاطر نشان نمود که اولین آشنایی وی با موسیقی ترکمنی در سال 1921 و در هنگام تدارک کنسرت « هنر گذشته خلقهای ترکستان » که در آن اکثریت خلقهای منطقه چون ازبکها، تاجیکها، قیرقیزها، قزاقها و ترکمنها حضور داشتند بوده است.
برای شرکت در این کنسرت، دعوتنامه هایی از سوی حاکمیت ترکمنستان به موسیقدانان و خوانندگان شهرها و مناطق مختلف ارسال می گردد. چنین دعوتنامه هایی برای هنرمندان خلقی ترکمن نیز فرستاده می شود. در میان دعوت شدگان ترکمن به این کنسرت از جمله نوبت باغشی از تاغتا بازار، گلن جه باغشی از ماری، خان محمد غئجاقچی از غارری غالا، مئللی تأچ مرادف از قاقا (2)، پیدا تودوک چی و دوستان وی از ماری، اوراز سالئر و آننا باغشی از سرخس، دولت مراد دولت اوغلی و مرت باغشی آباش اوغلی از تجن حضور داشتند.
در این رابطه حاکمیت ترکستان یادداشتی مبنی بر مساعدت و همیاری به دعوت شدگان فوق به تاشکند به کمیته اجرایی استان در ترکمنستان ارسال می دارد. (3) بسیاری از دعوت شدگان فوق بنا به دلایل مختلف نتوانستند در این کنسرت شرکت نمایند. با وجود این در کنسرت فوق که در 10- 8 ماه مه 1921 برگزار گردید، هنرمندان ترکمن توانستند آثاری از موسیقی سنتی ترکمنی را عرضه نمایند. در این کنسزت، باغشی معروف ترکمن ساری باغشی از روستای بامی با همراهی غئجاق پسرش پورلی ساری، آنسامبل نی نوازان (4 ) و ملا پوری آباش اوغلی با دکلمه اشعاری از شعرای ترکمن برنامه هایی را اجرا نمودند. (5) لازم به یادآوری است که حاکمیت ترکستان کمکهای بی دریغی را برای هر چه بهتر برگزار گردیدن کنسرت فوق بعمل آورد.
در ایام برگزاری کنسرت فوق، مناسبات دوستانه ای مابین اوسپنسکی و هنرمندان ترکمن برقرار می گردد. این امر در نامه هنرمندان ترکمن نیز که خطاب به اوسپنسکی نوشته شده انعکاس یافته است:
« گروه کوچک ما که امکان شرکت در این کنسرت و آشنایی با شما را یافت، موجبات علاقمندی ما را نسبت به شما و فعالیت ها و متد کار شما فراهم آورده و ما را بر آن داشت که قابلیت درک شما را در مورد جنبش موسیقی و افکار خلاق و برخورد فعال تان را به سرشت انسانی و روانشناسی مورد تحسین قرار دهیم. ما جدا با شما احساس نزدیکی می کنیم ............. اجازه بدهید اوسپنسکی گرامی، صمیمانه ترین تشکرات خود را بابت مناسبات دوستانه و انسانی نثارتان نمائیم ................ و از توجه عمیق تان برای درک خلاقیتهای موسیقی ما قدردانی نمائیم. برای شما نیرو و انرژی فراوان در راه تداوم کارهای علمی تان در عرصه مطالعه موسیقی ما آرزو کرده و امیدواریم که احترامات خالصانه ما نسبت به شما و کارهای علمی تان، حمایتگر هر چند کوچکی برای تداوم کارهایتان باشد.» (6)
چنین ابراز علاقمندیهای دو طرفه، نهایتا نتایج مؤثر خود را بر جای گذاشت. بدنبال تصمیم حاکمیت ترکمنستان شوروی پیرامون رشد موسیقی ملی ترکمنی، از اوسپنسکی دعوت بعمل آمد که امر مهم به نت درآوردن موسیقی ترکمنی را به انجام رساند. در سالهای 1930- 1925 ، اوسپنسکی تحقیقات فراوانی را در زمینه موسیقی ترکمنی بعمل آورد. وی دراولین دور تحقیقات خود ( از ماه اوت 1925 تا ماه مه 1926)، در مجموع 115 اثر موسیقی را از خوانندگان و نوازندگان ترکمن ماری، تاغتا بازار، سرخس، تاغتا و پوُرسی به ثبت رساند. در میان این آثار، موسیقی های سنتی حرفه ای از جایگاه درجه اولی برخوردار بودند. بدین ترتیب بر اساس مجموعه کارهای صورت گرفته در این عرصه، در سال 1928 از سوی بخش موسیقی انتشارات دولتی، جلد اول کتاب «موسیقی ترکمنی (7)» و مقاله «تحقیقات موسیقی- مردم شناسی من در ترکمنستان در سالهای 26- 1925» نوشته اوسپنسکی و 115 ترانه ترکمنی با همراهی دوتار، غئجاق، تودوک ( نی)، و دیللی تودوک ثبت شده توسط اوسپنسکی آورده شده است. جلد نخست « موسیقی ترکمنی» نه تنها بمثابه نقطه آغازی برای به نت درآوردن موسیقی ترکمنی بشمار می آید، بلکه آن یکی از آثار بنیادی موسیقی فلکلوریک ملت ترکمن محسوب می گردد.
در دور تحقیقات دوم ( از ژانویه 1927 تا اوت 1928) که در بخشها و روستاهای ترکمنستان شرقی و غربی صورت میگیرد، اوسپنسکی موفق به ثبت بیش از 200 اثر موسیقی سنتی و حرفه ای و 30 اثر ترانه های کودکان و زنان میگردد. در سال 1930 سومین دور تحقیقات از سوی وی سازماندهی می گردد، ولی آن نمیتواند نتایج مطلوب خود را بار آورد.
جریان تحقیقات اوسپنسکی در مناطق مختلف ترکمنستان، دائما در مطبوعات متعدد ترکمنستان، منجمله در نشریه « یادداشتهای ترکمنستان» و نشریه ماهانه « ترکمن شناسی» و همچنین برنامه های آتی آن درج میگردد. این امر موجبات علاقمندی فراوانی را در داخل و خارج و همینطور در میان دوستداران موسیقی ترکمنی برمی انگیزد.
در اطلاعیه بخش موسیقی- مردم شناسی انیستیتو علوم موسیقی دولتی در 5 ژانویه 1926 که با استناد به اظهارات اوسپنسکی داده شده، به ارزش هنری موسیقی ترکمنی بخصوص به ریتم، سیستم ترتیب صداها و ساختار فرم عمومی آن اشاره میگردد. (8) همچنین در مصوبه شورای بخش تئوری و تاریخ موسیقی دولتی انیستیتو تاریخ هنر در 25 اکتبر 1926، بر اساس بیانات بلیایف آمده است که تحقیقات صورت گرفته توسط اوسپنسکی در عرصه موسیقی ترکمنی، نه تنها دارای اعتبار نوین و کاملا ارزشمندی در عرصه مطالعه ویژگیهای موسیقی- مردم شناسی خلقها می باشد، بلکه آن در کل به لحاظ داشتن ملودی خود ویژه، ریتم و شکل می تواند مدعی ثابت قدمی در برابر موسیقی شناسی اروپای غربی بشمار آید. (9)
در سوم نوامبر 1926، بلیایف سخنرانی ای در مورد موسیقی ترکمنی در کمیسیون مردم شناسی وابسته به انجمن جغرافیای روسی ایراد مینماید. سخنرانی وی در باره موسیقی ترکمنی در مجله «موسیقی و انقلاب» (شماره 11، سال 1926) و در نیویورک در مجله « Pro Musika quarterlu » (سال 1927، مارس- ژوئن) به چاپ می رسد. علاوه بر آن، مقاله تحلیلی پیرامون جلد اول « موسیقی ترکمنی » در مجلات مختلف به زبانهای آلمانی، انگلیسی، ترکی و دیگر زبانها چاپ می گردد.
بلیایف و اوسپنسکی، نخستین گردآورندگان میراث موسیقی ترکمنی و اولین پیشگامان در این راه بودند. ثبت موسیقی خلقی ترکمنی، در شرایط بسیار دشوار، در دوران قحطی و بدون کمترین امکانات فنی ضبط و در شرایط سخت جغرافیایی ترکمنستان صورت پذیرفت. این امر بالطبع موجبات کاستیهایی را نیز فراهم آورد. در آن شرایط گاها برای ثبت ترانه ای یا آهنگی، از اجرا کننده آن خواسته می شد که آنرا چندین بار و بصورتی آرام تکرار نماید. بسیاری از ترانه های باغشی ها که تنها بصورت توضیحی ضبط گردیدند، به ثبت نرسیدند. بویژه در این بین می توان به ملودیهای آواز خوانی باغشی ها و برخی دیگر اسالیب آواز خوانی ملی که توسط باغشی ها اجرا گردیدند اشاره نمود. اما آثاری که توسط اوسپنسکی مورد ثبت قرار گرفتند، دارای ارزش عظیم علمی و عملی می باشند. بلیایف بر پایه تجزیه و تحلیل موارد ثبت شده توسط اوسپنسکی، نخستین کار بنیادی خود را پیرامون موسیقی ترکمنی که در جلد اول «موسیقی ترکمنی» آورده شده به انجام رساند. نتیجه تحقیقات و کارهای اوسپنسکی و بلیایف، خود سنگ پایه ای شد برای موسیقی دانان روسیه در پایان سالهای 20 و آغاز سالهای 30 که به خلق آثاری با تم ترکمنی روی آورند.
اوسپنسکی در سالهای آخر عمر خویش که به درجه دکترای هنر شناسی نائل آمده بود، به ثبت آهنگهای ازبکی، فرغانه ای و دیگر ترانه های خلقهای ازبکستان پرداخته و در انیستیتو انجمن هنر تاشکند، کارهای زیادی را در امر تربیت کادرهای ملی به انجام رساند. او آهنگهای بسیاری را برای فیلم های سینمایی و اپراها و آثار سمفونیک و آوازهای کُر خلق نمود. به پاس خدمات شایان اوسپنسکی در امر احیای موسیقی ترکمنی و ازبکی بوی از سوی حاکمیت ترکمنستان و ازبکستان شوروی عنوان هنرمند خلق اعطاء گردید. اما پیری امکان ادامه کارهای با ارزش و علمی را بوی نداد و بدین سان پس از یک عمر تلاش و زحمت در راه موسیقی خلقهای ترکمنستان و ازبکستان، سرانجام در 9 اکتبر 1949 در تاشکند فوت نمود.
تحقیقات علمی اوسپنسکی و بلیایف، بعدها پایه نیرومندی برای گسترش هر چه وسیعتر عرصه های مختلف موسیقی ترکمنی گردید. انجمن ها و انیستیتو های مختلفی برای پرداخت به موسیقی ترکمنی و تربیت کادرهای ملی ایجاد گردید. دهها موسیقیدان تربیت شده و صدها اثر ارزشمند سمفونیک و اپرایی خلق گردیدند. با همه کارهای عظیمی که تا به امروز در عرصه غنای موسیقی ترکمنی صورت پذیرفته، ولی آن هنوز جا دارد که مضمون هر چه با کیفیت تری را کسب نموده و بیش از این تکامل یابد. این موسیقی برای روی پا ایستادن و تداوم خویش باید که پاسخگوی مطالبات زمان خویش و مردم خویش باشد، باید که این میراث موسیقی را پاسداری نمود و آنرا تا حد فرارویی به سلاح نیرومند معنوی توده های خلق در هر شرایط زمانی و مکانی ارتقاء بخشید.
پانویس ها:
1- از یادداشتهای میان پاسپورتی که از سوی شورای هنر کنسواتور پطربورگ به اوسپنسکی داده شده است. انیستیتو انجمن هنر بنام حمزه حکیم زاده نیازی (تاشکند) ، آرشیو اوسپنسکی، جلد 1
2- دوتار نواز نامی مئللی تأچ مرادف از گؤک دپه، از سال 1921 تا 1930 در روستای مهین از بخش قاقا میزیست.
3- انیستیتو انجمن هنر بنام حمزه حکیم زاده نیازی، آرشیو اوسپنسکی، جلد 3
4- بنظر می رسد که در ترکیب آنسامبل نی نوازان، پیدا تودوک چی و دوستان وی از ماری حضور داشتند، ولی اسامی آنان در برنامه کنسرت آورده نشده است.
5- انیستیتو انجمن هنر بنام حمزه حکیم زاده نیازی، آرشیو اوسپنسکی، جلد 3
6- همان.
7- جلد دوم « موسیقی ترکمنی » بنا به دلایل مختلف چاپ نشده و در سال 1936 تنها چند نسخه کنترل شده از آن که در آرشیوهای شخصی موجود بود بچاپ رسید.
8- انیستیتو انجمن هنر بنام حمزه حکیم زاده نیازی، آرشیو اوسپنسکی، جلد 2
9- همان.
احمد مرادی
برگرفته از سایت ترکمن صحرا مدیا
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
آلات موسیقی ترکمن
تامدره
در زبان فارسی دوتار و تنبوره خوانده می شود، آلتی است سنتی در موسیقی ترکمن؛ درباره ریشه پیدایش دوتار اطلاع دقیقی در دست نیست، طبق روایات گویا نخستین بار شخصی به نام باب قنبر که از مریدان حضرت امام علی (ع) بوده از تارهای نازک دم اسب آلت طربی شبیه دوتار ترکمنی بوجود آورده که بتواند با آوای خودش خود، اسب را به وجد آورد.
دوتار از دو قسمت تشکیل شده یکی قسمت کاسه دوتار و دیگری قسمت باریک آن که شامل 13 پرده می باشد که اسامی مختلفی چون باش پرده (پرده اول)، نوایی پرده، قیامت پرده، گوگلان پرده، شیروان پرده و ... دارد.
در ادوار گذشته از ابریشم تابیده به جای سیم دوتار استفاده می کردند.
قجاق / کمانچه
تؤیتیک
بر دو نوع است:
1- از جنس سنگ به نام داش تؤیتیک
2- از جنس نی باریک و حداکثر داری 2 بند
یدی بوغین
همان نی 7 بند است.
قاووز / زنبورک
مخصوص دختر بچه هاست.------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مقام های معروف موسیقی ترکمن
مقام کور اوغلی
مقام کور اوغلی بر اساس حماسه ی کور اوغلی ساخته شده ست که در بین قبایل ترک و ترکمن، از شهرت خاصی برخوردار است.
بر اساس این داستان، پدر کور اوغلی به دستور خان کور می شود و او با پسر خود، کور اوغلی، که در همه امور، صادق و صمیمی است در قلعه «چنبلی بین» مسکن می گزیند، در حالی که چهل فدایی به همراه دارد. آنگاه کور اوغلی سوار بر « قیر آت » اسب مخصوص خود، قیامی بر ضد خان و ایادی او را رهبری می کند.
مقام بال صایاد
مقام بال صایاد یکی از شاخص ترین سروده ها در موسیقی ترکمن است و اشاره دارد به داستان عاشق شدن (همرا) به (صایاد).
بر اساس این داستان، همرا پسر امیر در شب ازدواج با سروناز دختر وزیر، شرح زیبایی صایاد را می شنود و نادیده عاشق می شود. آنگاه به همراه پدر به جست و جو می پردازد. پدر با دیدن صایاد عاشق تر از پسر می شود، اما به خاطر پسر از عشق خود می گذرد و صایاد را به عقد همرا در می آورد. پس از آن صایاد و سروناز در کنار همرا زندگی سعادتمندانه ای را آغاز می کنند.
در این داستان چند نکته جلب توجه می کند:
1- وجود تعدد زوجات در بین ترکمن ها امری عادی بوده ست.
2- ایثار و از خود گذشتگی، چنان که پدر به خاطر پسر از عشق خود می گذرد.
3- در این داستان، نام پدر صایاد، شاه عباس ذکر شده است؛ بدین جهت احتمال می رود که داستان در عصر صفویه سروده شده باشد.
مقام گوگ دفه / گوگ تپه
این مقام بیانگر حادثه ی گوگ تپه و جنایات جنگی روس ها در سال 1881 میلادی و قتل عام ترکمن ها در این قلعه است.
مقام دأرایی دؤن لی
این مقام اشاره دارد به داستان ازدواج «سلطان نایچی / سلطان نی نواز» که نی نوازی او شور و حالی داشت. حادثه چنین اتفاق افتاد که:
آتی بای برای آخرین پسرش عروسی مفصلی به راه انداخت و در آن از سلطان نایچی دعوت کرد تا نی بنوازد. شب هنگام که سلطان نایچی که شروع به نواختن نی کرد، پیرمردها / یاشولی ها در داخل اُی / آلاچیق، جوان ها در خارج اُی و کودکان و نوجوانان در بالای اُی جای گرفتند تا شاهد هنرنمایی هنرمند نی نواز باشند.
آنگاه که نی نواز به اوج هنر خود رسید و همگی گوش جان به نوای نی سپرده بودند دختری قوی جثه و یتیم که در سقف اُی جای گرفته بود از « تؤینیق » به دامان نی نواز غلتید.
همگی دچار بهت و حیرتی وصف ناپذیر شدند و نی نوار نوای نی را قطع کرد. در بحبو ای این بهت و حیرت یکی از بزرگان داخل اُی این حادثه را به فال نیک گرفت و گفت: این دختر هدیه ای الهی است به نی نواز فقیر، پس آن دو را به عقد هم در آوردند و خانه را خالی از اغیار کردند.
فردای آن شب، نی نواز به شکرانه ی این نعمتی که نصیبش شده بود آهنگ شورانگیزی خلق کرد که به نام «دأرایی دؤن لی » شهرت یافت؛ زیرا که عروس خانم را جامه ای از جنس دأرایی / ابریشمی، پوشانیده بودند.
مقام یاغما بولؤت/ نبار ای باران
این مقام، داستان ساییل بخشی است که عاشق دختری به نام اوغل امان بود، اما معشوق او اعتنایی نداشت. ساییل بخشی این مقام را زمانی ساخت که نم نم باران، جامه های دلدارش را خیس کرده بود و او چنین سرود و خواند:
بیر بوله جیک گلدی یاغماغا
یاغما بولوت نازلی یارینگ اوستینه
یاریم اؤیدن چیقدی قویون ثاغماغا
بال ام بولثانگ، دامما اونینگ اوثتینه
ترجمه:
پاره ای ابر بهر باریدن، در فضا چرخید تا ببارد. گفتمش: ای ابر، درنگی کن، چون که نگارم شیر می دوشد، اگر چه بارش ات عسل باشد.
مقام ثالتیق لار
سازنده ی این مقام، هنرمندی بود به نام قربان عالی فرزند مرد عالی از مردم دورون واقع در ترکمنستان امروزی، از تیره ی ثالتیق، طایفه ی یمره لی.
قربان عالی در 35 سالگی با دختری به نام آرتیق نیاز ازدواج کرد. طولی نکشید که در جنگ با راه زن ها اسیر شد و در اسارت، چشم های خود را از دست داد. پس از آزادی از یافتن یار خود عاجز ماند تا این که مردی هدایت او را تا زادگاهش به عهده گرفت.
آن دو در کناری مشغول استراحت بودند که مردی بر آنها گذشت و قربان عالی در خطاب به او با آوازی حزین و با مطلع زیر چنین خواند:
دؤر قارداشیم ثندن خبرآلایین آرتیق نیاز یاریم امان می
ترجمه: ای برادر! لحظه ای درنگ کن و بگوی که آیا از یار من آرتیق نیاز خبری داری؟
این شعر و آهنگ به ترتیب زیر شهرت یافت:
1- قربان ثالتیق نینگ آیدیمی / ترانه ی قربان ثالتیق
2- ثالتیق نینگ آیدیمی / ترانه ای درباره ی ثالتیق
3- ثالتیق آیدیمی / ترانه ی ثالتیق
این آهنگ را بعدها بخشی های نامبرده ذیل گسترش دادند:
1- امان گلدی گؤنی 2- قؤل گلدی اوستا 3- شکر باغشی 4- کل باغشی 5- تاج مأمت سوخان قلی 6- میلّی تاج مراد 7- پورلی ثاری 8- چاری تاج مأمت.
مقام ثالتیق آیدیمی امروزه شامل 7 قسمت است و با نام ثالتیق لار شهرت دارد و با شیوه های گوناگون نواخته می شود. سخی جبار هنرمند ترکمنستانی با یکی از قسمت های هفت گانه این مجموعه آوازی ساخته است به نام « اُپ ثم اولدیرار لار، اُپ مه ثم اولیم / گر ببوسم یا نبوسم، در هر حال کشته خواهم شد.»
قربان عالی آثاری چند در زمینه ی ادبیات شفاهی از خود به یادگار گذاشته است. از آن جمله است:
1- دولت یار 2- سیف الملک و مدح الجمال 3- یوسف و احمد.
قربان عالی در سال 1810 میلادی در مانقشلاق وفات یافت.
مقام زهره و طاهر
این مقام داستان عاشقانه ی زهره دختر پادشاه تاتارها و طاهر پسر وزیر است که در مکتب خانه، همدرس بودند. شاه به وزیر قول داده بود که طاهر را به دامادی بپذیرد، اما خلاف وعده کرد و به جای دادن دختر، طاهر را در داخل صندوقی به دریا انداخت. ماهم دختر پادشاه بغداد او را از دجله گرفت و خاطر خواهش شد.
طاهر پس از 7 سال زندگی با ماهم به دیار خود برگشت و به فرمان پدر زهره کشته شد. زهره نیز به دنبال مرگ معشوق خودکشی کرد. ماهم به خون خواهی برخاست و شاه تاتار را شکست داد. در این هنگام زهره و طاهر به فرمان خداوند زنده شدند و طاهر با دو محبوب خود (زهره و ماهم) زندگی جدیدی شروع کرد.
منبع: کتاب نگاهی به فرهنگ مادی و معنوی ترکمن ها
تالیف: گنبد دردی اعظمی راد
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ساختار دوتار
در زمانھای قدیم تارھای دوتار را از زه (روده حیوانی) درست می کرده اند. بعدھا این زه جای خود را به ابریشم داده است) دو خط طرفین دسته دوتار که از قدیم باقی مانده است، به منظور بستن گره ھای زه بوده است. در حال حاضر از اوایل قرن بیستم تارھای سیمی مورد استفاده قرار می گیرد. تارھائیکه روی دوتار قرار دارند از ناحیّه بیرونی ته بخش کدوئی شکل آن که بصورت گیره معمولاً از شاخ حیوانی آنرا درست می کنند و به آن بزبان ترکمنی «بوینوز» گفته می شود، محکم گره می خورد. سر دیگر این تارھا به دسته آن که کلید کنترل تارھا در آن قرار دارند و بزبان ترکمنی به آن «قولاق» گفته می شود، می پیچانند. نقش قولاقھا به کوک انداختن و تنظیم گام صوتی آن می باشد. در ھنگام کوک دوتار جھت ھمآهنگی ھرچه بھتر آن، کلیدھای کنترل را کمی بالاتر از دسته قرار می دھند. به ھمین جھت اوستائی که در روی دوتار دو تا برجستگی مخصوصی را در نظر می گیرند، یکی از آنھا در نزدیک کلیدھای کنترل که به آن بوینوز یا «شیطان اشک» و دیگری را روی درب بخش کدوئی شکل قرار می دھند که به آن «اشک» که در فارسی معادل با «خرک» می باشد، نامیده می شود. برای اینکه تارھا محکم و کلیدھای کنترل شل نگردد بالای «شیطان اشک» پرده ای را قرار می دھند که به آن «شیطان پرده» گفته می شود.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
درامدی بر مردم شناسی موسیقی ترکمن
تاثیر موسیقی، سراسر جهان دیروز و امروز را درنوردیده است. در گذر سدهها، بشر همواره با موسیقی خو گرفته است. انسانهای نخستین در هنگام شكار یا كار، هماهنگ با حركات بدن آوازهایی میخواندند. در هنگام جنگ سرودهای حماسی میسرودند، و هنگام پیروزی در كارهای مهم، شادی خود را با آواز نمایان میساختند. نخست این آواز و پایكوبی با كوبیدن دو قطعه سنگ به یكدیگر همراه میشد.
بعدها انسان دریافت كه هر چیز آوای ویژهای دارد. او پی برد كه زه كمانش پس از كشیدن و رها شدن، صدای خوشایندی فراهم میكند، او پی برد كه تنهی توخالی درخت، صدایی طنیندار دارد. این چیزهای ساده انسان را به اندیشهی ساختن ابزارهای موسیقی انداخت. زه تبدیل به سیم و تار ابزار موسیقی شد، پس از آن دریافتند كه سیم ها با كلفتی و درازای گوناگون صداهای مختلفی ایجاد میكنند. انسانها با درهم آمیزی سیمهای گوناگون توانستند، تنبوره، بربط، تار، سهتار و كمانچه بسازند. با پیشرفت بشر، سازها و ابزارهای موسیقی نوینی به وجود آمدند. به تدریج نوای آهنگها و چگونگی آواز خواندن بسته به موقعیت فرهنگ هر ملتی ریخت و یژهی خود را یافت. بدین گونه در گذر روزگاران، انسانها اندیشههاو احساسات خود را به وسیلهی موسیقی بازگو كردهاند. (1)
بررسی فرهنگ مادی موسیقی سنتی تركمن
از دیدگاه مردمشناسی موسیقی، قبل از اینكه به بررسی ویژگیهای موسیقی و نقش و تأثیر آن در فرهنگ معنوی یك قوم پرداخته شود، نخست فرهنگ مادی موسیقی و ابزارهایی كه اصوات موسیقی از آن به وجود میآید، مورد بررسی قرار میگیرد. از این روی نخست به چگونگی پیدایش و شكلبندی ابزارها و سازهای تركمن پرداخته میشود.
درباره پیشینهی ساز و آواز تركمنها، دانستههای اندكی در دست است. آگاهی ما دربارهی گذشته موسیقی این قوم از برخی متون پراكندهی تاریخی و سفرنامههای جهانگردان آشكار میشود، بنا به برخی متون تاریخی «در پایان سده ششم و آغاز سده هفتم میلادی- پایانهی دورهی ساسانی- گروهی از نوازندگان سمرقند و بخارا و كاشغر و تورفان در دربار چین به كار گماشته شدند و نوازندهای تركمن به نام «كوشا» یا «قوشا» بربط تركمنی (باربیوت. باربیتوس به یونانی به پیدپه به چینی) را به همراه خود به چین آورد.(2)
«دوتار» یا به اصطلاحی «تامدیرا»، «تنبوره» مهمترین ابزارهای موسیقی تركمنها میباشد. از دیگر ابزارهای موسیقی تركمن میتوان به نی و زنبورك اشاره كرد. نی یا «توتیك» خود به دو بخش «داش توتیك» (نی سنگی) و «قارقی توتیك» (نی معمولی) كه میان دیگر چوپانان میهنمان هم كاربرد دارد.
«قوپوز» (زنبورك) سازی است كه از دو كاسهی كوچك و یك دستهی چوبی و دو رشته تار تشكیل شده و صدایی شبیه به صدای زنبور دارد. این ساز بیشتر در هند متداول بوده است.(3)
كمانچه «قیجاق»
این ابزار موسیقی در روزگار ساسانیان «قیجاق» نام گرفته، و در روزگار قاجاریه اولین بار در تركمنستان رایج شده است. در روزگار ناصرالدین شاه (حدود نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی)، آن را شخصی كُرد تبار به نام «علی سعید» به میان تركمنها آورده است. قیجاق «بین 700 تا 800 میلی متر درازا دارد كه به بخش گردی به اندازه نارگیل پیوند یافته است. تارهای آن از یال اسب درست شده است.(4) نخست سیمهای آن ابریشمی بوده، ولی اكنون از سیمهای ماندولین استفاده میشود. شمار سیمهای كمانچه چهار عدد است. كاسهاش از چوب و صفحه آن از پوست است كه میان آن كلفتتر از دیگر بخشهاست و خرك آن از چوب عناب و دسته آن مخروطی شكل می باشد.(5)
دوتار «تامدیرا» یا «تنبوره»
دربارهی ریشهی پیدایش «دوتار» نوشتههای مستند، بسیار اندك بوده و آگاهیهای درستی در دست نیست، ولی در بررسی اوراق تاریخی بنا به روایتی، پیشینهی آن «به بیش از ششهزار سال میرسد. در ایران كهن و بیشتر ملتهای خاور زمین، تنبوره در بسیاری از مراحل برای خود جایگاهی داشته است. باستانشناسان در پیرامون آرامگاه حضرت دانیال نبی واقع در شوش، هنگام حفاری تندیس دو مرد را به دست آوردهاند كه هر كدام سازی در دست داشتهاند كه در دست یكی از آنها «تنبوره» و در دست دیگر «بربط» دیده میشد. باستانشناسان پیشینهی این اثر ارزشمند تاریخی را پیش از ظهور حضرت موسی (ع) یا به روایتی سه تا چهار هزار سال پیش از زایش مسیح بازگو كردهاند.(6)
«هنری جورج فارمر» در كتاب نامدارش «تاریخ موسیقی خاور زمین» بنا به استناد منابع عربی تنبوره «دوتار» را از آنِ مردم سِدوم (لوط) میداند، هر چند كه متون دیگر، آن را «بسایی» میدانند.(7)
سدهها پیش از ظهور اسلام، ملتها و اقوام یاد شده و دیگران در مراسم مذهبی، جشنها، پیشواز از بزرگان و مقامات معنوی نیز برای تهییج سپاه و ترویج آیین جوانمردی و بیدار نمودن وجدان افراد و تشویق مردم به پرداختن به درون خود تنبوره را به كار میبردند.(8)
بر پایهی روایات اسلامی آن را نخستین بار یكی از پیروان حضرت علی (ع) به نام «بابا قنبر» ساخته است؟! (9) «فارابی به تفصیل از دو گونه تنبوره سخن میگوید و آنها را بازگو میكند. یكی تنبوره قدیمی روزگار جاهلی به نام تنبوره المیزانی است كه در این زمان تنبوره البغدادی نامیده میشده و دیگری تنبوره الخراسانی است كه بر پایهی فاصلهها دولیما و یك كوما، زهبندی (پردهبندی) میشده است. در این زمان، از هر دو گونهی یاد شده، در سوریه یافت میشده است. اما فارابی میگوید در بغداد و نواحی غربی و مركزی آن بیشتر گونه نخست معمول بوده است، در حالی كه تنبور گونهی دوم به خراسان و نواحی واقع در شرق و شمال آن اختصاص داشته است.(10)
برای پی بردن به حضور تنبوره در بخشهای گوناگون ایران، كافیست به موسیقی اقوام باشنده در این سرزمین نگاه شود كه در این صورت نتیجهی آشكار آن، نمودار گستردگی قلمرو تنبوره در ایران خواهد بود. در جاهایی مانند خراسان و بیشتر جاهای پیرامون آن و مرز میان خراسان و دریای خزر، در میان قبیلههای تركمن تنبوره رواج فراوان دارد.(11)
ساختمان و اجزای دوتار
دوتار به روی هم از بخشهای زیر تشكیل شده است: 1- كاسه «كاسه» 2- دسته «ساپ» 3- صفحه «قاپاق» 4- پرده «پرده» 5- گوشیها «قولاق» 6- سیم گیر «بوینوز» 7- خرك روی دسته «شیطان اِشك» 8- سیم «تار» 9- خرك روی صفحه «اِشِك»
برای ساخت كاسه و صفحه از چوب درخت توت، برای ساختن دسته از چوب درخت زردآلو «اریك»، برای ساختن گوشیها از مفتول برنجی، برای ساختن پردهها از سیمهای مفتولی، برای ساختن خرك روی صفحه از چوب درخت توت و یا گردو، برای ساختن خرك روی دسته و سیمگیر ازشاخ استفاده میشود.
اسامی پردههای دوتار
پردههای دوتار، هر یك آهنگ ویژهای میسازد. این پردهها بر روی هم از پشت سر هم آمدن سیزده پرده تشكیل یافته است. نامهای پردهها به ترتیب از بالا به پایین عبارتند از:
1- باش پرده 2- نوایی پرده 3- یوقارقی آچیق پرده 4- یوقارقی قیامت پرده 5- بأّش پرده 6- گنگزِو پرده 7- آشاقی آچیق پرده 8- تركمن پرده 9- اوغورجا پرده 10- گؤنی پرده 11- آشاقی قیامت پرده 12-كیچی شیروان پرده 13- اولی شیروان پرده.
بررسی فرهنگ معنوی موسیقی سُنتی تركمن
نگاهی گذرا بر پیشینهی تاریخی موسیقی سنتی تركمن
در روزگار آق قویونلوها (روزگار فرمانروایی تركمنها)، و با پشتیبانی سلجوقیان و غزنویان موسیقی تركمن در اوج و شكوفایی قرار گرفت و تاثیر آن به سرزمینهای گوناگون از جمله حلب، دیار بكر، شیروان، گنجه، بخشی از ارمنستان، گرجستان و آذربایجان موثر افتاد. بیشتر آثار آدبی پربار چون (دده قورقوت)، (كور اوغلی)، (زهره و طاهر)، (شاه صنم – غریب)، (حویرلیقّا – همراه)، (صایاد – همرا)، (یوسف – احمد) همگی در این روزگار در شكل ادبیات شفاهی (عامه) به وجود آمدند كه به دست باغشیها (اوزان) یعنی (نوازندگان) به ترانه تبدیل شده و به دیگر ملتهای همسایه رسید. به گونهای كه كوراوغلی با حماسه شورانگیز خود چنان بر ادبیات دیگر ملتها راه یافت كه هر قومی آن را از آن خود میداند.
پس از فروپاشی فرمانروایی آق قویونلوها، و دنبالهی گسترش دولت صفویه كه نادرشاه به روی كار میآید. این روزگار نه تنها روزگار سركوبی قوم تركمن است، بلكه روزگار سركوبی موسیقی تركمن نیز میباشد به گونهای كه موسیقی تركمن دچار ایستایی و سرخوردگی میشود.
موسیقی و ادبیات این روزگار، برگرفته از شرایط سیاسی- اجتماعی- روانی جامعه، قالبی اندوهگین دارد. از این روی تا روزگار آق قویونلوها، موسیقی تركمن بیشتر حماسی است و در مرحلحه دوم، پس از صفویه درونمایهای غم بار و یأس آلود دارد. مرحله پس از آن، موسیقی سنتی تركمن به روزگار پیش از فروپاشی نظام شوروی میرسد كه در تركمنستان با درون مایههای نوتر و پیشرفتهتر به شكلی انقلابی بر پایهی ادبیات متعهد پیشرو و پیشتاز، شكل سیاسی – تودهای میگیرد.
اشكال اجرای موسیقی تركمن
موسیقی تركمن را میتوان به سه شكل (الف- سازی، ب- آوازی، ج- ساز و آوازی) بخش كرد.
الف- سازی: در این شكل، نوازندگان تنها به نواختن دوتار در مقام (نوایی) برآمده وآواز خوانده نمیشود.
ب- آوازی: لالایی مادران «هوودی»، مولودخوانی، نوحه خوانی و ذكر، از گونههای موسیقی آوازی بدون ساز میباشند.
ج- ساز و آوازی: شورانگیزترین شكل اجرای موسیقی تركمن میباشد. نقل خوانی، شبخوانی، چوپانی خوانی و لأله خوانی نمونههایی از این شكل میباشند.
موسیقی تركمن از نگره ی نقش پیام رسانی و تاثیرگذاری به دستههای زیر طبقهبندی میشوند:
1- موسیقی عاطفی: این نوع موسیقی تنها به شیوه ی آواز اجرا می شود؛ كه در قالب لالایی (هوودی) مادران كه با نوایی غمانگیز، احساسات و آرزوهای خویش را نسبت به فرزندانشان ابراز میدارند.
2- موسیقی تغزلی: این موسیقی به دو شیوهی (لأله خوانی) و (چوپانی خوانی) بخش میشود.
(لأله) را دختران جوان، میان هم سالان خود اجرا می كنند، و در چوپانی خوانی – كه بیشتر به دست چوپانان صحرا انجام میگیرد – با اشعاری در دوری یار، با همراهی نی نواخته و خوانده میشود.
3- موسیقی حماسی- رزمی: این گونه موسیقی به شكل «نقلخوانی» است. در گذشته؛ اشعاری حماسی – رزمی، توسط باغشیها برای برانگیختن جوانان در نبرد با ستمكاران انجام میگرفته است.
4- موسیقی بزمی: اینگونه موسیقی، در جشن ها و مراسم عروسی به همراه اشعاری كه آمیخته از ستایش زندگی است، با كمانچه و دوتار نواخته میشود. «شبخوانی» نمونهای از این گونه موسیقی است كه در شبها و مراسم ویژهی مذهبی توسط نوازندگان نواخته شده و سرور و شادی مردم را فراهم مینمایند.
5- موسیقی آیینی: این موسیقی در آیینها و مراسم ویژهی مذهبی به كار گرفته می شود كه در اشكال «مولودخوانی»، «نوحهخوانی»، «ذكر و پرخوانی» انجام میگیرد. مولودخوانی در مساجد به مناسبت جشنهای مذهبی اجرا میشود.
نوحهخوانی بیشتر توسط زنان، در مراسم سوگواری، در ریخت اشعار غمانگیز خوانده میشود و ذكر و پرخوانی توسط پرخوان كه با استفاده از نوازندگان در صدد درمان بیماران روانی است.(12)
دستگاههای موسیقی سنتی تركمن
در هر دستگاه موسیقی، پردههای گوناگونی هست كه در آن سبك مینوازند و در دستگاه دیگر نبوده و یا بسیار كم معمول است. دستگاههای موسیقی تركمن به چهار گونه بخش میشوند:
1- تشنید 2- نوایی 3- قیرقلار 4- مخمّس.
سبكهای موسیقی سنتی تركمن
موسیقی بزرگ تركمن را «مقام» میگویند، تاكنون نزدیك به پانصد مقام از ایام قدیم به روزگار ما رسیده است كه هر كدام سبك و میزانهای ویژهای دارد. مقامهای تركمنی هر كدام بیانگر رخدادیاند كه مردم تركمن در گذر تاریخ با آن روبرو شدهاند به طوری كه هر مقام داستان یك رخدادی است.
موسیقی تركمن به چهار سبك بخش میشود كه بر اساس پراكندگی قومی و جغرافیایی در سرزمینهای تركمن نشینی نامگذاری شده است.
1- سبك سالیر- ساریق: در تركمنستان، سرخس، ماری از این سبك پیروی میكنند.
2- سبك یموت - گوگلان: خود به چند شاخه فرعی بخش می شود و در این سبك داستانسرایی معمول بوده است. «چاودر- یول» هم از سبك یموت گوگلان پیروی میكند.
3- سبك دامانا.
4- آخال تكه.
در این سبكها لهجه تفاوت دارد. سازها و آوازها یكی است. ولی تُن صدا، كِشش. غلظت، زیر یا نرم بودن صدا فرق می كند. بر پایهی جایگاه جغرافیایی زیستگاه، حتی میتوان سبك موسیقی طایفههای آنها را شناخت. برای نمونه دامنه یول، بیشتر در سرزمینهای كوهپایهای مرسوم است. برخی از سبكهایی كه از سبكهای اصلی جدا شدهاند، (ماری یول، حیوه یول، آرقاج یول، آخال یول) هستند. بر روی هم در هر سبك مقامهای بسیاری و از هر مقام آوازهای بسیاری به وجود میآید.
زبان و مضامین موسیقی سنتی تركمن
موسیقی سنتی تركمن بازگو كنندهی باورها، دردها، رنجها، شادیها، آرمانها، آداب و سنتها، فرهنگ و تاریخ تركمن است. زبان این موسیقی بیانگر ادبیات شفاهی گویای قوم تركمن است. سازها از زبان و دل مردم واز ادراك غم و شادیهای آنها مایه گرفته و بازتاب شرایط اجتماعی روزگار خود میباشد، در مضامین موسیقی تركمن عشق به آزادی، آگاهی و فرمانروایی محرومین، همبستگی، دلاوری و برادری آكنده است. موسیقی تركمن از این روی غمانگیز است كه در روزگاران گذشته، زندگی این قوم در هرج و مرج و كشتار و غارت فرمانروایان گذشت. موسیقی تركمن زمانی به ناله میآمد كه قدرتها بر سر تصرف سرزمین ایران به خونریزی می پرداختنند. موسیقی تركمن آیینهی تمام نمای فرهنگ و تاریخ قوم ستمدیده تركمن است. از این روی موسیقی تركمن موسیقی لهو و لعب نیست، درونمایههای موسیقی تركمن بسیار گسترده و گوناگون است. سازهای باغشیهای تركمن همچنان همراه با مردم در سختیها و رخدادهای تلخ این قوم، رنج كشیده است. این موسیقی برای هر كسی پیامی دارد كه میتواند بر پایهی آن خود آن را برگزیند. زبان موسیقی تركمن مخاطبان خود را میشناسد؛ وقتی كه ساز نواخته میشود با مردم سادهدل صحرا حرف میزند.
ویژگیهای موسیقی سنتی تركمن
موسیقی سنتی تركمن جزو ریشهدارترین موسیقیهای جهان به شمار میرود. چرا كه در هیچ گوشهای از آن، قطعات موسیقی دیگر ملتها راه نیافته است. از دلایل منحصر به فرد بودن این موسیقی این استكه این موسیقی به علت مهاجرت همیشگی تركمنها و گریز از دست فرمانروایان ستمگر و یكجانشین نبودن زندگی عشایری، دست نخورده مانده است و دیگر این كه موسیقی تركمن تنها موسیقی است كه با یك مضراب، دو نت را میشود نواخت. ویژگی جدا كنندهی دیگر آن این است كه ریشهی مضراب سازهای تركمن ملهم از محیط طبیعی و پیوند آن با زندگی اجتماعی و عشیرتی تركمن میباشد واز صدای پای سمهای اسب و شانهای كه بر دار قالی كوبیده میشد، الهام گرفته شده است. از آن جایی كه میتوان گفت كه بیشتر اوقات زندگی تركمنها بر روی اسب سپری میشده، ریتم این موسیقی را هم گام با صدای پای اسب و در آلاچیق هنگام نواختن بر اساس هماهنگی ضربه زدن شانههای دار قالی زنانشان نواخته میشده است، از این روی هر سازی كه این ریشه و آهنگ را نداشته باشد از آهنگ موسیقی سنتی تركمن به دور است. از سویی موسیقی سنتی تركمن موسیقی لهو لعب نیست، یعنی با سازهای آن نمیشود پایكوبی كرد، ضد ضرب است، آهنگین نیست، در بسیاری از سازهایی كه اندوهگین نیست و تغزلی است حتی نمیتوان دست هم زد، لذا در میان این قوم رقص ملی وجود نداشته است. آن مراسمی هم كه به نادرستی رقص خنجر نامیده میشود، ذكر خنجر است كه ریشة ان به تصوف و سماعی برمیگردد كه به دست صوفیان انجام میگرفته است و این خود به روزگار پیش از اسلام به آیین شمنها برمیگردد كه پس از آن به كیش تصوف وارد شده است، و در جشنهای دوهزار و پانصدسالهی شاهنشاهی بدان رقص خنجر نام نهادند.
دربارهی تقدم و تأخر پیدایش آواز و موسیقی، موسیقی سنتی تركمن به دو دسته بخش میشود:
دسته اول: آهنگهایی است كه به خاطر رخدادی تاریخی و الهام از طبیعت، نخست سازهای آن ساخته شده است، مانند: «شوردان تاپیلدی (از كویر پیدا شد) یا «حاجی قولاق» (حاجی باغشی دست بریده).
دسته دوم: آوازهاو شعرها، نخست سروده شده. و سپس سازهای آنها به وجود آمده است. مانند: «اِنه»، باغشیها صدایی از گلو هنگام خواندن آواز بیرون میكنند كه به آن (جوق جوق) میگویند و میتوان گفت، توانمندی و آوازهی خوانندهی آواز در ادای هنرمندانهی آن است.
دشوار بودن نواختن سازهای تركمن یكی از ویژگیهای موسیقی تركمن میباشد. برای نمونه فن نواختن دوتار بسیار پیچیده و سخت است، چرا كه دو سیم را باید در یك زمان به حركت درآورد. از این روی برخی آن را «بخیل آغاچ» یعنی (چوب بخیل) گفتهاند.
موسیقی تركمن یك موسیقی تصویری است و فرد هنگام شنیدن یك مقام اگر داستان آن ساز را بداند میتواند همگی رخدادهای داستان را به راحتی در ذهن تصویر كند. به طور مثال در مقام گوگتپه، اشاره به نبرد خونین و از دست دادن دژ و بخشهایی از سرزمین تركمن به دست ارتش روسی در 1881 میلادی دارد كه فرد شنونده به خوبی میتواند تجسم كند كه چگونه شیرزنان تركمن شبانهروز در آن دژ، جان بر كف از حقوق خویش پشتیبانی كرده و خونشان ریخته شده است.
از سویی موسیقی تركمن جزو سازهای جهانی كهن به شمار میرود. چون از نت جهانی پیروی كرده (دو،ر،می،فا،سل،لا،سی) و 4/1 پرده (سوری كورون) ندارد، این پرده در سازهای سنتی ایران مانند سهتار موجود میباشد. موسیقی تركمن برای كسانی كه از تاریخ و فرهنگ قوم تركمن و چگونگی سازها آگاهی نداشته باشند، دریافت شدنی نیست. در جشنوارهی موسیقی در سال 66- 1365 شمسی، استاد زنده یاد حنانه میگوید: ما از موسیقی سنتی تركمن چیزی نمیدانیم، ولی این را میفهمیم كه مشحون و متاثر از طبیعت است، اگر ماجرای هر ساز را برایمان بازگویند، ما با شنیدن هر ساز به آسانی میتوانیم همان گونه كه هست آن را در ذهنمان تصویر كنیم.
درباره ی توان موسیقی تركمن «اوسپنسكی» پژوهشگر روسی كه به موسیقی ملل پرداخته، میگوید: خاور زمین را گشتم و همهی سازهای آنان را گوش دادم، تنها سازی كه تا سحرگاهان مردم را به خود سرگرم میكرد موسیقی تركمن بود. در بررسیهایم به این نتیجه رسیدم كه دلنشینترین سازها در بین ملتها دوتار تركمنی است.
موسیقی شناسان در جشنواره فیلم فجر ایران درباره فیلم «عاشیق غریب» میگویند: هنرمندان تركمن قوانین حاكم بر موسیقی را به درستی رعایت كرده و این موسیقی جزو موسیقی كلاسیك به شمار میرود. از سویی با كم بودن ابزار موسیقی و سادگی آن، توانا به آفرینش آهنگهایی با پیچیدگی شگفتانگیز شدهاند.
نقش و كاركرد (فونكسیون) موسیقی تركمن
همچنان كه گفته شد موسیقی تركمن مجموعهی موزون نغمههایی است كه با باورها و فرهنگ معنوی به خصوص محیط زیست این قوم پیوند یافته است. موسیقی تركمن زبانی نمادین برای انتقال دریافتها و بازگویی احساسات قوم تركمن به شمار میرود. چرا كه در گذشته از دل مردم مایه گرفته است و همهی پیوندهای معنوی از راه باغشیها پراكنده میشده و به مانند راهپیوند طایفههای دور افتاده عمل نموده و در یكپارچگی و همبستگی اجتماعی قبیلههای تركمن و تأثیرگذاری در روحیات ملی، آداب و سنن نقش مهمی ایفا میكرده است. خدمت بزرگ موسیقی به ادبیات تركمن این است كه در گذر تاریخ نقش نگاه دارندهی ادبیات شفاهی و عامه را همین سازهای موسیقی به نوشتن درآمدهاند، باغشیها برای شناسایی ادبیات گذشته به دوتار شكل داده و سازها را پیچیدهتر و گوشنوازتر كرده و آن را به نسل حال و آینده انتقال دادهاند. از این روی باید گفت كه ادبیات شفاهی نقش به سزایی در بالندگی موسیقی تركمن داشته است.
موسیقی تركمن در گذشته در بالندگی و تبلیغ مذهب نقش ارزندهای را انجام داده است، به گونهای كه مبلغین مذهبی، در عزا و عروسی با سرودن اشعار مذهبی با همت باغشیها، تبلیغ مذهبی میكردند، در روایات تاریخی پیوند مذهب با موسیقی فراوان بوده. پس از اسلام مذهبیون موسیقی را میشناختند و مینواختند. بیشتر باغشیها مكتبیها بودهاند كه قرآن را با صدای بلند میخواندند، در این میان میتوان به نقش «پُرخان» و پیوند خواندن اشعار او با آوای ویژه كه «ذكر» نام دارد نام برد، عرفا و تصوف نقشبندیهی تركمن هنگام اجرای آن به حال ذكر و سماع فرو میرفتند.
از دوران ناصرالدینشاه به بعد موسیقی در تمام ایران از جمله در مناطق تركمننشین ایران ممنوع شد. پس از آن برخی روحانیون كه از موسیقی بینشی متضاد از آن به مانند ابزاری برای بهرهگیری در دگرگونیهای اجتماعی، فرهنگی داشتند. به پیروی از خانها، دوتار را چوب شیطان نامیدند.
نامگذاری «باغشی» در موسیقی سنتی تركمن
نوازندگان موسیقی تركمن «باغشی» نام دارند، كه معنی آن گوناگون است «در روزگار «ایغورها» باغشی به كسی گفته میشد كه خط اویغوری را میتوانست بخواند و یا در زبان چینی كلمهی «باغشی» از كلمهی «پاكشی» به معنای اُستاد و كسی كه حالات «شامان» را به خود میگرفته نامیده میشده است، و برخی نیز باور دارند «باغشی» ریشهی آریایی داشته، به معنی بخش كردن و پیشكش آمده و گروهی باور دارندكه این اصطلاحی معنوی است.(13)
بنا به روایت «حسنقلی مؤیدی»: باغشی كلمهای است سانسكریتی و در اصل به معنی عالم مذهب بودایی است و از باغشیان گروهی را كه به گوشهگیری سر میكردهاند توین میگفتند. از این باغشیان گروهی را به عنوان دبیری و كتابت به خدمت خود گرفتند و فرمانروایان مغول در باب جادو نیز از آن گروه استفاده میكردند و به همین مناسبات كلمهی باغشی در میان مورخین گذشته معانی بتپرستی و عالم به جادو و منشی كاتب را پیدا كرده است.(14)
«رسالت و خدمت بزرگ باغشیها به موسیقی، ادبیات عامه (شفاهی) و بالندگی سیاسی، اجتماعی تودهها»
«باغشیها نیز، به سُنت بازمانده از «ددهقورقود» فرزانگانی هستند كه سینهشان گنجینة داستانهای حماسی و عاشقانه، افسانهها و نغمهها و ... خلق است.»(15) «این گویندگان و نوازندگان مردمی از روزگاران گذشته در میان توده شعر میگفتند، موسیقی شعر خود را میساختند و در روزهای شادی و در هنگام رنج با مراسم ویژه و سزاوار توجه، در سرور یا اندوه مردم شریك میشدند. به مردم شادی میبخشیدند؛ در حقیقت آنان یك گونه هنرمند، هنرپیشه، خواننده، سراینده و ... ایفاگرانی هستند كه از میان خلق برخاستهاند، خواستههای آنها را در مراسم غم و سرور بیانگرند و همراه خواستههای زمان با زبان شعر و موسیقی با مردم همآوازند و ایفای نقشی ارزنده میكنند. فعالیت هنری اینان از آغاز به مانند پایه، آغاز و بنیان هنر و فرهنگ هر قومی به شمار میآمد و میآید، آنها در پیشرفت فرهنگ و هنر خلقی پیوسته نقش مثبت بازی میكرده و خدمتگزاران راستین هنر و شعر بودهاند و هستند. خدمت بزرگ و بنیادین اینان در درازای سدههای تاریخ در انجام نقشهای خویش بر آشكار ساختن زورگویان و ستمكاران. پشتیبانی از ستمدیدگان، برانگیختن همگان بر پایداری در برابر خداوندان زر و زور، دلداری مردم در برابر سختیها و رخدادهای روزگار و دعوت مردم به صلح و یكرنگی، تلاش، آفرینندگی، انسانیت و انسانیاری بوده است. باغشیهای تركمن غیر از سرودههای خود از اشعار شاعران و ادیبانی بزرگ هم چون مختومقلی فراغی، ملانفس، محمدولی كمینه، مسكین قلیچ و ... را گزینش و با نواختن سازهای موسیقی میخوانند.» (16)
باغشیها زبان گویای مردم تركمن بوده و در روزگاری كه نگارش نبود، رسالت بزرگ دنبال كردن روایات، داستانها، نقلها و به طور بنیادی حركت تاریخی – فرهنگی را مردانه به دوش كشیدند. نخستین گروه از این رادمردان را میتوان «بابا قورقود» قهرمان دورهی اوغوزی و پیشگوی قوم دانست، وی با «قوپوز» خود داستانهای عامیانهی اوغوزها را برای ما به یادگار گذاشته با نام «اوزان» مطرح است.
باغشیها تركمن در طول تاریخ سراسر رنج، شادیها، دردها و آرزوهای مردم را با «دوتار» خود كه به آن «تامدیرا» (تنبوره) نیز میگویند بازگو كردهاند.(17) در تاثیر پذیری مردم و دگرگونی روحیات از باغشیها «وامبری» مینویسد: «آواز باغشی كه اشعار مخدومقلی را در آن جا میخواند خیلی دوست داشتم و خاطرهاش هرگز از ذهنم بیرون نخواهد رفت، به ویژه در «اترك» كه چادر یكی از این «باغشیها» با ما همسایه بود و بیشتر شبها را با ما میگذرانید و هرگز نمیتوان فراموش كرد، وقتی دوتار خود را به همراه میآورد، فوراً جوانها اطراف او گرد میآمدند و او با آهنگها و داستانهای پهلوانی خود، همه را محفوظ میكرد.»(18)
«جورج تامسون» در كتاب «خاستگاه زبان، اندیشه و شعر» مینویسد: «وقتی در اترك بودم، یكی از این خُنیاگران در نزدیكی ما چادری داشت. شبی به دیدار ما آمد و سازش را با خود آورد، انبوه مردان جوان بود كه از گوشه و كار میآمدند و دورش حلقه میزدند و او خود را موظف میدید تا با سرودهای قهرمانی آنها را سرگرم كند، آوازش از صداهایی تشكیل میشد كه بیشتر به نعره میمانست و در آغاز با ضربههای ملایم بر سیمهای ساز همراهی میشد ولی هنگامی كه به هیجان میآمد با ضربههای وحشیانهتری، ساز مینواخت، هر اندازه نبردی كه توصیف میكرد داغتر میشد، اشتیاق خواننده و شنوندگان جوانش فزونی میگرفت؛ صحنه به راستی گویی به میدان كارزار تبدیل شده بود. چادرنشینهای جوان كه از ته دل ناله میكردند كلاههایشان را به هوا پرتاب میكردند و دستهای برافروخته خود را در میان موهایشان فرو میبردند، گویی آنقدر به خشم آمده بودند كه با خود میجنگیدند.»(19)
«تاریخ موسیقی تركمن نام آوارانی چون «شوكر باغشی» «قرهدالی گوگلن» «یاد باغشی» و «مختومقلی قارلی» دارد، تركمنها روایت میكنند كه توان اعجاز دوتار از یك قشون بیشتر است. یكبار كه برادر «شوكر باغشی» را خان خیوه به اسارت برده بود، او توانست با پیروزی بر نوازندهی دربار، برادرش را از چنگ خان نجات دهد و یا داستان زندگی «حاجی قولاق» بازگو كنندهی ستمی است كه بر این گروه توسط خانها و بگها رفته است، به گونهای كه دستهای نوازنده را خان میبرَد تا دیگرنتواند بنوازد.»(20)
از لحاظ ترتیب تاریخی باغشیهای تركمن بدین ترتیباند: «قارا شاهیر، جبار باغشی، كور قوجالی، پتك باغشی، حالی نیاز باغشی، چولاق باغشی، دولت دوردی، قره دالی گوگلان، دوردی باغشی، جان دوردی قیجاقچی، ایلك باغشی، بك گلولی، همراه قیجاقچی، عالی باغشی، كرحال،نوبت نیاز.(21) و در عصر كنونی «سخی جبار»، در رشد موسیقی تركمن سهم به سزایی داشته است.
روحیات و سلوك باغشی در گذشته و امروز
باغشیها در گذشته با مردم بودهاند، در عزا و عروسی آنان شركت میكردند و باغم آنها نزدیك بودند و افرادی چون چاودر باغشی، قارا دالی گوگلان، كل باغشی (الله بردی باغشی)، مختومقلی قارلی و در ایران مأمی باغشی (بدراق)، قوجه باغشی و ... رسالت تاریخی خود را انجام دادهاند و به فرهنگ مردم توجه داشتهاند.
متاسفانه اندك كسانی هم بودهاند كه از كیسهی خانها نان میخوردند و برای ثروتمندان مینواختند كه این گروه در دل مردم جایی نداشتهاند. آنچه در بررسی و گفتگوی حضوری با استادان فن موسیقی انجام شد از دید روان تحلیلی شخصیتی آنها انسانهایی حساس، شیفتهی هنر بوده و كمتر به فكر مادیات هستند ولی سختی زندگی. آنها را از پای انداخته، بیعلاقگی و برانگیختن مردم و دوری نسل جوان از تاریخ و فرهنگ، آنها را نسبت به هنر و آیندهی موسیقی تركمن ناامید كرده است. آنگونه كه از دید ذوق هنری در یك بحران و ایستایی قرار گرفتهاند. آنها در پیوند با چگونگی دلبستگی شدید خویش به موسیقی، داشتن عرق ملّی، دلبستگی به ادبیات وتاریخ قومی، روحیهی لطیف هنری در پیوند با فرهنگ ریشهدار نیاكان، حضور در مراسم نوازندگان و دلبستگی به زندگی پرماجرای باغشیها كه از بزرگانشان شنیدهاند به این رشته هنری روی آوردهاند.
جایگاه كنونی موسیقی سنتی تركمن از دیدگاه استادان
از دیدگاه استادان و نوازندگان، موسیقی سنتی تركمن با شتاب رو به ناتوانی میرود، بدین جهت دیگر نمیتواند رسالت خود را همچون گذشته انجام داده و نقش و تاثیرپذیری خود را برای مردم از دست داده و رفته رفته از آنها جدا میافتد، عوامل گوناگونی در این بحران نقش دارند، كه قسمتی از آن به روحیات مردم در روزگار كنونی برمیگردد.
از عوامل دیگر این ایستایی، گرایش جوانان به موسیقی لهو و لعب، به علت تاثیرپذیری بسیار فرهنگ و پیوندهای جهانی است كه غرب در تلاش جذب جوانان كشورهای كمرشد میباشد، علتهای دیگر قابل دریافت نبودن بیان موسقی سنتی است، بیشتر جوانان از تاریخ و فرهنگ خود آگاهی ندارند و دریافت موسیقی سنتی نیاز به این آگاهی دارد، از جهتی مادیات و شهرنشینی و دگرگونی روحیات موسیقی سنتی را تكراری و درونمایههای آن را در ناسازگاری با شرایط حاكم اجتماعی مینماید. از علتهای دیگر كمتوجهی مسوولین امر، از هنرمندان تركمن است.
از سویی كار بیشتر هنرمندان در ناسازگاری با هنرشان بوده و آنها درگیر مشكلات مادیاند و كمتر به موسیقی توجه دارند، دیگر جوانان چون گذشته برای یادگیری به موسیقی سنتی روی نمیآورند و نبود كانونهای آموزشی موسیقی سنتی تركمنی از عواملی است كه در این ایستایی میتوانند نقش داشته باشند. به هر حال شاید با بررسی دقیقتر و منطقیتر علتهای این بحران و با درهم آمیزی و هماهنگ كردن درون مایههای آوازها همگام با دگرگونیهای اجتماعی به ویژه با روحیات نسل نو و با فراهم آوردن گونهای پیوند منطقی با ادبیات نوین بتوان از اثرات فزایندهی این ایستایی كاست.
پینویسها
1- نادژدا، گالاسووا، مقدمهای بر شناخت موسیقی، ترجمه: علی اصغر چاراتی، نشر: دنیای دانش، 1353، صص 12-14 (نقل به اختصار)
2- عباس تشكری، ایران به روایت چین، نشر موسسه بینالملل، 1356، ص1.
3- فرهنگ عمید، جلد 2، تهران: امیر كبیر، 1363، ص1.
4- اصغر عسكری خانقاه، محمد شریف كمالی، ایرانیان تركمن.تهران: نشر اساطیر، 1374، ص 197.
5- محمد حسین قریب، تاریخ موسیقی یا ساز و آهنگ باستان، 1362، ص 39.
6- سید خلیل عالینژاد، «مقدمهای بر شناخت تنبوره» فصلنامه موسیقی آهنگ، شماره یكم، ص 138، (نقل به اختصار).
7- هنری جورج فارمر، تاریخ موسیقی خاور زمین (ایران بزرگ و سرزمینهای مجاور)، ترجمه: بهزار باشی، تهران: نشر آگاه 1366، ص 34.
8- عالینژاد، پیشین، ص 142.
9- امینالله گُلی، سیری در تاریخ سیاسی، اجتماعی تركمنها، تهران: نشر علم، 1366، ص 285.
10- فارمر، پیشین، ص 289.
11- عالی نژاد، پیشین، صص 138-139.
12- بهروز اشتری، مجموعه مقالات اولین گردهمایی مردم شناسی سازمان میراث فرهنگی، چاپخانه انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، صص 14-15.
13- گلی، پیشین، ص 285.
14- حسن قلی مؤیدی، قوم ایغور، مجله دانشكده ادبیات وعلوم انسانی، مشهد: دانشگاه فردوسی، سال دهم، شماره چهارم، زمستان 1353، ص 640.
15- مهرداد بهار، پژوهشی د راساطیر ایران. جلد اول، تهران: نشر طوس، 1362، ص 1.
16- محمد رضا بیگدلی، تركمنهای ایران، تهران: انتشارات پاسارگاد. 1369، ص 475 (نقل به اختصار).
17- گلی، پیشین، ص 285.
18- آرمینیوس وامبری، سیاحت درویشی دروغین، ترجمه: فتحعلی خواجهنوریان، تهران: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 1365، ص 411.
19- جورج تامسون. خاستگاه زبان. اندیشه و شعر، ترجمه: جلال علوینیا، ص 62.
20- گلی، پیشین، ص 286.
21- پیشین.
كمالالدین ندیمی
« این پژوهش در مركز آموزش دوره های كارشناسی ارشد تهران در سال 1375 در سمینار مردم شناسی ارایه گردید و نسخههایی از آن در دست علاقمندان قرار گرفت. در ضمن از همگی كسانی كه در بخشهای میدانی این پژوهش به پژوهشگر یاری رسانیدهاند قدردانی میگردد.»
منبع:
فصلنامه یاپراق /سال پنجم / شماره 20/ زمستان 1381
منبع سایت بایراق
چگدرمه پلوی سنتی ترکــمن
چكدیرمه ؛ پلوی سنتی تركمن
اگر تاكنون مهمان تركمنها
شدهاید و چكدیرمه خوردهاید، حتماً مزهی آن را هنوز زیر دندان دارید.
هرگاه كه گفت و گویی با دیگران دربارهی انواع غذاهای اقوام ایرانی داشته
باشیم، چكدیرمــــــه نخستین غذایی است كه از جامعهی تركمن بر زبان
میآید. برخی میگویند مثل استانبولی است اما از آن خیلی خوش مزهتر. بعضی
دیگر میگویند نظیر این نوع غذا را ندیدهایم. شاید عدهای هــــــم بگویند
بهخاطر روغن زیادش به مزاج ما سازگار نیست ،یا از چربی و گوشت پرهیز
داریم اما بـــــارها اتـفاق افتاده است كه در ملاقاتها و برخوردهای
دوستانه، تقاضای دعوت شدن به چكدیرمه كردهاند...
.:بقیه در ادامه مطلب:.
تصاویر ترکمنی
این پست در حال بروز رسانی میباشد |
دانلود اهنگ ترکمنی و پاپ ترکمن
سونگی داغ
سونگی داغی
ای سؤودیگیم، سؤنگی داغی
داغدانلی دیر بیلینگ سنینگ
دوشمان گؤرسه دودیلاشار
یومیت،گوکلنگ ایلینگ سنینگ
کسکین – کسکین یولینگ گچر
قیزیل با ییر کونگلونگ آچار
ساویق چشمه دن سؤوینگ ایچر
سورلی سورلی مالینگ سنینگ
دورلی – دومن اوتونگ بیتر
هر درأنگ بیر ایله یتر
خاطار لانشیب کرون اؤتر
نی بادای دیر یولینگ سنینگ
یایلاماغا اویلوق بارساق
آط چاپدیریپ، بایراق برسک
تؤره یت ده خرمن قورساق
ناندان دولار دؤلینگ سنینگ
مختومقلی سؤز آچاندیر
بو دوران سندان گچندیر
اوستونگیزدان ایلینگ گوچوندیر
نیچیک گچر حالینگ سنینگ
ترجمه فارسی
سونگی داغ ! ای محبوب من!
کمرگاهت را درختان دغدان پوشانده اند
و ایلهای یموت و گوکلان دشمنانت را به خاک سیاه نشانده اند
گذرگاههای بی شمار در توست و " قزل بایر" دل انگیز و گله گله دامها که از چشمه های خنکت آب می نوشند
چه علفهای رنگارنگ و زیبا در تو روییده است
و چه دره ها که از ایلی به ایل دیگر می رسند
و چه کاروانهای صف کشیده ی بی انتها
که از جاده ی " نای با دای" می گذرند
برای ییلاق سوی " اویلوق" سرازیر میشویم
با اسبهایمان می تازیم به خلعتهایمان می نازیم
و آنگاه که در " کورایت" خرمنها انباشته می شوند
سفره هایت پر نان می شود
اما مختوقلی دورانی است که از تو دور است
وقتی از ایل خود جدا می شود روزگارش چگونه خواهد گذشت؟